گنجور

بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

علتی محمود را گشت آشکار
شد ز مدهوشی سه روز و شب ز کار
در سه روز و شب نجنبید او زجای
عقل زایل تن در افتاده ز پای
وی عجب آنگه که شاه حق شناس
شد ز هوش از هوش رفته بد ایاس
روز چارم شاه چون هشیار گشت
آن غلام از بیهشی بیدار گشت
چشم چون بگشاد از هم پادشاه
دید ایاز خویش را آنجایگاه
گفت تو کی آمدستی ای غلام
گفت این ساعت زهی عالی مقام
ای گدای صحبت سلطان طلب
تا درآموزی توبی حاصل ادب
چون خلیفه زادهٔ حقی ترا
کی کند اندر گدا طبعی رها
بود بر بالین او حاضر وزیر
گفت ای بخشندهٔ تاج و سریر
شد سه روز و شب که بر بالین شاه
هست بیهوش او چو شاه اینجایگاه
نه ازو یک ذره جنبش دیده ایم
نه ازو حرفی سخن بشنیده ایم
وآنگهی گوید که اکنون آمدم
من کنون زین کذب بیرون آمدم
شاه گفتش ای غلام بی فروغ
بر سر من از چه میگوئی دروغ
گفت هرگز در دروغم نیست راه
لیک چون باشد وجودم غرق شاه
شاه چون بیخود شود بیخود شوم
چون بخود باز آید او بخرد شوم
از سر خویشم وجود خاص نیست
این سخن جز از سر اخلاص نیست
چون وجود من بود از شهریار
کی شود بی او وجودم آشکار
بنده دایم از تو موجودست و بس
خود که باشد بنده محمودست و بس
جهد کن پیش از اجل ای خود پرست
تا زخلت ذرهٔ آری بدست
گر شود یک ذره خلت حاصلت
باز خندد آفتابی در دلت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

علتی محمود را گشت آشکار
شد ز مدهوشی سه روز و شب ز کار
هوش مصنوعی: علت خوبی برای محمود روشن شد، پس از این که او سه روز و شب در حال بی‌هوشی و مشغولیت بود.
در سه روز و شب نجنبید او زجای
عقل زایل تن در افتاده ز پای
هوش مصنوعی: او در طی سه روز و شب از جایش تکان نخورد و عقلش را از دست داد و بدنش به زمین افتاد.
وی عجب آنگه که شاه حق شناس
شد ز هوش از هوش رفته بد ایاس
هوش مصنوعی: عجب اینجاست که پادشاهی که شایسته حق و حقیقت است، از شدت هوش و ذکاوتش به حیرت و شگفتی افتاده است.
روز چارم شاه چون هشیار گشت
آن غلام از بیهشی بیدار گشت
هوش مصنوعی: در روز چهارم، وقتی شاه به هوش آمد، آن غلام نیز از حالت بی‌خبری بیدار شد.
چشم چون بگشاد از هم پادشاه
دید ایاز خویش را آنجایگاه
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه چشمانش را باز کرد، ایاز را در آنجا دید.
گفت تو کی آمدستی ای غلام
گفت این ساعت زهی عالی مقام
هوش مصنوعی: گفتی تو چه زمانی به اینجا آمده‌ای ای خدمتگزار؟ پاسخ داد که هم‌اکنون آمده‌ام و این لحظه بر من خوشایند است.
ای گدای صحبت سلطان طلب
تا درآموزی توبی حاصل ادب
هوش مصنوعی: ای گدای گفتمان با سلطان، درخواست کن تا وارد شوی و آداب را بیاموزی.
چون خلیفه زادهٔ حقی ترا
کی کند اندر گدا طبعی رها
هوش مصنوعی: وقتی ولی‌عهد، فرزند یک خلیفه است، چگونه می‌تواند در حالات فقیرانه و بی‌مقداری تو را رها کند؟
بود بر بالین او حاضر وزیر
گفت ای بخشندهٔ تاج و سریر
هوش مصنوعی: وزیر در کنار تخت بیمار ایستاده و به او می‌گوید: ای کسی که بخشنده‌ای و قدرت و عظمت دینی و دنیوی داری.
شد سه روز و شب که بر بالین شاه
هست بیهوش او چو شاه اینجایگاه
هوش مصنوعی: سه روز و شب گذشته و شاه بی‌هوش بر بالین خوابیده است. مانند این که او را در این مکان نگه داشته‌اند.
نه ازو یک ذره جنبش دیده ایم
نه ازو حرفی سخن بشنیده ایم
هوش مصنوعی: نه از او هیچ حرکتی دیده‌ایم و نه از او سخنی شنیده‌ایم.
وآنگهی گوید که اکنون آمدم
من کنون زین کذب بیرون آمدم
هوش مصنوعی: او می‌گوید که حالا به حقیقت وارد شدم و از این دروغ‌ها خارج شدم.
شاه گفتش ای غلام بی فروغ
بر سر من از چه میگوئی دروغ
هوش مصنوعی: شاه به غلامی که فاقد نور و درخشش است می‌گوید که چرا به من دروغ می‌گویی.
گفت هرگز در دروغم نیست راه
لیک چون باشد وجودم غرق شاه
هوش مصنوعی: او می‌گوید که هرگز دروغ نمی‌گوید و راهی برای گمراهی ندارد، اما در عین حال احساس می‌کند که در دنیای مادی و worldly غرق شده است و تحت تأثیر آن قرار دارد.
شاه چون بیخود شود بیخود شوم
چون بخود باز آید او بخرد شوم
هوش مصنوعی: وقتی شاه حالتی غیر عادی پیدا می‌کند، من هم تحت تأثیر او قرار می‌گیرم و بی‌خود می‌شوم. اما وقتی او دوباره به حالت طبیعی برمی‌گردد و خردمندانه رفتار می‌کند، من نیز به حالتی معقول و منطقی برمی‌گردم.
از سر خویشم وجود خاص نیست
این سخن جز از سر اخلاص نیست
هوش مصنوعی: این سخن از عمق وجود من نشات نمی‌گیرد و تنها از بر دل بودن به صداقت و خلوص ناشی می‌شود.
چون وجود من بود از شهریار
کی شود بی او وجودم آشکار
هوش مصنوعی: وقتی وجود من به خاطر شهریار است، چگونه می‌توانم بدون او وجودم را نشان دهم؟
بنده دایم از تو موجودست و بس
خود که باشد بنده محمودست و بس
هوش مصنوعی: من همیشه در خدمت توام و فقط وفادار به تو هستم. خود من که دارم صحبت می‌کنم، تنها برای تو هستم و بس.
جهد کن پیش از اجل ای خود پرست
تا زخلت ذرهٔ آری بدست
هوش مصنوعی: قبل از اینکه مرگ به سراغت بیاید، تلاش کن و خود را از عشق به نفس برهان تا بتوانی از این دنیای فانی چیزی با خود به دست آوری.
گر شود یک ذره خلت حاصلت
باز خندد آفتابی در دلت
هوش مصنوعی: اگر یک ذره از غم و ناراحتی تو کم شود، دوباره آفتاب شادی در دل تو خواهد تابید.