گنجور

بخش ۱ - المقالة الحادیة الثلثون

سالک جان کرده بر خلعت سبیل
چون خلالی باز شد پیش خلیل
گفت ای دارای دارالملک جان
خاک پایت قبلهٔ خلق جهان
از سه کوژت راستی هر دو کون
راست تر زان کژ که دید از هیچ لون
هم اب ملت ز دولت آمدی
هم سر اصحاب خلت آمدی
خویش در اصل اصول انداختی
مهر و مه را در افول انداختی
جملهٔ ملکوت چون دیدی عیان
جان نهادی پیش جانان در میان
چون شدی از خویش وز فرزند فرد
لاجرم جبریل را گفتی که برد
پرده از روی جهان برداشتی
بی جهان راز نهان برداشتی
چون جهان بر یکدگر انداختی
حجت از وجهت وجهی ساختی
چون نبودی مرد دیوان پدر
قرب دادت حق ز قربان پسر
از وجود خویشتن پاک آمدی
زان درآتش چست و چالاک آمدی
در جهان معرفت بالغ شدی
از خود و از این و آن فارغ شدی
چون خلیل مطلقی در راه تو
هم ز جانی هم ز تن آگاه تو
چون ندارم من زجان و تن نشان
از رهت گردی بجان من رسان
آمدم مهمانت با کرباس و تیغ
تو نداری هیچ از مهمان دریغ
خواجهٔ خلت بدو گفت ای پسر
تا ننالی مدتی زیر و زبر
راه ننمایند یک ساعت ترا
می بباید عالمی طاعت ترا
گرچه دولت دادنش بی علت است
طاعت حق کار صاحب دولت است
گر تو باشی دولتی طاعت کنی
ورنه طاعت نیز یک ساعت کنی
چون چنین رفتست سنت کار کن
کارکن و اندک مکن بسیار کن
چون تو مرد کار باشی روز و شب
زود بگشاید در تو این طلب
گر رهی میبایدت اندر وفا
حلقهٔ فرزند من زن مصطفی
دست از فتراک اویک دم مدار
گر قبولت کرد هرگز غم مدار
گر قبول اومسلم گرددت
کمترین ملکی دو عالم گرددت
گر بسوی مصطفی داری سفر
بر در موسی عمران کن گذر
سالک آمد پیش پیر پیش بین
پیش او برگفت حالی درد دین
پیر گفتش هست ابراهیم پاک
بحر خلّت عالم تسلیم پاک
هرکرا یک ذره خلت دست داد
هردمش صد گونه دولت دست داد
اول خلّت محبت آمدست
آخرش تشریف خلّت آمدست
از مودّت در محبت ره دهند
وز محبت خلّتت آنگه دهند
گر محبت ذرهٔ پیدا شود
کوه از نیروی او دریا شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک جان کرده بر خلعت سبیل
چون خلالی باز شد پیش خلیل
هوش مصنوعی: سالی که در آن، انسان روحانی و عارف به حقیقت و معرفت می‌رسد، همانند کسی است که در محضر ابراهیم خلیل (ع) حاضر شده و از دیدن او بهره‌مند می‌شود. او به نوعی در حال ورود به یک تجربه عمیق و معنوی است که او را به مقام والاتری می‌رساند.
گفت ای دارای دارالملک جان
خاک پایت قبلهٔ خلق جهان
هوش مصنوعی: ای شخص سرزمین پایتخت، جان من خاک پای توست و تو قبله‌ای برای تمام مردم جهان.
از سه کوژت راستی هر دو کون
راست تر زان کژ که دید از هیچ لون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در میان سه چیز، هر دو سوی راست از آن چیزی که نادرست و منحرف است، درست‌تر و صحیح‌تر هستند. به عبارتی، اگر کسی چیزی را از زاویه‌ای نادرست ببیند، ممکن است نتواند حقیقت را به درستی درک کند.
هم اب ملت ز دولت آمدی
هم سر اصحاب خلت آمدی
هوش مصنوعی: تو هم از طرف ملت به قدرت آمدی و هم به عنوان رفیق و دوستان نزدیک.
خویش در اصل اصول انداختی
مهر و مه را در افول انداختی
هوش مصنوعی: تو در واقع خودت را به اصولی نسبت دادی و عشق و زیبایی را به سمت زوال و نقصان بردی.
جملهٔ ملکوت چون دیدی عیان
جان نهادی پیش جانان در میان
هوش مصنوعی: وقتی به زیبایی و ملکوت عالم نگریستی، جان خود را در برابر معشوق گذاشتی و او را در مرکز وجودت قرار دادی.
چون شدی از خویش وز فرزند فرد
لاجرم جبریل را گفتی که برد
هوش مصنوعی: وقتی که از خود و فرزندت جدا شدی، ناگزیر با جبریل صحبت کردی و خواستی که او را ببرد.
پرده از روی جهان برداشتی
بی جهان راز نهان برداشتی
هوش مصنوعی: تو پرده‌ها را از روی دنیا کنار زدی و رازهای پنهان این جهان را برای ما آشکار کردی.
چون جهان بر یکدگر انداختی
حجت از وجهت وجهی ساختی
هوش مصنوعی: وقتی که دنیا را به هم پیوند دادی، از طرف خود دلیلی برای توجیه ایجاد کردی.
چون نبودی مرد دیوان پدر
قرب دادت حق ز قربان پسر
هوش مصنوعی: زمانی که پدر به دلایلی در غیاب مردان دیوان قرار داشته باشد، در این صورت حق و ارزش تو به خاطر قربانی شدن پسر خواهد بود.
