بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
موسی عمران همی شد سوی طور
زاهدی را دید در ره غرق نور
گفت ای موسی بگو با کردگار
کآنچه گفتی کرده شد رحمت بیار
بعد از آن چون شد از آنجا دورتر
عاشقی را دید ازو مخمور تر
گفت با حق گوی کاین بی مغز و پوست
دوستدار تست تو داریش دوست
عاقبت موسی چو شد آنجایگاه
دید دیوانه دلی را پیش راه
برهنه پای و سر و گستاخ وار
گفت این ساعت بگو با کردگار
چند سودائیم داری بیش ازین
من ندارم برگ خواری بیش ازین
جان من از غصه بر لب آمدست
روز شادی مرا شب آمدست
من بترک تو بگفتم ای عزیز
تو بترک من توانی گفت نیز
چون سخن دیوانه را نیکو نبود
هیچ موسی را جواب او نبود
چون بطور آمد کلیم کار ساز
گفت وبشنید و چو میگردید باز
قصهٔ آن عابد و عاشق بگفت
حق جواب هر دو تن لایق بگفت
گفت آن عابد برای رحمت است
مرد عاشق را محبت قسمت است
هر دو را مقصود اینجا حاصل است
هرچه میخواهند از ما حاصل است
کرد موسی سجده و گردید باز
حق تعالی گفت دیگر چیست راز
قصهٔ دیوانه پنهان کردهٔ
تو درین پیغام تاوان کردهٔ
گفت یا رب آن سخن بنهفته به
گرچه میدانی تو آن ناگفته به
چون گشایم من درآن پیغام لب
زآنکه هست اینجایگه ترک ادب
حق بدو گفتا جوابش بازده
سوی او از سوی ما آواز ده
گو خدا میگویدت ای بی قرار
گر بگوئی تو بترک کردگار
من بترک تو نخواهم گفت هیچ
خواه سر پیچ از من و خواهی مپیچ
قصهٔ دیوانگان آزادگیست
جمله گستاخی و کار افتادگیست
آنچه فارغ میبگوید بیدلی
کی تواند گفت هرگز عاقلی
بخش ۷ - الحكایة و التمثیل: عاشقی میرفت سوی حج مگربخش ۹ - الحكایة و التمثیل: عشق لقمان سرخسی زور کرد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
موسی عمران همی شد سوی طور
زاهدی را دید در ره غرق نور
هوش مصنوعی: موسی، پسر عمران، به سمت کوه طور میرفت که در مسیر خود زاهدی را دید که در نور زیادی غرق شده بود.
گفت ای موسی بگو با کردگار
کآنچه گفتی کرده شد رحمت بیار
هوش مصنوعی: گفت: ای موسی، به پروردگارت بگو که آنچه را که تو بیان کردی، انجام شده است. حال رحمت را بخواه.
بعد از آن چون شد از آنجا دورتر
عاشقی را دید ازو مخمور تر
هوش مصنوعی: بعد از آن، وقتی که از آنجا فاصله گرفت، عاشقی را دید که حالش از او بیشتر تحت تأثیر مشروبات بود.
گفت با حق گوی کاین بی مغز و پوست
دوستدار تست تو داریش دوست
هوش مصنوعی: گفت با خدا، بگو که این شخص بیفکر و ظاهرمند، در حقیقت دوستدار توست و تو باید او را دوست بداری.
عاقبت موسی چو شد آنجایگاه
دید دیوانه دلی را پیش راه
هوش مصنوعی: موسی در نهایت به نقطهای رسید که دید دلی داغ و دیوانهای را در مقابل خود دارد.
برهنه پای و سر و گستاخ وار
گفت این ساعت بگو با کردگار
هوش مصنوعی: با پای و سر برهنه و با جسارت گفت: حالا با خدا سخن بگو.
چند سودائیم داری بیش ازین
من ندارم برگ خواری بیش ازین
هوش مصنوعی: چندین آرزوی تو را دارم، اما دیگر نمیتوانم برایت امیدی داشته باشم و بیشتر از این در دل غم و حسی از کمبود نسبت به تو احساس نمیکنم.
