گنجور

بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

بود اندر عهد موسی کلیم
برخ اسود بیدلی با دل دو نیم
آنچنان سر سبزئی در برخ بود
کز سوادش چهرهٔ دین سرخ بود
شد تبه بر آل اسرائیل کار
زانکه آمد خشک سالی آشکار
سایه میافکند قحطی سهمناک
خواستند افتاد خلقی در هلاک
خلقی آمد پیش موسی سر بسر
تا باستسقا برون آید مگر
رفت موسی سوی صحرا بی قرار
خواست باران ازخدای کامکار
هم باستسقا نماز آغاز کرد
هم ید بیضا دعا را باز کرد
گرچه بسیاری دعا گفت آن زمان
هیچ اثر پیدا نیامد در جهان
رفت موسی بعد ازان یکبار نیز
برنیامد کار دیگر بار نیز
خواست شد خلقی در آن تنگی هلاک
رفت موسی گفت ای دانای پاک
چیست دارو تا شود درمان پدید
چیست فرمان تا شود باران پدید
حق تعالی گفت با موسی براز
گر ببارانست قومت را نیاز
بندهٔ دارم که او گوید دعا
از دعای او شود حاجت روا
موسی آمد باز جست آن بنده را
برخ دید آن بندهٔ فرخنده را
برخ را گفت ای لطیف نامدار
چون جهان را قحطی آمد آشکار
سوی صحرا رنجه شو فردا پگاه
وز خدا از بهر باران ابر خواه
زانکه گر زین سان بماند خشک سال
عمر بر خلق جهان آید زوال
روز دیگر برخ آمد سوی دشت
پس جهانی خلق بر وی گرد گشت
گفت یا رب خلق را در خون مکش
هر زمان در رنج دیگر گون مکش
خلق را از خاک چون برداشتی
گرسنه آخر چرا بگذاشتی
یا نبایست آفریدن خلق را
یا نه بیشک لقمه باید حلق را
لطف کم شد یا کرم گوئی نماند
وآن همه انعام و نیکوئی نماند
آن همه دریای بخشش کان تراست
می نبخشی می نریزی آن کجاست
گر تو زان می آوری این قحط سال
تا دهی خلقان خود را گوشمال
بعد ازین ترسی که نتوانی همی
بل توانی کرد بآسانی همی
لطف کن این خلق حیران را بدار
جان چو دادی نان ده و جان را بدار
تا بگفت این فصل را برخ سیاه
مرد بالا گشت از باران گیاه
جملهٔ عالم ز باران تازه شد
دل خوشی خلق بی اندازه شد
روز دیگر موسی عمران مگر
دید ناگه برخ را بر رهگذر
گفت ای موسی بدیدی آن زمان
با خدای تو چه گفتم آن چنان
گرمی من دیدی و گفتار من
مردی من دیدی و هنجار من
زین سخن موسی چنان در تاب شد
کآتش خشم آمدش وز آب شد
جوش میزد خشم او چون بحر ژرف
خواست تا او را برنجاند شگرف
تا چنین شوریدهٔ نه سر نه بن
این چنین گستاخ چون گوید سخن
جبرئیل آمد که ای موسی متاب
پس مرنجان برخ را از هیچ باب
زانکه حق میگوید این برخ سیاه
هست ما را بندهٔ از دیرگاه
لطف ما را او بهر روزی سه بار
می بخنداند چو گلبرگ بهار
لطف ما را خنده از گفتار اوست
کار تو نیست این و لیکن کار اوست
هر کسی خاصیتی یافت از اله
بود این خاصیت برخ سیاه
تو چه دانی سر عشق ای بی خبر
چون نمیآئی ز خواب و خور بسر
می نیاسائی ز خورد و خفت تو
خود نداری کار جز برگفت تو
شام خورد و بامدادان خفتنت
هست پیشین تادگر بد گفتنت
چون خلیل آن یک دمی خفت ای عجب
در پسر کشتن فتاد او زین سبب
روز و شب میخسبی و خوش میخوری
این خری باشد نه مردم پروری
طبع خر داری نگویم مردمت
جو خور ای خر ای دریغا گندمت
مردم آخر خر چگونه اوفتاد
قصهٔ پس پاشگونه اوفتاد
تا ببازار جهانت خوانده اند
پاشگونه برخرت بنشانده اند
تا کی از کوری و تا چند از کری
ای خر آخر پاشگونه بر خری
ماندهٔ دایم اسیر ننگ و نام
وانگهی گوئی که شد دوری تمام
سال و مه خون میخوری در حرص و آز
مینهی این را لقب عمری دراز
روز و شب جان میکنی بی زاد و برگ
زیستن میخوانی این را تو نه مرگ
ای خضابت را جوانی کرده نام
مرگ دل را زندگانی کرده نام
وی ورم را نام کرده فربهی
راست چون‌آزادی سرو سهی
زرد را کرده ز گلگونه عزیز
سرخ رویش خوانده و سر سبز نیز
مشک را از باد رستی میدهی
حیز را تعلیم کستی میدهی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود اندر عهد موسی کلیم
برخ اسود بیدلی با دل دو نیم
هوش مصنوعی: در زمان حضرت موسی، شخصی با دل شکسته و ناامید بر روی زمین نشسته بود.
