گنجور

بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

گفت بوسعد آن امام ارنبی
مجلسی میگفت از قول نبی
ره زده از در درآمد قافله
ترک کرده حج دلی پر مشغله
آمدند آن جمع بهر زاد راه
بر در مجلس که ما را زاد خواه
زانکه ما را ره زدند و کاروان
در ره حج بازگشتیم از میان
خواجه گفتا چون توان رفتن بشهر
عزم کرده حج اسلام اینت قهر
بازگشتن از ره حج راه نیست
هرکه زین ره بازگشت آگاه نیست
گفت چندی مال بودست از قیاس
کز شما بردند مشتی ناسپاس
گفت هرچ از ما ببردند از شمار
میبراید چون دو باره ده هزار
خواجه گفتا کیست از اصحاب جمع
کو برافروزد دل خلقی چو شمع
این چه زیشان برده اند آسان دهد
هیچ تاوان نیست اگر تاوان دهد
عورتی از گوشهٔ آواز داد
کاین چنین تاوان توانم باز داد
جمع الحق در تعجب آمدند
در دعا گوئیش از حب آمدند
رفت و درجی پیش او زود آورید
هر زر و زرینه کش بود آورید
خواجه آن بنهاد سه روز و سه شب
گفت اگر گردد پشیمان چه عجب
نیست این زر بیست دینار از شمار
بیست دینارست هر یک زو هزار
عورتی گر زین پشیمانی خورد
کی توان گفتن ز نادانی خورد
پیش آمد بعد سه روز آن زنش
پس نهاد آنجا دو دست ابرنجنش
خواجه را گفت ای بحق پشت و پناه
آن زر آخر ازچه میداری نگاه
خواجه گفت این من ندیدم از کسی
از پشیمانیت ترسیدم بسی
گفت مندیش این معاذاللّه مگوی
این بدیشان ده دگر زین ره مگوی
بر سر آن نه دو دست ابرنجنم
تا شود آزاد کلی گردنم
گفت دست ابرنجنم ای نامدار
بوده است از مادر خود یادگار
زان همه زرینه آنیک بیش بود
لاجرم روز و شبم با خویش بود
خویشتن رادوش میدیدم بخواب
در بهشت عدن همچون آفتاب
این همه زرینه در گرد تنم
میندیدم این دو دست ابرنجنم
گفتم آخر یادگار مادرم
مینبینم می نباید دیگرم
حور جنت گفت ازان دیگر مگوی
این فرستادی و بس دیگر مجوی
آنچه تو اینجا فرستادی بناز
لاجرم آن پیشت آوردیم باز
فی المثل گر صد جهانست آن تو
آنچه بفرستی تو آنست آن تو
گر درین ره بنده گر آزادهٔ
تو نبینی آنچه نفرستادهٔ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت بوسعد آن امام ارنبی
مجلسی میگفت از قول نبی
هوش مصنوعی: بوسعد، آن امام، در جمعی می‌گوید که از قول پیامبر نقل می‌کند.
ره زده از در درآمد قافله
ترک کرده حج دلی پر مشغله
هوش مصنوعی: کاروانی که از راه آمده، به درون رسید و در حالی که از راه رفتن خسته است، دلش از مشغله‌های گوناگون پر شده.
آمدند آن جمع بهر زاد راه
بر در مجلس که ما را زاد خواه
هوش مصنوعی: جمعی آمدند تا برای ما هدیه‌ای بیاورند و ما را در مجلس خوشحال کنند.
زانکه ما را ره زدند و کاروان
در ره حج بازگشتیم از میان
هوش مصنوعی: ما به خاطر اینکه از راه گم شدیم، کاروانی که به سوی حج می‌رفت دوباره به عقب برگشت.
خواجه گفتا چون توان رفتن بشهر
عزم کرده حج اسلام اینت قهر
هوش مصنوعی: خواجه می‌گوید: چگونه می‌توانی به شهر بروی، در حالی که عزم کرده‌ای به سفر حج اسلام بروی و این کار بر تو غلبه کرده است؟
بازگشتن از ره حج راه نیست
هرکه زین ره بازگشت آگاه نیست
هوش مصنوعی: بازگشتن از مسیر حج، در حقیقت راهی به شمار نمی‌آید. هر کس که از این مسیر برگردد، در واقع به درستی این مسیر را درک نکرده است.
گفت چندی مال بودست از قیاس
کز شما بردند مشتی ناسپاس
هوش مصنوعی: گفت که مدتی مال و ثروت زیادی داشتی، اما حالا عده‌ای بی‌انصافی آن را از تو گرفتند.
گفت هرچ از ما ببردند از شمار
میبراید چون دو باره ده هزار
هوش مصنوعی: هر چیزی که از ما بگیرند، دوباره می‌توانیم به دست آوریم و حتی بیشتر از قبل به دست خواهیم آورد.
خواجه گفتا کیست از اصحاب جمع
کو برافروزد دل خلقی چو شمع
هوش مصنوعی: خواجه می‌پرسد که کدامیک از دوستان و همراهان جمع است که بتواند دل مردم را مانند شمع روشن کند و به آن‌ها شور و شوق ببخشد.
این چه زیشان برده اند آسان دهد
هیچ تاوان نیست اگر تاوان دهد
هوش مصنوعی: این چه حالتی است که آن‌ها به راحتی به زندگی خود ادامه می‌دهند، بدون اینکه هیچ عذاب و کیفری متوجهشان شود، حتی اگر روزی هم مجازاتی برایشان در نظر گرفته شود.
عورتی از گوشهٔ آواز داد
کاین چنین تاوان توانم باز داد