جان من از غصه بر لب آمدست
روز شادی مرا شب آمدست
هوش مصنوعی: زندگیام پر از غم و اندوه شده و به جای شادی، روزگارم به شبهای غمانگیز تبدیل گشته است.
من بترک تو بگفتم ای عزیز
تو بترک من توانی گفت نیز
هوش مصنوعی: من به تو گفتم که اگر من بروم، تو هم میتوانی بروی و به همین سادگی تمام شود.
چون سخن دیوانه را نیکو نبود
هیچ موسی را جواب او نبود
هوش مصنوعی: سخن دیوانه را نمیتوان به خوبی درک کرد، بنابراین موسی هم پاسخی برای او ندارد.
چون بطور آمد کلیم کار ساز
گفت وبشنید و چو میگردید باز
هوش مصنوعی: زمانی که موسی (کلیم) به کوه طور رفت، با خداوند صحبت کرد و او سخنانش را شنید. وقتی هم که موسی به سمت خود بازگشت، دلش پر از پیامهای الهی شد.
قصهٔ آن عابد و عاشق بگفت
حق جواب هر دو تن لایق بگفت
هوش مصنوعی: داستان آن عابد و عاشق را بیان کرد؛ خداوند به هر دو آنها پاسخ مناسب و شایستهای داد.
گفت آن عابد برای رحمت است
مرد عاشق را محبت قسمت است
هوش مصنوعی: عابد گفت که رحمت باعث میشود، اما عشق باعث تقسیم محبت به عاشق میشود.
هر دو را مقصود اینجا حاصل است
هرچه میخواهند از ما حاصل است
هوش مصنوعی: هر دو نفر در اینجا به خواستههایشان رسیدهاند و هر چیزی که میخواهند از ما به دست آمده است.
کرد موسی سجده و گردید باز
حق تعالی گفت دیگر چیست راز
هوش مصنوعی: موسی به سجده افتاد و پس از آن، خداوند فرمود: آیا راز دیگری هم هست که بخواهی بگویی؟
قصهٔ دیوانه پنهان کردهٔ
تو درین پیغام تاوان کردهٔ
هوش مصنوعی: در این پیغام، داستان دیوانهای نهفته است که به خاطر عشق و دلخوری تو هزینهای سنگین پرداخته است.
گفت یا رب آن سخن بنهفته به
گرچه میدانی تو آن ناگفته به
هوش مصنوعی: ای خدا، تو خود میدانی که من چه سخنی را در دل دارم، اما آن را به زبان نیاوردهام.
چون گشایم من درآن پیغام لب
زآنکه هست اینجایگه ترک ادب
هوش مصنوعی: وقتی من در این مکان پیام خود را باز میکنم، لب به سخن میگشایم، زیرا اینجا جایی است که باید ادب را رعایت کنم.
حق بدو گفتا جوابش بازده
سوی او از سوی ما آواز ده
هوش مصنوعی: خداوند به او گفت که پاسخ را به او برگردان و از طرف ما به او پیام برسان.
گو خدا میگویدت ای بی قرار
گر بگوئی تو بترک کردگار
هوش مصنوعی: خدا به تو میگوید ای نگران و بیتاب، اگر بگویی، پروردگار را ترک میکنی.
من بترک تو نخواهم گفت هیچ
خواه سر پیچ از من و خواهی مپیچ
هوش مصنوعی: من هرگز به تو نخواهم گفت که از من دور شوی، چه بخواهی از من دور بشوی و چه نخواهی.
قصهٔ دیوانگان آزادگیست
جمله گستاخی و کار افتادگیست
هوش مصنوعی: داستان دیوانگان نشاندهندهٔ روح آزاد و بیپروایی آنهاست، که شامل جسارت و رهایی از قید و بندها میشود.
آنچه فارغ میبگوید بیدلی
کی تواند گفت هرگز عاقلی
هوش مصنوعی: بیدل به چیزی اشاره میکند که تنها یک فرد آزاد و بینگر میتواند بیان کند، در حالی که هرگز یک فرد عاقل و محتاط نمیتواند چنین سخنانی بگوید.