آنچنان سر سبزئی در برخ بود
کز سوادش چهرهٔ دین سرخ بود
هوش مصنوعی: درختان به قدری سرسبز و پرپشت بودند که رنگ سبز آنها چهرهٔ زمین را به رنگی سرخ تبدیل کرده بود.
شد تبه بر آل اسرائیل کار
زانکه آمد خشک سالی آشکار
هوش مصنوعی: کارهای بنی‌اسرائیل به نابودی کشیده شد، زیرا خشکسالی به وضوح ظهور کرد.
سایه میافکند قحطی سهمناک
خواستند افتاد خلقی در هلاک
هوش مصنوعی: در زمانی که قحطی شدید و ناگوار بر مردم حاکم شد، عده‌ای از آن‌ها به وضعیت انتقامی و نابودی رسیدند.
خلقی آمد پیش موسی سر بسر
تا باستسقا برون آید مگر
هوش مصنوعی: مردمی به حضور موسی آمدند و از او خواستند که دعا کند تا باران ببارد، به امید اینکه به خاطر دعا و درخواست او باران نازل شود.
رفت موسی سوی صحرا بی قرار
خواست باران ازخدای کامکار
هوش مصنوعی: موسی به سمت بیابان رفت و با اضطراب از خدا خواست باران ببارد تا نیازهای مردم را برآورده سازد.
هم باستسقا نماز آغاز کرد
هم ید بیضا دعا را باز کرد
هوش مصنوعی: او همزمان با آغاز نماز طلب باران، دست خود را برای دعا به آسمان بلند کرد.
گرچه بسیاری دعا گفت آن زمان
هیچ اثر پیدا نیامد در جهان
هوش مصنوعی: اگرچه در آن زمان دعاهای زیادی خوانده شد، اما هیچ تأثیری در جهان مشاهده نشد.
رفت موسی بعد ازان یکبار نیز
برنیامد کار دیگر بار نیز
هوش مصنوعی: پس از آن که موسی رفت، دیگر بار هم نتوانست کاری انجام دهد.
خواست شد خلقی در آن تنگی هلاک
رفت موسی گفت ای دانای پاک
هوش مصنوعی: در آن شرایط سخت و تنگ، عده‌ای از مردم به شدت دچار مشکل و خطر شدند. موسی در اینجا به عنوان یک دانای پاک و بزرگ، به آن‌ها توجه می‌کند و به آن‌ها کمک خواهد کرد.
چیست دارو تا شود درمان پدید
چیست فرمان تا شود باران پدید
هوش مصنوعی: چه چیزی می‌تواند بیماری را درمان کند؟ چه دستوری می‌تواند باران را به وجود آورد؟
حق تعالی گفت با موسی براز
گر ببارانست قومت را نیاز
هوش مصنوعی: خداوند به موسی گفت: اگر باران ببارد، نیازی به قوم تو نیست.