هوش مصنوعی: چهره‌ای از گوشهٔ صدا بلند شد و گفت که به این شکل می‌توانم برای این کار بهای سنگینی بپردازم.
جمع الحق در تعجب آمدند
در دعا گوئیش از حب آمدند
هوش مصنوعی: جمعی از حق‌طلبان به شگفتی درآمدند؛ چون در دعا و درخواست خود، عشق و محبت را به تصویر کشیدند.
رفت و درجی پیش او زود آورید
هر زر و زرینه کش بود آورید
هوش مصنوعی: او رفت و از شما خواست که هر طلا و جواهر زود بیاورید و هر چیز باارزشی را نیز سریعاً فراهم کنید.
خواجه آن بنهاد سه روز و سه شب
گفت اگر گردد پشیمان چه عجب
هوش مصنوعی: خواجه آن را سه روز و سه شب گذاشت و گفت اگر پشیمان شود، چه شگفتی دارد.
نیست این زر بیست دینار از شمار
بیست دینارست هر یک زو هزار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که این طلا فقط بیست دینار ارزش ندارد، بلکه هر یک از این دینارها هزار در برابر خود ارزش دارد. به عبارت دیگر، ارزش واقعی این طلا بسیار بیشتر از آنچه به نظر می‌رسد است.
عورتی گر زین پشیمانی خورد
کی توان گفتن ز نادانی خورد
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ای زیبا به خاطر پشیمانی دچار زشتی شود، چگونه می‌توان گفت که او به خاطر نادانی زشت شده است؟
پیش آمد بعد سه روز آن زنش
پس نهاد آنجا دو دست ابرنجنش
هوش مصنوعی: بعد از سه روز، آن زن به جلو آمد و دو دستش را بر روی زمین گذاشت.
خواجه را گفت ای بحق پشت و پناه
آن زر آخر ازچه میداری نگاه
هوش مصنوعی: به خواجه گفتند: ای پناه و حمایت حقیقی، چرا این طلا را پنهان می‌کنی؟
خواجه گفت این من ندیدم از کسی
از پشیمانیت ترسیدم بسی
هوش مصنوعی: خواجه می‌گوید که من هرگز کسی را ندیده‌ام که از پشیمانی‌اش این‌چنین بترسد.
گفت مندیش این معاذاللّه مگوی
این بدیشان ده دگر زین ره مگوی
هوش مصنوعی: نگو به آنها که این سخن را بگذار و از این مسیر دیگر سخن نگو، زیرا این کار برای تو مناسب نیست.
بر سر آن نه دو دست ابرنجنم
تا شود آزاد کلی گردنم
هوش مصنوعی: دو دستم را بر سر گذاشته‌ام تا گردنم آزاد شود و خودم را رها کنم.
گفت دست ابرنجنم ای نامدار
بوده است از مادر خود یادگار
هوش مصنوعی: ابر و ابرنجن به عنوان نمادی یاد می‌شود و در این بیت به شخصیتی مشهور اشاره می‌شود که ویژگی‌های خاصی را از مادر خود به ارث برده است. این فرد به خاطر نام و ویژگی‌هایش معروف و شناخته شده است و این یادگار از مادرش به او رسیده است. در واقع، اشاره به ارتباط میان فرد و پیشینه خانوادگی‌اش دارد.
زان همه زرینه آنیک بیش بود
لاجرم روز و شبم با خویش بود
هوش مصنوعی: به خاطر آن همه زیبایی که از آن شخص می‌دمید، همیشه در فکر و یاد او بودم، حتی در روز و شب.
خویشتن رادوش میدیدم بخواب
در بهشت عدن همچون آفتاب
هوش مصنوعی: در خواب خود را در بهشت عدن مشاهده می‌کردم، به مانند آفتابی درخشان.
این همه زرینه در گرد تنم
میندیدم این دو دست ابرنجنم
هوش مصنوعی: من همه این زرق و برق‌ها را بر دور تنم می‌دیدم، اما این دو دست نقره‌ای‌ام را بیشتر دوست داشتم.
گفتم آخر یادگار مادرم
مینبینم می نباید دیگرم
هوش مصنوعی: گفتم که آخرین یادگار مادرم را می‌بینم و نباید دیگر آن را ببینم.
حور جنت گفت ازان دیگر مگوی
این فرستادی و بس دیگر مجوی
هوش مصنوعی: حور بهشتی گفت که دیگر از آنچه فرستادی، صحبت نکن و به دنبال چیز دیگری نرو.
آنچه تو اینجا فرستادی بناز
لاجرم آن پیشت آوردیم باز
هوش مصنوعی: هر چیزی را که تو اینجا فرستادی، ناچاراً همان را به پیش تو برگرداندیم.
فی المثل گر صد جهانست آن تو
آنچه بفرستی تو آنست آن تو
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است صدها جهان وجود داشته باشد، اما آنچه که تو می‌فرستی و به دیگران می‌دهی، همان متعلق به توست و نشان‌دهنده‌ی وجود تو است.
گر درین ره بنده گر آزادهٔ
تو نبینی آنچه نفرستادهٔ
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر، اگر من بنده‌ام یا آزاد، تو را نبینم، آنچه از جانب تو نیامده را نمی‌توانم درک کنم.

حاشیه ها

1388/04/13 19:07
رسته

بیت : 1
غلط: ار نبی
درست : ارنبی
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.