گنجور

بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

گشت مجنون در بیابانی مقیم
بود آنگاهی زمستانی عظیم
آتشی بر کرده بود آن بی خبر
گرم می شد دل ز آتش گرم تر
از بر لیلی کسی آمد فراز
گفت ای از یار خود افتاده باز
چه خبر داری ز لیلی باز گوی
من نیم بیگانه با من راز گوی
گفت این دارم خبر کان سیمبر
هست از جان کندن من بی خبر
این بگفت و دست در اخگر گرفت
تا که اخگر جمله خاکستر گرفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گشت مجنون در بیابانی مقیم
بود آنگاهی زمستانی عظیم
هوش مصنوعی: مجنون در بیابانی زندگی می‌کرد و در یک زمستان سرد و سخت به سر می‌برد.
آتشی بر کرده بود آن بی خبر
گرم می شد دل ز آتش گرم تر
هوش مصنوعی: آتش شعله‌وری برپا کرده بود و او بی‌خبر بود. دلش به خاطر گرمای آتش، بیش از پیش گرم و متأثر می‌شد.
از بر لیلی کسی آمد فراز
گفت ای از یار خود افتاده باز
هوش مصنوعی: کسی از طرف لیلی به سمت او آمد و گفت: ای شخصی که از یار خود جدا شده‌ای، دوباره به او برس.
چه خبر داری ز لیلی باز گوی
من نیم بیگانه با من راز گوی
هوش مصنوعی: از احوال لیلی چه خبر داری؟ بگو، من به تو نزدیکم و از تو به راز دل خود خواهم گفت.
گفت این دارم خبر کان سیمبر
هست از جان کندن من بی خبر
هوش مصنوعی: گفت: من از این موضوع مطلع هستم که آن شخص نقره‌ای از مرگ من بی‌خبر است.
این بگفت و دست در اخگر گرفت
تا که اخگر جمله خاکستر گرفت
هوش مصنوعی: او این را گفت و دستی به جایی که آتش هنوز روشن بود برد تا این که آن آتش به خاکستر تبدیل شد.