گنجور

بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

پادشاهی بود مجنون را بخواند
پیش تخت خویش بر کرسی نشاند
گفت چندین درجهان صاحب جمال
تو چرا گشتی ز لیلی گنگ و لال
پس بتان را خواند از هر سوی او
عرضه شان میداد پیش روی او
گفت ای مجنون ببین کاین یک نگار
هست نیکوتر ز چون لیلی هزار
لیک مجنون سرفکنده بود و بس
ننگرست از سوی یک بت یک نفس
پادشاهش گفت آخر درنگر
پس ببین چندین نگار سیمبر
تا زهم بگشاید آخر مشکلت
عشق لیلی سرد گردد بر دلت
از سر دردی زفان مجنون گشاد
از دو چشم سیل بارش خون گشاد
گفت شاها عشق لیلی سرفراز
در میان جانم استادست باز
پس گرفته برهنه تیغی بدست
میخورد سوگند کای مغرور مست
گر بغیر ما کنی یک دم نظر
خون جان خود بریزی بی خبر
روی یوسف دیدن و بر زیستن
وآنگهی سوی دگر نگریستن
چون بود دیدار یوسف ماحضر
در نیاید هیچ پیوندی دگر
گر تو خواهی بود مرد اهل راز
تا ابد منگر بسوی هیچ باز
زانکه گر جائی نظر خواهی فکند
در کنار خویش سرخواهی فکند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پادشاهی بود مجنون را بخواند
پیش تخت خویش بر کرسی نشاند
هوش مصنوعی: یک پادشاهی بود که مجنون را به حضور فرا خواند و او را بر کرسی خود نشاند.
گفت چندین درجهان صاحب جمال
تو چرا گشتی ز لیلی گنگ و لال
هوش مصنوعی: چرا با وجود زیبایی‌ات، در عشق لیلی زبانت بند آمده و سکوت اختیار کرده‌ای؟
پس بتان را خواند از هر سوی او
عرضه شان میداد پیش روی او
هوش مصنوعی: او بت‌ها را از همه‌جا فراخواند و آن‌ها را در مقابل خود به نمایش گذاشت.
گفت ای مجنون ببین کاین یک نگار
هست نیکوتر ز چون لیلی هزار
هوش مصنوعی: گفت ای مجنون، نگاه کن، این یک معشوقه زیباتر از هزار لیلی است.
لیک مجنون سرفکنده بود و بس
ننگرست از سوی یک بت یک نفس
هوش مصنوعی: ولی مجنون تنها و شکست‌خورده بود و حتی یک لحظه هم به سوی بت نگاه نکرد.
پادشاهش گفت آخر درنگر
پس ببین چندین نگار سیمبر
هوش مصنوعی: پادشاهش گفت: حالا کمی تأمل کن و نگاه کن که چقدر نقش‌های زیبا و باارزش وجود دارد.
تا زهم بگشاید آخر مشکلت
عشق لیلی سرد گردد بر دلت
هوش مصنوعی: به زودی مشکلت حل خواهد شد، و عشق لیلی دیگر بر قلبت سنگینی نخواهد کرد.
از سر دردی زفان مجنون گشاد
از دو چشم سیل بارش خون گشاد
هوش مصنوعی: از شدت درد، مجنون با زبانش فریاد زد و از چشمانش، سیلابی از اشک و خون جاری شد.
گفت شاها عشق لیلی سرفراز
در میان جانم استادست باز
هوش مصنوعی: شاه، عشق لیلی در دل من جایگاه والایی دارد و همچنان بر جانم تسلط دارد.
پس گرفته برهنه تیغی بدست
میخورد سوگند کای مغرور مست
هوش مصنوعی: او با شمشیر برهنه‌ای در دست، سوگند می‌خورد که ای مغرور و مست، در حال آماده‌باش است.
گر بغیر ما کنی یک دم نظر
خون جان خود بریزی بی خبر
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای به غیر از ما نگاه کنی، بی‌خبر از آن، جانت را به خون خواهی کشید.
روی یوسف دیدن و بر زیستن
وآنگهی سوی دگر نگریستن
هوش مصنوعی: دیدن زیبایی یوسف و زندگی کردن در آن لحظه، سپس نگاه کردن به سمت دیگری.
چون بود دیدار یوسف ماحضر
در نیاید هیچ پیوندی دگر
هوش مصنوعی: وقتی یوسف ما را ملاقات کند، هیچ ارتباط دیگری نمی‌تواند وجود داشته باشد.
گر تو خواهی بود مرد اهل راز
تا ابد منگر بسوی هیچ باز
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی همیشه از رازها و حقیقت‌های پنهان باخبر باشی، هرگز به هیچ چیزی که ممکن است تو را منحرف کند نگاه نکن.
زانکه گر جائی نظر خواهی فکند
در کنار خویش سرخواهی فکند
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در جایی نگاه کنی، باید به کنار خودت توجه داشته باشی.

حاشیه ها

1402/09/09 11:12
نسرین سیدزوار

آورده‌اند که پادشاهی مجنون را حاضر کرد (وگفت) که «ترا چه بوده است و چه افتاده است؟ خود را رسوا کردی و از خان و مان برآمدی و خراب و فنا گشتی لیلی چه باشد و چه خوبی دارد؟ بیا تا ترا خوبان و نغزان نمایم و فدای تو کنم و به تو بخشم» چون حاضر کردند مجنون را و خوبان را جلوه آوردند مجنون سر فروافکنده بود و پیش خود می‌نگریست پادشاه فرمود «آخر سر را برگیر و نظر کن» گفت «می‌ترسم؛ عشق لیلی شمشیر کشیده است اگر بردارم سرم را بیندازد» غرق عشق لیلی چنان گشته بود. آخر دیگران را چشم بود و لب و بینی بود آخر در وی چه دیده بود که بدان حال گشته بود؟

مولانا فیه مافیه