گنجور

بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

خواجهٔ را طوطی چالاک بود
زهر با سر سبزیش تریاک بود
مدت یکسال میدادش شکر
تا بنطق آید شکر ریزد مگر
روز و شب در کار او دل بسته بود
ز اشتیاق نطق اودل خسته بود
گرچه میدادش شکر سالی تمام
او نگفت از هیچ وجهی یک کلام
عاقبت کاری قوی ناخوش فتاد
در سرای آن خواجه را آتش فتاد
چون بگرد آن قفس آتش رسید
تفت آن در طوطی دلکش رسید
گفت هین ای خواجه زنهار الامان
ورنه در آتش بسوزم این زمان
خواجه گفتش چون چنین کاری فتاد
آمدت از من چنین در وقت یاد
درکشیدی دم شبان روزی تمام
از کجا آوردی اکنون این کلام
چون ز بیم جان خود درماندی
از قصور عجز خویشم خواندی
از برای خویش پیشم خواندهٔ
دفع آتش را بخویشم خواندهٔ
گرنکردی آتشت جان بی قرار
با منت هرگز نبودی هیچ کار
یاد من پیوسته چون باد آمدت
این چنین وقتی ز من یاد آمدت
چون بکردی یاد من بیگانه وار
تن کنون در سوز ده پروانه وار
هرکه در آتش چو ابراهیم نیست
گر بسوزد همچو طوطی بیم نیست
تانیفتد کار در کار ای پسر
کی ز کار افتادگی یابی خبر
هست خلت عین کار افتادگی
گر خلیلی کم طلب آزادگی
راه تو زیر و زبر افتادنست
زآنکه بهبودت بتر افتادنست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجهٔ را طوطی چالاک بود
زهر با سر سبزیش تریاک بود
هوش مصنوعی: خواجه یک طوطی چالاک و زنده دارد که رنگ سبز او مانند تریاک است.
مدت یکسال میدادش شکر
تا بنطق آید شکر ریزد مگر
هوش مصنوعی: یک سال به او شکر می‌دادند تا زبانش باز شود و بتواند بگوید. اما به جای گفتن چیزهای خوب و شیرین، فقط شکر پاشید.
روز و شب در کار او دل بسته بود
ز اشتیاق نطق اودل خسته بود
هوش مصنوعی: روز و شب به خاطر او فکر و دل مشغول بود و از شوق سخن گفتن او، دلش خسته و ناراحت بود.
گرچه میدادش شکر سالی تمام
او نگفت از هیچ وجهی یک کلام
هوش مصنوعی: هر چند که او به مدت یک سال، محبت و لطف بسیار به او می‌کرد، اما آن شخص هرگز حتی یک کلمه نیز در این باره صحبت نکرد.
عاقبت کاری قوی ناخوش فتاد
در سرای آن خواجه را آتش فتاد
هوش مصنوعی: در نهایت، نتیجه‌ی کار ناپسند و قوی، به بدی در خانه‌ی آن شخص با مقام رسید و آتش برپا شد.
چون بگرد آن قفس آتش رسید
تفت آن در طوطی دلکش رسید
هوش مصنوعی: وقتی آن قفس دور شد، آتش به آن رسید و در طوطی زیبا نمایان شد.
گفت هین ای خواجه زنهار الامان
ورنه در آتش بسوزم این زمان
هوش مصنوعی: گفت: ای سرور، لطفاً مرا نجات بده، وگرنه همین الان در آتش خواهم سوخت.
خواجه گفتش چون چنین کاری فتاد
آمدت از من چنین در وقت یاد
هوش مصنوعی: خواجه به او می‌گوید: هنگامی که چنین اتفاقی برایت افتاد، به یاد من افتادی و به خاطر من این موضوع را به خاطر می‌آوری.
درکشیدی دم شبان روزی تمام
از کجا آوردی اکنون این کلام
هوش مصنوعی: در روز و شب، با تأمل و کوشش می‌توان به رازها و اندیشه‌های عمیق دست یافت. حالا سوال این است که از کجا توانسته‌ای چنین سخنانی را مطرح کنی؟
چون ز بیم جان خود درماندی
از قصور عجز خویشم خواندی
هوش مصنوعی: زمانی که از ترس جان خود ناامید شده‌ای، به ضعف و ناتوانی خود اشاره کرده‌ای.
از برای خویش پیشم خواندهٔ
دفع آتش را بخویشم خواندهٔ
هوش مصنوعی: من برای خودم دعای دفع آتش را خواندم، گویا این دعا را برای خودم آورده‌ام.
گرنکردی آتشت جان بی قرار
با منت هرگز نبودی هیچ کار
هوش مصنوعی: اگر آتش تو جانم را بی‌قرار نکرده باشد، هرگز با منت هیچ کاری برای تو انجام نمی‌دهم.
یاد من پیوسته چون باد آمدت
این چنین وقتی ز من یاد آمدت
هوش مصنوعی: یاد تو همیشه مثل باد به من می‌رسد، وقتی که از من یادت می‌آید.
چون بکردی یاد من بیگانه وار
تن کنون در سوز ده پروانه وار
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد من به شکل بیگانه رفتار کردی، اکنون در سوز و گداز عشق مانند پروانه‌ای در آتش می‌سوزی.
هرکه در آتش چو ابراهیم نیست
گر بسوزد همچو طوطی بیم نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند ابراهیم در آتش صبر و شجاعت ندارد، اگر هم بسوزد، مثل طوطی که در آتش می‌سوزد، نگران نخواهد بود.
تانیفتد کار در کار ای پسر
کی ز کار افتادگی یابی خبر
هوش مصنوعی: بگذار کارها به خوبی پیش برود، پسر! زمانی که از کار افتادی، دیگر از حال و روز خود خبر نخواهی داشت.
هست خلت عین کار افتادگی
گر خلیلی کم طلب آزادگی
هوش مصنوعی: اگر انسان از درون خالی باشد، مانند کسی است که ناتوانی و ضعف در او نمایان است؛ پس اگر کسی کمی از خداوند آزادگی و بزرگی بخواهد، به او داده خواهد شد.
راه تو زیر و زبر افتادنست
زآنکه بهبودت بتر افتادنست
هوش مصنوعی: مسیر تو در زندگی پر از نوسان و تغییر است، زیرا بهبودی تو از وضعیت فعلی ممکن است دشوار باشد.