گنجور

بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

بایزید از خانه میآمد پگاه
اوفتاد آنجا سگی با او براه
شیخ حالی جامه را در هم گرفت
زانکه سگ را سخت نامحرم گرفت
سگ زفان حال بگشاد آن زمان
گفت اگر خشکم مکش از من عنان
ورترم هفت آب و یک خاک ای سلیم
صلح اندازد میان ما مقیم
گر تو را سهل است با من زان چه باک
کار تو با تست کاری خوفناک
گر بخود دامن زنی یک ذره باز
پس ز صد دریا کنی غسل نماز
زآن جنابت هم نگردی هیچ پاک
پاک میگردی ز من از آب و خاک
اینکه تو دامن ز من داری نگاه
جهد کن کز خویشتن داری نگاه
شیخ گفتش ظاهری داری پلید
هست آن در باطن من ناپدید
عزم کن تا هر دو یک منزل کنیم
بو کز آنجا پاکئی حاصل کنیم
گر دوجا آب نجس بر هم شود
چون بدو قله رسد محرم شود
همرهی کن ای بظاهر باطنم
تا شود از پاکی دل ایمنم
سگ بدو گفت ای امام راهبر
من نشایم همرهی را در گذر
زآنکه من رد جهانم این زمان
وآنگهی هستی تو مقبول جهان
هرکرا بینم مرا کوبی رسد
با لگد یا سنگ یا چوبی رسد
هر کرا بینی تو گردد خاک تو
شکر گوید ز اعتقاد پاک تو
از پی فردای خود تا زاده ام
استخوانی خویش را ننهاده ام
تو مگر شکاک راه افتادهٔ
لاجرم گندم دو خم بنهادهٔ
تا بود گندم مگر فردات را
سر نمیگردد چنین سودات را
شیخ کاین بشنود مشتی آه کرد
روی و ره نه روی سوی راه کرد
گفت چون من مینشایم زابلهی
تا کنم با یک سگ او همرهی
همرهی لایزال و لم یزل
چون توانم کرد با چندین خلل
تا که میماند من ومائی ترا
روی نبود ایمنی جائی ترا
چون ز ما و من برون آئی تمام
هر دو عالم کل تو باشی والسلام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بایزید از خانه میآمد پگاه
اوفتاد آنجا سگی با او براه
هوش مصنوعی: بایزید در صبح زود از خانه بیرون می‌آمد و در حین راه رفتن، ناگهان در جایی با سگی برخورد کرد.
شیخ حالی جامه را در هم گرفت
زانکه سگ را سخت نامحرم گرفت
هوش مصنوعی: شیخ به دلیل اینکه سگ را بسیار نامحرم و ناپسند می‌داند، لباس خود را به هم می‌ریزد و به خود می‌پیچد.
سگ زفان حال بگشاد آن زمان
گفت اگر خشکم مکش از من عنان
هوش مصنوعی: سگ از زبان خود در آن لحظه گفت که اگر من در حال خشکی هستم، تو نباید مرا به حال خود رها کنی.
ورترم هفت آب و یک خاک ای سلیم
صلح اندازد میان ما مقیم
هوش مصنوعی: اگر تو از هفت دریا و یک تکه خاک من بگذری، ای سلیم (شخصی با صلح و آرامش)، ما را در کنار هم قرار می‌دهد.
گر تو را سهل است با من زان چه باک
کار تو با تست کاری خوفناک
هوش مصنوعی: اگر برای تو آسان است که با من رفتار کنی، پس چه اشکالی دارد؟ کار تو با من، کاری ترسناک است.
گر بخود دامن زنی یک ذره باز
پس ز صد دریا کنی غسل نماز
هوش مصنوعی: اگر خود را از گناه و ناپاکی پاک کنی، هرچند کمی، از تو کار بزرگی سر خواهد زد که حتی از شستشوی خود با آب دریا هم بیشتر ارزش خواهد داشت.
زآن جنابت هم نگردی هیچ پاک
پاک میگردی ز من از آب و خاک
هوش مصنوعی: از آن جلال و بزرگی تو، هرگز نخواهی آلوده شد. تو از من، که از آب و خاک ساخته شده‌ام، به طرز معجزه‌آسا، پاک و خالص‌تر خواهی گشت.
اینکه تو دامن ز من داری نگاه
جهد کن کز خویشتن داری نگاه
