بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
پیر زالی بود با پشتی دو تاه
کشته بودندش جوانی همچو ماه
پیش مادر آن پسر را بر سپر
باز آوردند در خون جگر
پیرزن آمد بضعف از موی کم
سر برهنه موی کنده روی هم
کرده خون آلود روی و جامه را
گرد خویش آورده صد هنگامه را
گرچه پشتی کوژ بودش چون کمان
تیر آهش میگذشت از آسمان
آن یکی گفتش که هان ای پیرزن
رخ بپوش و چادری در سرفکن
زآنکه نبود این عمل هرگز روا
پیرزن در حال گفت ای بینوا
گر ترا این آتشستی بر جگر
هم روا میدارئی زین بیشتر
تا نیاید آتش من در دلت
این روا بودن نیاید حاصلت
چون نبودی مادر کشته دمی
کی توانی کرد چون من ماتمی
چون ترا میبینم از آزادگان
کی شناسی کار درد افتادگان
بخش ۳ - الحكایة و التمثیل: مرغکیست استاده چست افتاده کاربخش ۵ - الحكایة و التمثیل: بود مجنونی به نیشابور در
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پیر زالی بود با پشتی دو تاه
کشته بودندش جوانی همچو ماه
هوش مصنوعی: پیرمردی زال که موهایش سفید و پریشان بود، بر روی پشتی دراز کشیده بود و جوانی زیبا و شاداب، همانند ماه، در کنارش قرار داشت.
پیش مادر آن پسر را بر سپر
باز آوردند در خون جگر
هوش مصنوعی: پسر را بر روی سپر، در حالی که زخمی و غرق در خون است، به نزد مادرش آوردند.
پیرزن آمد بضعف از موی کم
سر برهنه موی کنده روی هم
هوش مصنوعی: پیرزنی با موهای کمپشت و ضعیف، بدون پوشش بر روی سرش، موهای خود را به هم ریخته دارد.
کرده خون آلود روی و جامه را
گرد خویش آورده صد هنگامه را
هوش مصنوعی: او با صورتی خونین و لباسی لکهدار، خود را در وسط غوغایی بزرگ معرفی کرده است.
گرچه پشتی کوژ بودش چون کمان
تیر آهش میگذشت از آسمان
هوش مصنوعی: هرچند که پشتش مانند کمان خمیده بود، اما هر بار که آه میکشید، این آه به آسمان میرفت.
آن یکی گفتش که هان ای پیرزن
رخ بپوش و چادری در سرفکن
هوش مصنوعی: یکی به پیرزن گفت که حواست باشد، صورتت را بپوشان و چادر به سر کن.
زآنکه نبود این عمل هرگز روا
پیرزن در حال گفت ای بینوا
هوش مصنوعی: زن سالخورده در حالی که از وضع خود نگران است، میگوید: از آنجا که این کار هرگز درست نیست، من در این وضعیت به سر میبرم.
گر ترا این آتشستی بر جگر
هم روا میدارئی زین بیشتر
هوش مصنوعی: اگر تو این آتش را بر دل خود تحمل میکنی، پس جایز است که بیشتر از این هم بر تو برود.
تا نیاید آتش من در دلت
این روا بودن نیاید حاصلت
هوش مصنوعی: تا زمانی که آتش عشق و احساس من در قلبت شعلهور نشود، به دست آوردن تو برایم ممکن نخواهد بود.
چون نبودی مادر کشته دمی
کی توانی کرد چون من ماتمی
هوش مصنوعی: زمانی که مادرت در کنارت نباشد، هیچکس نمیتواند حال و روزی مانند من را از غم و اندوه درک کند.
چون ترا میبینم از آزادگان
کی شناسی کار درد افتادگان
هوش مصنوعی: وقتی تو را میبینم، از مردان آزاد و بیقید کی میدانی که درد و رنج دیگران چیست؟