بندهٔ دارم که او گوید دعا
از دعای او شود حاجت روا
هوش مصنوعی: من بنده‌ای دارم که دعا می‌کند و به برکت دعاهای او، خواسته‌هایم برآورده می‌شود.
موسی آمد باز جست آن بنده را
برخ دید آن بندهٔ فرخنده را
هوش مصنوعی: موسی دوباره آمد و آن بنده خوشبخت را جست‌وجو کرد و او را دید.
برخ را گفت ای لطیف نامدار
چون جهان را قحطی آمد آشکار
هوش مصنوعی: برخ به لطیف نامدار گفت که وقتی قحطی در جهان آشکار شد، چه باید کرد؟
سوی صحرا رنجه شو فردا پگاه
وز خدا از بهر باران ابر خواه
هوش مصنوعی: فردا صبح به سمت دشت برو و از خدا بخواه که ابرها برایت باران بیاورند.
زانکه گر زین سان بماند خشک سال
عمر بر خلق جهان آید زوال
هوش مصنوعی: چون اگر چنین حالتی ادامه یابد، عمر بشر به سرعت به پایان خواهد رسید و جهان به زوال کشیده خواهد شد.
روز دیگر برخ آمد سوی دشت
پس جهانی خلق بر وی گرد گشت
هوش مصنوعی: در روز دیگر، او به سوی دشت رفت و مردم زیادی دور او جمع شدند.
گفت یا رب خلق را در خون مکش
هر زمان در رنج دیگر گون مکش
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، مخلوقات خود را همیشه در درد و رنج قرار نده و آن‌ها را به خاطر مشکلات مختلف عذاب نده.
خلق را از خاک چون برداشتی
گرسنه آخر چرا بگذاشتی
هوش مصنوعی: آدم‌ها را که از خاک خلق کردی، چرا پس از آن گرسنه و ناامید رهایشان کردی؟
یا نبایست آفریدن خلق را
یا نه بیشک لقمه باید حلق را
هوش مصنوعی: هیات آفرینش انسان یا نباید انجام می‌شد، یا اگر انجام شده، باید چیزهایی برای تغذیه او فراهم شود.
لطف کم شد یا کرم گوئی نماند
وآن همه انعام و نیکوئی نماند
هوش مصنوعی: لطف و مهربانی کاهش یافته و دیگر سخاوت و احسانی باقی نمانده است و همه‌ی نیکی‌ها و بخشش‌ها از بین رفته‌اند.
آن همه دریای بخشش کان تراست
می نبخشی می نریزی آن کجاست
هوش مصنوعی: بخشش و محبت خداوند به اندازه‌ای گسترده است که می‌توان آن را به یک دریا تشبیه کرد. اما اگر تو از آن دریای عظیم سهمی نمی‌گیری، نشان‌دهنده این است که خودت از آن استفاده نمی‌کنی. پس باید به آن بپردازی و از آن بهره‌مند شوی.
گر تو زان می آوری این قحط سال
تا دهی خلقان خود را گوشمال
هوش مصنوعی: اگر تو به خاطر سال خشک و کمبود نعمت، مردم را مجازات کنی و به آنها آموزش دهی، در واقع این کار به نفع آنها خواهد بود.
بعد ازین ترسی که نتوانی همی
بل توانی کرد بآسانی همی
هوش مصنوعی: پس از این، اگر نتوانی به سادگی ترسی را پشت سر بگذاری، باید بتوانی که بر آن غلبه کنی.
لطف کن این خلق حیران را بدار
جان چو دادی نان ده و جان را بدار
هوش مصنوعی: لطفاً به این مردم گیج و سردرگم کمک کن و به آن‌ها جان ببخش، چرا که زمانی که به آن‌ها نان دادی، فراموش نکن که جان و زندگی آن‌ها را نیز باید حفظ کنی.
تا بگفت این فصل را برخ سیاه
مرد بالا گشت از باران گیاه
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع می‌پردازد که با ورود فصل جدید و بارش باران، زمین از خواب بیدار می‌شود و گیاهان شروع به رویش می‌کنند. در واقع، اشاره به تجدید حیات طبیعت و آغاز زندگی جدید در زمین دارد.
