گنجور

بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

عیسی مریم بمردی برگذشت
دید او را معبدی کرده بدشت
معبدی زیبا و محرابی درو
سبزه زاری چشمهٔ آبی درو
گفت هان ای زاهد یزدان پرست
درچه کاری کردهٔ اینجا نشست
گفت عمری برگذشت ای نامدار
تا بطاعت میگذارم روزگار
حاجتی دارم درین عمر دراز
بر نمیآرد خدای کارساز
گفت چه حاجت همی خواهی ز دوست
گفت یک ذره محبت کان اوست
عیسی آن حاجت برای او بخواست
پس برفت و حاجتش افتاد راست
بعد ازان عیسی رسید آنجایگاه
دید آن معبد نهان در خاک او
خشک بوده چشمهٔ آبش همه
پاره پاره گشته محرابش همه
گفت الهی روشنم گردان و راست
کو کجاشد وین خرابی از کجاست
گفت اینک بر سر کوهست او
پای تا سر کوه اندوهست او
رفت عیسی بر سر کوه ای عجب
دید او را زرد روی و خشک لب
در تحیر مانده و افسرده باز
میندانستش مسیح از مرده باز
بر تنش هر موی بر دردی دگر
هر زمان بر روی او گردی دگر
سرنگون درخون و خاک افتاده بود
هر دوچشمش در مغاک افتاده بود
کرد عیسی هم سلامش هم خطاب
نه علیک آمد ازو و نه جواب
حق تعالی گفت با عیسی براز
کان چنانی این چنین شد از نیاز
ذرهٔ از دوستی میخواست او
چون بدادم از همه برخاست او
از وجود خویش ناپروا بماند
محو گشت و بی سر و بی پا بماند
گر زیادت کردمی یک ذره من
ذره ذره گشتی این بی خویشتن
با محبّت درنگنجد ذرهٔ
نیست مرد دوستی هر غرهٔ
در محبت تا که غیری ماندست
در درون کعبه دیری ماندست
چون نماند در دل از اغیار نام
پرده از محبوب بر خیزد تمام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عیسی مریم بمردی برگذشت
دید او را معبدی کرده بدشت
هوش مصنوعی: عیسی مسیح به معبدی در کوه می‌رود و از آنجا که او را در حال زندگی مشاهده می‌کند، تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
معبدی زیبا و محرابی درو
سبزه زاری چشمهٔ آبی درو
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف مکانی زیبا و معنوی را داریم که با سبزه‌زار و چشمه‌ای پرآب احاطه شده است. این مکان به دیوارهای آن جذابیت خاصی بخشیده و فضایی آرام و روحانی ایجاد کرده است.
گفت هان ای زاهد یزدان پرست
درچه کاری کردهٔ اینجا نشست
هوش مصنوعی: ای زاهدی که به خدا ایمان داری، به من بگو در این دنیا چه کار می‌کنی و چرا اینجا نشسته‌ای؟
گفت عمری برگذشت ای نامدار
تا بطاعت میگذارم روزگار
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، عمر زیادی سپری شده است و من تصمیم دارم که به خدمت و فرمانبرداری تو بپردازم.
حاجتی دارم درین عمر دراز
بر نمیآرد خدای کارساز
هوش مصنوعی: من در این عمر طولانی نیاز و خواسته‌ای دارم که خداوند قادر به انجام آن نیست.
گفت چه حاجت همی خواهی ز دوست
گفت یک ذره محبت کان اوست
هوش مصنوعی: شخصی از کسی می‌پرسد که چه نیازی به دوست داری. او در پاسخ می‌گوید که فقط یک مقدار محبت نیاز دارم، زیرا همین محبت دوست باعث خوشحالی‌ام می‌شود.
عیسی آن حاجت برای او بخواست
پس برفت و حاجتش افتاد راست
هوش مصنوعی: عیسی خواسته‌اش را از خدا درخواست کرد، سپس رفت و حاجتش به خوبی برآورده شد.
بعد ازان عیسی رسید آنجایگاه
دید آن معبد نهان در خاک او
هوش مصنوعی: پس از آن، عیسی به آن مکان رسید و دید که آن معبد در دل خاک پنهان شده است.