از وجود خویشتن پاک آمدی
زان درآتش چست و چالاک آمدی
هوش مصنوعی: از سادگی و خلوص خود پا به عرصه گذاشتی، همچون آتش که تند و چابک است.
در جهان معرفت بالغ شدی
از خود و از این و آن فارغ شدی
هوش مصنوعی: در دنیای شناخت و دانایی به حدی رسیدی که از خودت و از دیگران رها شده‌ای و آزاد فکر می‌کنی.
چون خلیل مطلقی در راه تو
هم ز جانی هم ز تن آگاه تو
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم به خاطر تو از جان و تن خود آگاه باشم و مانند ابراهیم خلیل، تسلیم شوم؟
چون ندارم من زجان و تن نشان
از رهت گردی بجان من رسان
هوش مصنوعی: چون من از زندگی و جسم خود نشانی ندارم، به جانم برسان که تو از راهت می‌گذری.
آمدم مهمانت با کرباس و تیغ
تو نداری هیچ از مهمان دریغ
هوش مصنوعی: من به مهمانی تو آمده‌ام با کرباس و شمشیر، اما تو هیچ چیزی از مهمان دریغ نمی‌کنی.
خواجهٔ خلت بدو گفت ای پسر
تا ننالی مدتی زیر و زبر
هوش مصنوعی: خداوند به آن پسر گفت: ای جوان، تا زمانی که تحت فشار نیستی و دلتنگ نمی‌شوی، مدتی صبر کن و ناله نکن.
راه ننمایند یک ساعت ترا
می بباید عالمی طاعت ترا
هوش مصنوعی: اگر راهی به تو نشان ندهند، باید هر لحظه در دنیای اطاعت و servitude باشی.
گرچه دولت دادنش بی علت است
طاعت حق کار صاحب دولت است
هوش مصنوعی: اگرچه بخشش نعمت و ثروت بی‌دلیل به نظر می‌رسد، اما اطاعت از خداوند حقیقی است که باعث می‌شود انسان به مقام و نعمت‌های واقعی دست یابد.
گر تو باشی دولتی طاعت کنی
ورنه طاعت نیز یک ساعت کنی
هوش مصنوعی: اگر تو حاکم و صاحب قدرت باشی، باید از اوامر پیروی کنی، و گرنه حتی اگر یک ساعت هم اطاعت کنی، کافی نیست.
چون چنین رفتست سنت کار کن
کارکن و اندک مکن بسیار کن
هوش مصنوعی: چون روند کار به این شکل است، تو هم باید تلاش کنی و با قدرت عمل کنی و کارهای کوچک را کم نگیری و به کارهای بزرگ ادامه بدهی.
چون تو مرد کار باشی روز و شب
زود بگشاید در تو این طلب
هوش مصنوعی: اگر تو در کارها جدی باشی، روز و شب این خواسته در تو به سرعت پرورش می‌یابد و به ثمر می‌رسد.
گر رهی میبایدت اندر وفا
حلقهٔ فرزند من زن مصطفی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که در مسیر وفاداری قرار بگیری، باید به حلقهٔ فرزند من، که متعلق به پیامبر است، بپیوندی.
دست از فتراک اویک دم مدار
گر قبولت کرد هرگز غم مدار
هوش مصنوعی: ترک ارتباط با او را یک لحظه هم فراموش نکن، زیرا اگر او تو را بپذیرد، دیگر هیچ غمی نداشته باش.
گر قبول اومسلم گرددت
کمترین ملکی دو عالم گرددت
هوش مصنوعی: اگر مسلمان شوی، کمترین چیزها برای تو همچون پادشاهی دو جهان خواهد بود.
گر بسوی مصطفی داری سفر
بر در موسی عمران کن گذر
هوش مصنوعی: اگر قصد سفر به سوی پیامبر را داری، باید از در موسی بن عمران بگذری.
سالک آمد پیش پیر پیش بین
پیش او برگفت حالی درد دین
هوش مصنوعی: سالک به نزد عارف بینشی می‌رود و از او وضعیت خود و مشکلاتی که در مسیر دین دارد را بیان می‌کند.
پیر گفتش هست ابراهیم پاک
بحر خلّت عالم تسلیم پاک
هوش مصنوعی: پیر به او گفت که ابراهیم، که رمز خلوص و پاکی است، در دریاچه‌ای عمیق و آرام از تسلیم و خلوص قرار دارد.
هرکرا یک ذره خلت دست داد
هردمش صد گونه دولت دست داد
هوش مصنوعی: هر کسی که ولو به اندازه‌ای کوچک از خلوت و آرامش برخوردار باشد، در هر لحظه‌ای به اشکال مختلفی از خوشبختی و موفقیت دست پیدا می‌کند.
اول خلّت محبت آمدست
آخرش تشریف خلّت آمدست
هوش مصنوعی: در ابتدا، عشق و محبت به وجود آمده و در نهایت، مرتبه و جایگاه خاص آن محبت نمایان شده است.
از مودّت در محبت ره دهند
وز محبت خلّتت آنگه دهند
هوش مصنوعی: از دوستی و محبت راهی به سوی عشق باز می‌شود و از همین محبت، می‌توان به کمال و یگانگی دست یافت.
گر محبت ذرهٔ پیدا شود
کوه از نیروی او دریا شود
هوش مصنوعی: اگر ذره‌ای از محبت نمایان شود، کوه به واسطهٔ قدرت آن، همچون دریا خواهد شد.