جملهٔ عالم ز باران تازه شد
دل خوشی خلق بی اندازه شد
هوش مصنوعی: تمام جهانیان به خاطر باران تازه و مطلوب، احساس شادمانی و رضایت زیادی پیدا کرده‌اند.
روز دیگر موسی عمران مگر
دید ناگه برخ را بر رهگذر
هوش مصنوعی: روز دیگری موسی پسر عمران ناگهان بر روی راهی در حال عبور بود که به چیزی برخورد کرد.
گفت ای موسی بدیدی آن زمان
با خدای تو چه گفتم آن چنان
هوش مصنوعی: گفت: ای موسی، آیا آن زمان که با خدا صحبت می‌کردی، کلمات من را شنیدی که چه گفتم؟
گرمی من دیدی و گفتار من
مردی من دیدی و هنجار من
هوش مصنوعی: اگر گرمی من را احساس کردی و سخنان من را شنیدی، مردانگی و ویژگی‌های من را هم می‌توانی درک کنی.
زین سخن موسی چنان در تاب شد
کآتش خشم آمدش وز آب شد
هوش مصنوعی: موسی از این سخن به شدت خشمگین شد و این خشم در او به اندازه‌ای بالا گرفت که به شدت مثل آتش شعله‌ور شد.
جوش میزد خشم او چون بحر ژرف
خواست تا او را برنجاند شگرف
هوش مصنوعی: خشم او مانند دریا و عمیق بود و می‌خواست که او را به تلاطم وادارد.
تا چنین شوریدهٔ نه سر نه بن
این چنین گستاخ چون گوید سخن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی می‌پردازد که در وضعیت آشفتگی و بی‌خود است و بدون آنکه سر و ته قضیه را بفهمد، با جسارت صحبت می‌کند. به‌طرزی استعاری، این فرد مانند کسی است که نه درکی از موضوع دارد و نه می‌تواند از افکار خود به‌خوبی دفاع کند، اما با این حال در بیان سخنانش بی‌پروایی می‌کند.
جبرئیل آمد که ای موسی متاب
پس مرنجان برخ را از هیچ باب
هوش مصنوعی: جبرئیل به موسی گفت: ای موسی، نگران نباش و از هیچ چیزی نترس.
زانکه حق میگوید این برخ سیاه
هست ما را بندهٔ از دیرگاه
هوش مصنوعی: از آن‌رو که حقیقت می‌گوید این رنگ سیاه برای ماست، ما از دیرباز بندگان هستیم.
لطف ما را او بهر روزی سه بار
می بخنداند چو گلبرگ بهار
هوش مصنوعی: او هر روز سه بار با لطافت خود ما را خوشحال می‌کند، همان‌طور که شکوفه‌های بهاری دل‌انگیز هستند.
لطف ما را خنده از گفتار اوست
کار تو نیست این و لیکن کار اوست
هوش مصنوعی: لبخند و شادی ما به خاطر سخنان اوست. این موضوع به رفتار و تلاش تو مربوط نیست، بلکه به خاطر ذات اوست.
هر کسی خاصیتی یافت از اله
بود این خاصیت برخ سیاه
هوش مصنوعی: هر فردی ویژگی‌ای دارد که آن ویژگی از خداوند نشأت می‌گیرد، اما این ویژگی ممکن است در افراد مختلف به شکل‌های متفاوتی ظاهر شود.
تو چه دانی سر عشق ای بی خبر
چون نمیآئی ز خواب و خور بسر
هوش مصنوعی: تو که از حال عاشقی خبر نداری، چرا هنوز از خواب و خیال بیدار نمی‌شوی؟
می نیاسائی ز خورد و خفت تو
خود نداری کار جز برگفت تو
هوش مصنوعی: تو از خواب و خوراک غافلی و هیچ کار دیگری جز حرف زدن نداری.
شام خورد و بامدادان خفتنت
هست پیشین تادگر بد گفتنت
هوش مصنوعی: شام را خوردی و صبح هنوز خواب هستی، تا زمانی که دیگر بد صحبت نکنی.
