گنجور

بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

گشت لیلی پیش از مجنون هلاک
بود غایب آن زمان مجنون پاک
عاقبت مجنون چو با آنجا رسید
آنچه نتوانست دید آنجا شنید
آن یکی گفت ای دلت پر شور او
خیز تا با تو نمایم گور او
گفت حاجت نیست این با من مگوی
زانکه من آن خاک بشناسم ببوی
این بگفت و راه گورستان گرفت
نعره زن شد شیوهٔ مستان گرفت
خاک میبوئید و در ره میشتافت
تا که گور لیلی آخر باز یافت
ماتم آن ماه را تاوان بداد
ساعتی بی خود شد آخر جان بداد
چون بپاکی زو برآمد جان پاک
در بر اودفن کردندش بخاک
زنده او از عشق جانان بود و بس
لاجرم بی او فرو رفتش نفس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گشت لیلی پیش از مجنون هلاک
بود غایب آن زمان مجنون پاک
هوش مصنوعی: لیلی پیش از آن که مجنون آشنا شود، به شدت دچار مشکلات و رنج و حذر بود، اما در آن زمان مجنون هنوز از این دردها بی‌خبر و پاک‌دامن بود.
عاقبت مجنون چو با آنجا رسید
آنچه نتوانست دید آنجا شنید
هوش مصنوعی: بالاخره وقتی مجنون به آن مکان رسید، چیزی را که نمی‌توانست ببیند، شنید.
آن یکی گفت ای دلت پر شور او
خیز تا با تو نمایم گور او
هوش مصنوعی: یکی به دیگری می‌گوید: ای کسی که دل پرشوری داری، بلند شو تا به تو نشان دهم محل دفن او.
گفت حاجت نیست این با من مگوی
زانکه من آن خاک بشناسم ببوی
هوش مصنوعی: نگو که چه نیازی به صحبت است، چون من به خوبی می‌دانم که چه چیزی را باید از بوی آن بشناسم.
این بگفت و راه گورستان گرفت
نعره زن شد شیوهٔ مستان گرفت
هوش مصنوعی: او این را گفت و به سمت گورستان رفت، در حالی که فریاد می‌زد و حالتی مانند درویشان گشته بود.
خاک میبوئید و در ره میشتافت
تا که گور لیلی آخر باز یافت
هوش مصنوعی: خاک بوی خوشی می‌دهد و در این مسیر به دنبال می‌گردد تا در نهایت به قبر لیلی برسد.
ماتم آن ماه را تاوان بداد
ساعتی بی خود شد آخر جان بداد
هوش مصنوعی: غم آن ماه را پرداخت کرد و مدتی بدون حال و حواس بود تا اینکه در نهایت جانش را از دست داد.
چون بپاکی زو برآمد جان پاک
در بر اودفن کردندش بخاک
هوش مصنوعی: وقتی که روح پاک از او جدا شد، بدن پاکش را در خاک دفن کردند.
زنده او از عشق جانان بود و بس
لاجرم بی او فرو رفتش نفس
هوش مصنوعی: او تنها به خاطر عشق معشوقش زندگی می‌کرد و به همین دلیل، بدون او البته نفسش قطع شد و از بین رفت.