گنجور

بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

ناقلی در پیش آن شیخ کبیر
گفت هر روزی یکی داننده پیر
میکند ختمی و در عمری دراز
کار او انیست گفتم با تو باز
شیخ گفتش زان همه قرآن دمی
دامنش نگرفت یک آیت همی
گر گرفتی آیتی زان دامنش
نیستی پروای خواندن چون منش
درد او گر دامنت گیرد دمی
رستگاری یابی از عالم همی
بوی این درد از دل سرمست تو
گر توانی برد بردی دست تو
عاشقان این درد از راه دراز
میشناسند ای عجب از بوی باز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ناقلی در پیش آن شیخ کبیر
گفت هر روزی یکی داننده پیر
هوش مصنوعی: ناقل به آن عالم بزرگ گفت که هر روز یکی از دانشمندان کهن در حال آمدن است.
میکند ختمی و در عمری دراز
کار او انیست گفتم با تو باز
هوش مصنوعی: ختمی می‌کند و در طول عمرش کارش این نیست که به تو بگوید دوباره بگو.
شیخ گفتش زان همه قرآن دمی
دامنش نگرفت یک آیت همی
هوش مصنوعی: شیخ به او گفت هیچ‌کدام از آیات قرآن را در زندگی‌ات نیاورده‌ای و نتوانسته‌ای از آن‌ها بهره‌ بگیری.
گر گرفتی آیتی زان دامنش
نیستی پروای خواندن چون منش
هوش مصنوعی: اگر نشانه‌ای از او داشته باشی، نگران خواندن آن نیستی، مانند من.
درد او گر دامنت گیرد دمی
رستگاری یابی از عالم همی
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای درد او تو را در خود بگیرد، تو به نوعی از آزار و پریشانی رهایی پیدا می‌کنی و به آرامش می‌رسی.
بوی این درد از دل سرمست تو
گر توانی برد بردی دست تو
هوش مصنوعی: اگر بتوانی، بوی این درد را از دل شاداب تو ببر، پس دستت را به کار بیاور.
عاشقان این درد از راه دراز
میشناسند ای عجب از بوی باز
هوش مصنوعی: عاشقان این درد را از دور و بی‌آنکه نزدیک شوند، به راحتی می‌شناسند، جالب اینجاست که به راحتی بوی آن را تشخیص می‌دهند.