چون خلیل آن یک دمی خفت ای عجب
در پسر کشتن فتاد او زین سبب
هوش مصنوعی: وقتی خلیل در یک لحظه به خواب رفت، جای تعجب است که پسرش به دلیل همین خواب، به کشتن او اقدام کرد.
روز و شب میخسبی و خوش میخوری
این خری باشد نه مردم پروری
هوش مصنوعی: دنیا را فقط برای خوش‌گذرانی و خواب می‌گذرانید، این زندگی شما نشان‌دهندهٔ رفتار درست و انسانی نیست، بلکه بیشتر شبیه به زندگی یک حیوان است که فقط به لذت‌های آنی فکر می‌کند.
طبع خر داری نگویم مردمت
جو خور ای خر ای دریغا گندمت
هوش مصنوعی: شما از نظر شخصیت و رفتار مانند یک الاغ هستید و نمی‌خواهم به مردم شما اشاره کنم. ای الاغ، افسوس که در چنین وضعیت بدی به سر می‌بری.
مردم آخر خر چگونه اوفتاد
قصهٔ پس پاشگونه اوفتاد
هوش مصنوعی: مردم در نهایت چه باید بکنند وقتی که اوضاع کار به مشکل می‌خورد و داستان به شکل ناخوشایندی پیش می‌رود.
تا ببازار جهانت خوانده اند
پاشگونه برخرت بنشانده اند
هوش مصنوعی: تا به بازار زندگی‌ات آمده‌اند، پاهایت را به زمین فشرده و محکم نموده‌اند.
تا کی از کوری و تا چند از کری
ای خر آخر پاشگونه بر خری
هوش مصنوعی: تا چه زمانی می‌خواهی نادانی و بی‌خبری را ادامه بدهی، ای الاغ؟ در نهایت، باید به حقیقت و واقعیت روبرو شوی.
ماندهٔ دایم اسیر ننگ و نام
وانگهی گوئی که شد دوری تمام
هوش مصنوعی: همیشه اسیر عیب و شهرت خودم هستم و سپس می‌گویی که همه چیز به پایان رسیده است.
سال و مه خون میخوری در حرص و آز
مینهی این را لقب عمری دراز
هوش مصنوعی: در طول سال و ماه، به خاطر حرص و طمع، به خون دیگران می‌افتی و این رفتار را به عنوان نشانه‌ای از زندگی طولانی خود به حساب می‌آوری.
روز و شب جان میکنی بی زاد و برگ
زیستن میخوانی این را تو نه مرگ
هوش مصنوعی: در روز و شب، بدون هیچ توشه و امکاناتی، سختی می‌کشی و زندگی را به این روش می‌نامی، در حالی که این وضعیت را نمی‌توان زندگی حساب کرد.
ای خضابت را جوانی کرده نام
مرگ دل را زندگانی کرده نام
هوش مصنوعی: ای جوانی تو را به رنگ تازه‌ای آراسته است و مرگ را به زندگی دل شبیه کرده است.
وی ورم را نام کرده فربهی
راست چون‌آزادی سرو سهی
هوش مصنوعی: او ورم را به شکلی شایسته و زیبا نامیده است؛ همان‌طور که سرو سهی به آزادی و زیبایی مشهور است.
زرد را کرده ز گلگونه عزیز
سرخ رویش خوانده و سر سبز نیز
هوش مصنوعی: زرد را به خاطر زیبایی گلی که دارد، عزیز خطاب کرده‌اند و رنگ سرخ او را نیز زیبا می‌دانند و رنگ سبز را نیز مورد توجه قرار داده‌اند.
مشک را از باد رستی میدهی
حیز را تعلیم کستی میدهی
هوش مصنوعی: تو با فراهم کردن مواد لازم، در واقع به دیگران آموزش می‌دهی که چگونه از آنها به بهترین نحو استفاده کنند.

حاشیه ها

1388/04/12 17:07
رسته

بیت: 25
غلط: با سانی
درست: به آسانی
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1396/09/18 18:12
ali

Bait 11
چیست فرمانتا شود باران پدید
correct
چیست فرمان تا شود باران پدید