خشک بوده چشمهٔ آبش همه
پاره پاره گشته محرابش همه
هوش مصنوعی: چشمهٔ آب از شدت خشکی دیگر جاری نیست و حالتی خرابه و ویرانه پیدا کرده است.
گفت الهی روشنم گردان و راست
کو کجاشد وین خرابی از کجاست
هوش مصنوعی: خدایا، مرا روشن و راه را به من نشان بده؛ چرا که نمی‌دانم کجای زندگی‌ام دچار انحراف شده و این مشکلات از کجا به وجود آمده است.
گفت اینک بر سر کوهست او
پای تا سر کوه اندوهست او
هوش مصنوعی: او گفت که این شخص در بالای کوه ایستاده است و تمام وجودش مملو از اندوه و غم است.
رفت عیسی بر سر کوه ای عجب
دید او را زرد روی و خشک لب
هوش مصنوعی: عیسی به بالای کوه رفت و با تعجب دید که کسی با چهره‌ای زرد و لب‌های خشک در آنجا است.
در تحیر مانده و افسرده باز
میندانستش مسیح از مرده باز
هوش مصنوعی: در حیرت و افسردگی باقی مانده بود و نمی‌دانست که مسیح از مرگ بازگشته است.
بر تنش هر موی بر دردی دگر
هر زمان بر روی او گردی دگر
هوش مصنوعی: هر بار که بر تن او موهایی می‌روید، درد و رنجی جدید به آن اضافه می‌شود و بر چهره‌اش غمی تازه ظاهر می‌شود.
سرنگون درخون و خاک افتاده بود
هر دوچشمش در مغاک افتاده بود
هوش مصنوعی: او به شدت مجروح و غرق در خون و خاک افتاده بود و چشمانش در تاریکی و ناامیدی فرو رفته بود.
کرد عیسی هم سلامش هم خطاب
نه علیک آمد ازو و نه جواب
هوش مصنوعی: عیسی سلام کرد و خطاب به کسی صحبت کرد، اما نه کسی به او سلام داد و نه پاسخی از او شنید.
حق تعالی گفت با عیسی براز
کان چنانی این چنین شد از نیاز
هوش مصنوعی: خداوند به عیسی فرمود: چون تو نیازمندی، این وضعیت برای تو پیش آمده است.
ذرهٔ از دوستی میخواست او
چون بدادم از همه برخاست او
هوش مصنوعی: یک ذره از عشق و دوستی خواست، و وقتی که به او دادم، تمام دنیا را پشت سر گذاشت.
از وجود خویش ناپروا بماند
محو گشت و بی سر و بی پا بماند
هوش مصنوعی: کسی که از خود بی‌خیال شود و در عشق یا در شوقی عمیق غرق گردد، چنان می‌شود که مانند موجودی بی‌سر و پا در فراق خود گم می‌شود.
گر زیادت کردمی یک ذره من
ذره ذره گشتی این بی خویشتن
هوش مصنوعی: اگر من اندکی بیشتر از این بگویم، تو به تدریج از خود بی‌خود می‌شوی.
با محبّت درنگنجد ذرهٔ
نیست مرد دوستی هر غرهٔ
هوش مصنوعی: محبت واقعی در دل انسان جای نمی‌گیرد، زیرا مردان عاشق هرگز به خود مغرور نمی‌شوند.
در محبت تا که غیری ماندست
در درون کعبه دیری ماندست
هوش مصنوعی: در عشق و محبت، تا زمانی که کسی غیر از معشوق در دل وجود داشته باشد، این احساس واقعی نخواهد بود. مانند اینکه در کعبه، مکانی مقدس که فقط باید لبریز از عشق الهی باشد، کسانی که در آنجا هستند باید تنها به او توجه داشته باشند.
چون نماند در دل از اغیار نام
پرده از محبوب بر خیزد تمام
هوش مصنوعی: وقتی قلب از نام دیگران خالی شود، محبت واقعی آشکار می‌شود.

حاشیه ها

1399/12/19 01:02
حامد مسکنی

با سلام، در بیت هستم چرا قافیه رعایت نشده است، با اینکه شعر مثنوی است. گویا یک کلمه یا حداقل تلفظ آن جور دیگری بلید باشد.

1399/12/19 01:02
حامد مسکنی

با سلام، در بیت هشتم چرا قافیه رعایت نشده است، با اینکه شعر مثنوی است. گویا یک کلمه یا حداقل تلفظ آن جور دیگری باید باشد.