بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
بندهٔ را امتحان میکرد شاه
خواند یک روزیش پیش خود پگاه
گفت این دم دامن من بر سرآر
با من از یک جیب آنگه سربرآر
تا چو با من یک گریبانت بود
هرچه آن من بود آنت بود
چون میان ما یکی حاصل شود
گر خیالست ازدوئی باطل شود
جسم وجانم جسم و جان تو بود
هرچه هست آن من آن تو بود
بندهٔ نادان بجست از جایگاه
کرد بیرون سر ز جیب پادشاه
گشت با شاه جهان هم پیرهن
ذرهٔ نشناخت حد خویشتن
چون برون آورد سر از جیب شاه
خویشتن را سر ندید آنجایگاه
شه چو در بیحرمتی بشناختش
تاکه دم زد سر ز تن انداختش
هرکه پای از حد خود برتر نهد
سر دهد بر بادو دین بر سر نهد
هرکه در بی حرمتی گامی نهاد
در شقاوت خویش را دامی نهاد
بندهٔ را تا ادب نبود نخست
بندگی از وی کجا آید درست
چون بلای قرب دید آدم ز دور
سوی ظلمت آشیان آمد ز نور
دید دنیا کشت زار خویشتن
لاجرم کرد اختیار خویشتن
نیست دنیا بد اگر کاری کنی
بد شود گر عزم دیناری کنی
بخش ۱ - المقالة التاسعة و العشرون: سالک آمد پیش آدم خون فشانبخش ۳ - الحكایة و التمثیل: آن یکی در پیش شیر دادگر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بندهٔ را امتحان میکرد شاه
خواند یک روزیش پیش خود پگاه
هوش مصنوعی: شاه یک روز بندهای را برای امتحان پیش خود خواسته بود.
گفت این دم دامن من بر سرآر
با من از یک جیب آنگه سربرآر
هوش مصنوعی: بگو که این لحظه دامن من را بر سر بزن و سپس از یک جیب بالا بیاور.
تا چو با من یک گریبانت بود
هرچه آن من بود آنت بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که گریبانت به گریبان من وصل است، هر آنچه که من هستم، تو هم همان هستی.
چون میان ما یکی حاصل شود
گر خیالست ازدوئی باطل شود
هوش مصنوعی: وقتی که در میان ما پیوندی برقرار شود، اگر این پیوند ذهنی باشد، در این صورت تصور جدایی از بین میرود.
جسم وجانم جسم و جان تو بود
هرچه هست آن من آن تو بود
هوش مصنوعی: بدن و روح من از آن توست؛ هر چیزی که وجود دارد، من آنم و تو آنی.
بندهٔ نادان بجست از جایگاه
کرد بیرون سر ز جیب پادشاه
هوش مصنوعی: یک فرد نادان از مقام و position خود بیرون آمده و سر خود را از جیب پادشاه بیرون آورده است.
گشت با شاه جهان هم پیرهن
ذرهٔ نشناخت حد خویشتن
هوش مصنوعی: با پادشاه جهان، پیراهنی به تن داشت که حتی ذرهای از آن نمیتوانست حد و مرز وجود خود را بشناسد.
چون برون آورد سر از جیب شاه
خویشتن را سر ندید آنجایگاه
هوش مصنوعی: زمانی که فرد از مخفیگاه خود بیرون آمد، دیگر سر و صدای اطرافش را نشنید و در آن مکان تنها به خود توجه داشت.
شه چو در بیحرمتی بشناختش
تاکه دم زد سر ز تن انداختش
هوش مصنوعی: وقتی که شاه بیاحترامی را شناخت، در آن لحظه ای که صحبت کرد، جانش را از تن بیرون آورد.
هرکه پای از حد خود برتر نهد
سر دهد بر بادو دین بر سر نهد
هوش مصنوعی: هر کسی اگر از مرز و حد خود فراتر برود، به زودی در معرض خطر و نابودی قرار میگیرد و سرنوشتش به باد میرود.
هرکه در بی حرمتی گامی نهاد
در شقاوت خویش را دامی نهاد
هوش مصنوعی: هر کس که به بیاحترامی و disrespect قدم بردارد، خودش را در دام بدبختی و بدچلنی قرار داده است.
بندهٔ را تا ادب نبود نخست
بندگی از وی کجا آید درست
هوش مصنوعی: تا وقتی که ادب و تربیت در وجود بنده نباشد، نمیتوان انتظار داشت که از او صحیح و درست بندگی و اطاعت سر بزند.
چون بلای قرب دید آدم ز دور
سوی ظلمت آشیان آمد ز نور
هوش مصنوعی: وقتی آدم از دور، بلا و سختی نزدیک شدن به محبوب را دید، به سوی تاریکی و ناامیدی رفت، در حالی که برای رسیدن به نور و روشنایی تلاش میکرد.
دید دنیا کشت زار خویشتن
لاجرم کرد اختیار خویشتن
هوش مصنوعی: دنیا را مانند مزرعهای دید که محصول آن، خودِ اوست، بنابراین تصمیم گرفت که بر خود تسلط پیدا کند.
نیست دنیا بد اگر کاری کنی
بد شود گر عزم دیناری کنی
هوش مصنوعی: دنیا اگر چه خوب نیست، اما اگر برای دستیابی به یک هدف مناسب تلاش کنی، نتیجهاش میتواند خوب باشد.