هوش مصنوعی: تو که دامن را از من دور می‌کنی، بهتر است تلاش کنی که کمتر به خودت فکر کنی.
شیخ گفتش ظاهری داری پلید
هست آن در باطن من ناپدید
هوش مصنوعی: شیخ به او گفت: تو ظاهری آلوده و ناپاک داری، اما باطن من از آنچه در ظاهر است، پنهان و ناپیداست.
عزم کن تا هر دو یک منزل کنیم
بو کز آنجا پاکئی حاصل کنیم
هوش مصنوعی: تصمیم بگیر تا هر دو در یک مکان زندگی کنیم، زیرا از آنجا می‌توانیم به پاکی و خلوص دست یابیم.
گر دوجا آب نجس بر هم شود
چون بدو قله رسد محرم شود
هوش مصنوعی: اگر دو محل آب ناپاک با هم ترکیب شوند، وقتی به نقطه‌ای خاص برسند، به حالت پاک درمی‌آیند.
همرهی کن ای بظاهر باطنم
تا شود از پاکی دل ایمنم
هوش مصنوعی: ای کسی که ظاهر تو مانند باطن من است، با من همراهی کن تا از خلوص دل خود در امان بمانم.
سگ بدو گفت ای امام راهبر
من نشایم همرهی را در گذر
هوش مصنوعی: سگ به او گفت: ای پیشوای من، در مسیر همراهی، من قادر به ادامه راه نیستم.
زآنکه من رد جهانم این زمان
وآنگهی هستی تو مقبول جهان
هوش مصنوعی: زیرا من در حال حاضر باعث رد شدن دنیا هستم و در آن سوی زمان، هستی تو مورد پذیرش و قبول جهان قرار دارد.
هرکرا بینم مرا کوبی رسد
با لگد یا سنگ یا چوبی رسد
هوش مصنوعی: هر کسی را که ببینم، به نوعی مرا می‌زند؛ چه با پا، چه با سنگ، و چه با چوب.
هر کرا بینی تو گردد خاک تو
شکر گوید ز اعتقاد پاک تو
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را ببیند، چون خاک زیر پای تو می‌شود و از اعتقاد خالص تو، شکرگزاری می‌کند.
از پی فردای خود تا زاده ام
استخوانی خویش را ننهاده ام
هوش مصنوعی: من از روزی که متولد شدم تا به امروز، هیچ تلاشی برای آینده‌ام نکرده‌ام و هیچ چیزی از خودم برای آینده نگذاشته‌ام.
تو مگر شکاک راه افتادهٔ
لاجرم گندم دو خم بنهادهٔ
هوش مصنوعی: شما که به راحتی به چیزی شک می‌کنید، به طور ناگهانی بار سنگینی را به دوش می‌کشی و خود را در شرایط دشواری قرار می‌دهی.
تا بود گندم مگر فردات را
سر نمیگردد چنین سودات را
هوش مصنوعی: تا زمانی که گندم وجود دارد، فرداهایت دچار مشکل نخواهد شد و بهره‌مند خواهی شد.
شیخ کاین بشنود مشتی آه کرد
روی و ره نه روی سوی راه کرد
هوش مصنوعی: وقتی شیخ این را شنید، آتشی در دلش شعله‌ور شد. او نه به سوی کسی رفت و نه به راه خود ادامه داد.
گفت چون من مینشایم زابلهی
تا کنم با یک سگ او همرهی
هوش مصنوعی: گفت وقتی که من از عقل و درک دور شوم، تا جایی می‌روم که با یک سگ هم‌نشین می‌شوم.
همرهی لایزال و لم یزل
چون توانم کرد با چندین خلل
هوش مصنوعی: همراهی همیشگی و پایدار چطور می‌توانم با وجود این همه مانع و مشکلات ادامه دهم؟
تا که میماند من ومائی ترا
روی نبود ایمنی جائی ترا
هوش مصنوعی: تا زمانی که ما هستیم و تو به ما توجه نمی‌کنی، هیچ جایی برای امنیت وجود ندارد.
چون ز ما و من برون آئی تمام
هر دو عالم کل تو باشی والسلام
هوش مصنوعی: زمانی که از خود و وجود فردی‌ات فراتر بروی، در آن صورت، تمام وجود عالم و هستی تو خواهی بود و همه چیز در تو جمع می‌شود.

حاشیه ها

1388/04/13 19:07
رسته

بیت : 5
غلط: کرا تو سهلست
درست : گر تو را سهلست
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.