گنجور

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

گفت دزدی را گرفت آن سر فراز
در میان جمع دستش کرد باز
دزد نه دم زد از آن نه آه کرد
برگرفت آن دست و عزم راه کرد
همچنان خاموش میبرید راه
تا رباطی بود رفت آنجایگاه
چون رسید آنجاخروشی درگرفت
ناله و فریاد و جوشی در گرفت
در فغان آمد بصد زاری زار
وز نفیر خویشتن شد بی قرار
سایلی گفتش تو با چندین خروش
زیر دار آخر چرا بودی خموش
گفت آنجا هیچ همدردم نبود
دست ببریده یکی مردم نبود
گر من آنجا سخت میجوشیدمی
یا بصد فریاد بخروشیدمی
گر بسی فریاد بودی آن همه
خلق را چون باد بودی آن همه
لیک اینجا یک بریده دست هست
کس چه داند او بداند درد دست
لاجرم گر پیش او نالم رواست
کو بداند نالهٔ من از کجاست
تا نیاید هیچ همدردی پدید
نالهٔ همدرد نتواند شنید
ذرهٔ این درد اگر برخیزدت
دل بصد درد دگر برخیزدت
گر شود این درد دامنگیر تو
بس بود این درد دایم پیر تو
ور نگیرد دامنت این درد زود
گفت و گوی این ندارد هیچ سود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت دزدی را گرفت آن سر فراز
در میان جمع دستش کرد باز
هوش مصنوعی: یک دزد را در میان جمع مردم دستگیر کردند و او با سر بلند و اعتماد به نفس ایستاده بود.
دزد نه دم زد از آن نه آه کرد
برگرفت آن دست و عزم راه کرد
هوش مصنوعی: دزد نه حرفی زد و نه ناله‌ای کرد، اما آن دست را برداشت و آماده‌ی رفتن شد.
همچنان خاموش میبرید راه
تا رباطی بود رفت آنجایگاه
هوش مصنوعی: او به آرامی به راه خود ادامه می‌دهد تا به جایی برسد که در آن‌جا کسی یا چیزی وجود دارد.
چون رسید آنجاخروشی درگرفت
ناله و فریاد و جوشی در گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که به آن مکان رسیدند، شوق و هیجان شدیدی ایجاد شد و همزمان ناله و فریاد در آنجا به گوش رسید.
در فغان آمد بصد زاری زار
وز نفیر خویشتن شد بی قرار
هوش مصنوعی: با فریادی پر از درد و اندوه به گوش همه رسید و از ناگفته‌های دلش بی‌قرار شد.
سایلی گفتش تو با چندین خروش
زیر دار آخر چرا بودی خموش
هوش مصنوعی: سایه‌ای به او گفت: با وجود اینکه در برابر بدی‌ها فریاد زدن و اعتراض کردن حق توست، چرا در آخر سکوت کردی و چیزی نگفتی؟
گفت آنجا هیچ همدردم نبود
دست ببریده یکی مردم نبود
هوش مصنوعی: او گفت در آنجا هیچ کسی نبود که هم دردی کند، و هیچ انسانی که بتواند به کمکش بیاید و دستش را بگیرد.
گر من آنجا سخت میجوشیدمی
یا بصد فریاد بخروشیدمی
هوش مصنوعی: اگر من در آنجا به شدت ناله و فریاد می‌زدم یا با صدای بلند اعتراض می‌کردم، نتیجه‌ای نمی‌گرفتم.
گر بسی فریاد بودی آن همه
خلق را چون باد بودی آن همه
هوش مصنوعی: اگر فریاد و فغان زیادی سر داده می‌شد، مردم مانند باد پراکنده و بی‌خط و نشانی می‌شدند.
لیک اینجا یک بریده دست هست
کس چه داند او بداند درد دست
هوش مصنوعی: اما در اینجا یک دست بریده وجود دارد، کسی نمی‌داند که او چقدر از درد دست خود آگاه است.
لاجرم گر پیش او نالم رواست
کو بداند نالهٔ من از کجاست
هوش مصنوعی: اگر به او شکایت کنم، این کار درست است؛ زیرا او می‌داند که چرا از دل من ناله می‌آید.
تا نیاید هیچ همدردی پدید
نالهٔ همدرد نتواند شنید
هوش مصنوعی: تا زمانی که هیچ کسی درد او را درک نکند، ناله‌هایش هم به گوش هیچ همدردی نخواهد رسید.
ذرهٔ این درد اگر برخیزدت
دل بصد درد دگر برخیزدت
هوش مصنوعی: اگر فقط ذره‌ای از این درد تو را تحت تاثیر قرار دهد، دل انسان را به همراهی با صد درد دیگر به ناراحتی وادار می‌کند.
گر شود این درد دامنگیر تو
بس بود این درد دایم پیر تو
هوش مصنوعی: اگر این درد به تو برسد، همین کافی است که این درد همیشه تو را پیر کند.
ور نگیرد دامنت این درد زود
گفت و گوی این ندارد هیچ سود
هوش مصنوعی: اگر این درد به تو دامن نزند، زود است که درباره‌اش صحبت کنی و گفت‌وگو بر سر آن هیچ فایده‌ای ندارد.

حاشیه ها

1394/08/06 18:11
حامدیخواه

باز کردن : بریدن