گنجور

بخش ۵ - الحكایة ‌و التمثیل

بود آن دیوانهٔ از عشق مست
کرد بر بالای خاکستر نشست
هر زمانی باز میخندید خوش
استخوانی باز میرندید خوش
سایلی گفتش که هین برگوی حال
گفت درخون گشته ام هفتاد سال
تا مرا بر روی خاکستر نشاند
چون سگم با استخوان بر در نشاند
گرچه چون سگ نیست ره سوی ویم
خوشدلم چون هم سگ کوی ویم
یک اضافت گر ازو حاصل کنی
جان خود را تا ابد کامل کنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود آن دیوانهٔ از عشق مست
کرد بر بالای خاکستر نشست
هوش مصنوعی: دیوانه‌ای که به خاطر عشق شیدا شده بود، بر روی خاکستر نشسته بود.
هر زمانی باز میخندید خوش
استخوانی باز میرندید خوش
هوش مصنوعی: هر وقت که بی‌ملاحظه و شاداب می‌خندی، زندگی به تو زیبایی و خوشحالی بیشتری می‌دهد.
سایلی گفتش که هین برگوی حال
گفت درخون گشته ام هفتاد سال
هوش مصنوعی: شخصی به او گفت: الان زمان آن است که به حرف بیایی و حال خود را بیان کنی. او پاسخ داد که به مدت هفتاد سال در غم و اندوه بوده و زندگی‌اش در خون و بلا گذشته است.
تا مرا بر روی خاکستر نشاند
چون سگم با استخوان بر در نشاند
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی احساس تحقیر و ذلت را بیان می‌کند. شخصی به تصویر کشیده می‌شود که به مانند سگی بی‌ارزش و بی‌پناه بر روی خاکستر نشسته است، در حالی که دیگران او را در کنار در، نظیر یک استخوان رها شده، قرار می‌دهند. این بیانگر نارضایتی و رنجی عمیق است که از این وضعیت به وجود آمده است.
گرچه چون سگ نیست ره سوی ویم
خوشدلم چون هم سگ کوی ویم
هوش مصنوعی: با اینکه مثل سگ نیستم که به سوی او بروم، اما دلخوشم چون همان سگ در کوی او هستم.
یک اضافت گر ازو حاصل کنی
جان خود را تا ابد کامل کنی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی یک چیز اضافی از او به دست آوری، می‌توانی جان خود را برای همیشه کامل کنی.