گنجور

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

آن جوانی بود الحق بی خبر
رفت پیش شیخ حلوائی مگر
گفت من عمری بخون گردیده ام
بی سر و بن سرنگون گردیده ام
هم ریاضتها کشیدم بیشمار
هم شب و هم روز بودم بیقرار
نه بدیدم هیچ در عمری دراز
نه رسیدم من بهیچی مانده باز
شیخ گفتش تو غلط کردی مگر
کانچه جستی یافتی جان پدر
تو بهر کاری که رؤیت داشتی
یافتی چون کار آن پنداشتی
آنچه تو جوئی درین ره آن دهند
کفر ورزی کی ترا ایمان دهند
خواجه بس کورست و ناقد بس بصیر
هرچه خواهی برد خواهد گفت گیر
گر نخواهی برد چشمی زین جهان
کور میری کور خیزی جاودان
هر زمان زخمی زنی برجان خود
درد میدانی مگر درمان خود
یک نفس گوئی غم جان نیستت
هر نفس جز ماتم نان نیستت
آنچه آدم را ز گندم اوفتاد
عقل را از نفس مردم اوفتاد
یاد کرد نفس را در هر نفس
گوئیا نام مهین نانست و بس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن جوانی بود الحق بی خبر
رفت پیش شیخ حلوائی مگر
هوش مصنوعی: یک جوانی بود که به راستی بی‌خبر بود و به سوی شیخ حلوایی رفت.
گفت من عمری بخون گردیده ام
بی سر و بن سرنگون گردیده ام
هوش مصنوعی: او می‌گوید که من تمام عمرم را در تعلیم و یادگیری گذرانده‌ام، اما در نهایت بدون نتیجه و بی‌احساسی به زمین افتاده‌ام.
هم ریاضتها کشیدم بیشمار
هم شب و هم روز بودم بیقرار
هوش مصنوعی: من تمرینات زیادی را انجام دادم، چه در روز و چه در شب، همیشه در حال نگرانی و بی‌قراری بودم.
نه بدیدم هیچ در عمری دراز
نه رسیدم من بهیچی مانده باز
هوش مصنوعی: در طول عمرم هیچ چیز خاصی را ندیدم و به هیچ موفقیتی دست نیافتم.
شیخ گفتش تو غلط کردی مگر
کانچه جستی یافتی جان پدر
هوش مصنوعی: شیخ به او گفت: تو اشتباه کردی، مگر اینکه آنچه را که دنبال آن بودی، پیدا کردی، جان پدر.
تو بهر کاری که رؤیت داشتی
یافتی چون کار آن پنداشتی
هوش مصنوعی: تو برای هر کاری که دیدی و خواستی، همان چیزی را به دست آوردی که در ذهنت تصور کردی.
آنچه تو جوئی درین ره آن دهند
کفر ورزی کی ترا ایمان دهند
هوش مصنوعی: هر آن چیزی را که در این مسیر جستجو می‌کنی، به تو داده می‌شود. اگر در این راه کافر باشی، هرگز به تو ایمان نخواهند داد.
خواجه بس کورست و ناقد بس بصیر
هرچه خواهی برد خواهد گفت گیر
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم نادان و بی‌خبر هستند، اما کسانی هم هستند که به خوبی می‌توانند ببینند و درک کنند. به هر حال، هرچه بخواهی به تو خواهند گفت که چه باید بکنی.
گر نخواهی برد چشمی زین جهان
کور میری کور خیزی جاودان
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی چشمی از این دنیا ببینی، همیشه در تاریکی و نادانی زندگی خواهی کرد و هرگز نخواهی توانست به حقیقت دست پیدا کنی.
هر زمان زخمی زنی برجان خود
درد میدانی مگر درمان خود
هوش مصنوعی: هر وقت که زخم و رنجی به جانت وارد می‌شود، می‌دانی که این درد چه معنایی دارد؛ مگر اینکه به فکر درمان و بهبود خود بیفتی.
یک نفس گوئی غم جان نیستت
هر نفس جز ماتم نان نیستت
هوش مصنوعی: هرگز نگو که غم جانت نیست، زیرا هر نفسی که می‌کشی، جز سوگ و غم نان چیزی نیست.
آنچه آدم را ز گندم اوفتاد
عقل را از نفس مردم اوفتاد
هوش مصنوعی: آنچه که باعث می‌شود انسان از خوبی‌ها دور شود، رفتارهای ناپسند و نفس خودخواهی اوست که عقلش را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.
یاد کرد نفس را در هر نفس
گوئیا نام مهین نانست و بس
هوش مصنوعی: در هر نفسی که می‌کشم، به یاد نفس خود هستم، گویی فقط نام اصلی‌ام همین است و چیز دیگری ندارم.

خوانش ها

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل به خوانش فاطمه زندی