گنجور

بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

کودکی بود از جمالش بهرهٔ
مهر و مه در جنب رویش زهرهٔ
از لطافت وز ملاحت وز خوشی
وز سراندازی بتیغ سرکشی
آنچه او داشت ای عجب کس آن نداشت
گر کسی بیدل نشد زو جان نداشت
عاشقیش افتاد همچون سنگ رست
در کمال عشق چون معشوق جست
هرچه بودش در ره معشوق باخت
وز دو گیتی با غم معشوق ساخت
خلق را گر اندک و بسیار نیست
از غم معشوق بهتر کار نیست
رفته بود القصه آن شیرین پسر
سوی گرمابه چو میآمد بدر
کرد روی خود در آئینه نگاه
دید الحق روئی از خوبی چو ماه
از دو رخ دو رخ نهاده مهر را
ماه دو رخ بر زمین آن چهر را
سخت زیبا آمدش رخسار خویش
شد بصد دل عاشق دیدار خویش
خواست تاعاشق ببیند روی او
رفت نازان و خرامان سوی او
بر رخ چون مه نقاب انداخته
آتشی در آفتاب انداخته
عاشقش را چون ازو آمد خبر
چون قلم پیش پسر آمد بسر
گفت یا رب این چه فتح الباب بود
گوئیا بخت بدم در خواب بود
از چه گشتی رنجه و چون آمدی
در کدامین شغل بیرون آمدی
گفت از حمام بر رفتم چو ماه
روی خود در آینه کردم نگاه
سخت خوب آمد مرا دیدار خویش
خواستم شد همچو تو در کار خویش
دل چنانم خواست کز خلق جهان
جز تو رویم کس نبیند این زمان
لاجرم از رخ فرو هشتم نقاب
تاتو بینی روی من چون آفتاب
این بگفت و پرده از رخ برفکند
چون شکر پاسخ به پاسخ درفکند
عاشقش گفتا شبت خوش باد رو
من شدم آزاد تو آزاد رو
عشق من بر تو ازآن بود ای پسر
کز جمال خویش بودی بیخبر
نه ترا بر خود نظر افتاده بود
نه لبت ازخود فقع بگشاده بود
چون تو این دم خویش را خوب آمدی
لاجرم معشوق معیوب آمدی
من شدم فارغ تو هم با خویش ساز
عاشق خود باش و عشق خویش باز
شرط هر معشوق خود نادیدنست
شرط هر عاشق بخون گردیدنست
شرط معشوقی چو بشنودی تمام
شرط عاشق چیست بی صبری مدام
عاشق آن بهتر که بی صبری بود
دل چو برق و دیده چون ابری بود
ور بود در عشق یک ساعت صبور
نیست عاشق هست از معشوق دور

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کودکی بود از جمالش بهرهٔ
مهر و مه در جنب رویش زهرهٔ
هوش مصنوعی: کودکی بود که زیبایی‌اش به قدری زیاد بود که حضورش مانند خورشید و ماه نور می‌بخشید و در کنار چهره‌اش ستاره‌ای درخشان به نظر می‌رسید.
از لطافت وز ملاحت وز خوشی
وز سراندازی بتیغ سرکشی
هوش مصنوعی: از نرمی و زیبایی، از شادی و سرور ناشی از آزادی و همبستگی، چه می‌توان گفت؟
آنچه او داشت ای عجب کس آن نداشت
گر کسی بیدل نشد زو جان نداشت
هوش مصنوعی: آنچه او داشت، شگفت‌انگیز است که هیچ کس دیگر نداشت. اگر کسی از عشق او بی‌خبر بود، در واقع جان خود را نداشت.
عاشقیش افتاد همچون سنگ رست
در کمال عشق چون معشوق جست
هوش مصنوعی: عشق او به شدت به دلش افتاده و مانند سنگی در لحظه‌ای که عشق به کمال می‌رسد، معشوقش را جستجو می‌کند.
هرچه بودش در ره معشوق باخت
وز دو گیتی با غم معشوق ساخت
هوش مصنوعی: هرچه که داشت در راه معشوق از دست داد و از تمام لذت‌های دنیا با درد و رنج عشق معشوق کنار آمد.
خلق را گر اندک و بسیار نیست
از غم معشوق بهتر کار نیست
هوش مصنوعی: اگر مردم در تعداد کم و زیاد باشند، از غم و اندوه عشق بهتر چیزی وجود ندارد.
رفته بود القصه آن شیرین پسر
سوی گرمابه چو میآمد بدر
هوش مصنوعی: شیرین پسر به سمت حمام رفته بود، و هنگامی که از آنجا برمی‌گشت،...
کرد روی خود در آئینه نگاه
دید الحق روئی از خوبی چو ماه
هوش مصنوعی: به آینۀ خود نگاه کرد و حقیقتاً زیبایی‌اش به قدری بود که مانند ماه می‌درخشید.
از دو رخ دو رخ نهاده مهر را
ماه دو رخ بر زمین آن چهر را
هوش مصنوعی: از دو صورت، دو چهره را به مهر و زیبایی به زمین کشیده است، همان‌طور که چهره زیبای ماه می‌تابد.
سخت زیبا آمدش رخسار خویش
شد بصد دل عاشق دیدار خویش
هوش مصنوعی: او از زیبایی چهره‌اش به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و دلش هزار بار عاشق دیدار او شد.
خواست تاعاشق ببیند روی او
رفت نازان و خرامان سوی او
هوش مصنوعی: عاشق آرزو داشت که چهره محبوبش را ببیند. او به آرامی و با ناز و کرشمه به سوی او می‌رفت.
بر رخ چون مه نقاب انداخته
آتشی در آفتاب انداخته
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند ماه پوشیده شده و در میان نور آفتاب آتش و زیبایی نهفته است.
عاشقش را چون ازو آمد خبر
چون قلم پیش پسر آمد بسر
هوش مصنوعی: عاشق وقتی از عشق خود خبری می‌شنود، مثل قلمی که به پیش روی پسر می‌آید، به سوی معشوق می‌شتابد.
گفت یا رب این چه فتح الباب بود
گوئیا بخت بدم در خواب بود
هوش مصنوعی: ای خدا، این چه درِ گشوده‌ای است، انگار بخت من در خواب بوده است.
از چه گشتی رنجه و چون آمدی
در کدامین شغل بیرون آمدی
هوش مصنوعی: چرا به خودت زحمت می‌دهی و وقتی برگشتی، در چه کاری مشغول شدی؟
گفت از حمام بر رفتم چو ماه
روی خود در آینه کردم نگاه
هوش مصنوعی: گفت که از حمام بیرون آمدم و وقتی که صورت خود را در آینه دیدم، مانند ماه زیبا و درخشان بودم.
سخت خوب آمد مرا دیدار خویش
خواستم شد همچو تو در کار خویش
هوش مصنوعی: دیدن تو برایم بسیار خوشایند است و به همین دلیل آرزو دارم که مانند تو در کارهایم موفق باشم.
دل چنانم خواست کز خلق جهان
جز تو رویم کس نبیند این زمان
هوش مصنوعی: دل من طوری آرزو دارد که جز تو، هیچ کس از مردم جهان این لحظه مرا نبیند.
لاجرم از رخ فرو هشتم نقاب
تاتو بینی روی من چون آفتاب
هوش مصنوعی: به ناچار از چهره‌ام پرده برمی‌دارم تا زیبایی‌ام را همچون آفتاب ببینی.
این بگفت و پرده از رخ برفکند
چون شکر پاسخ به پاسخ درفکند
هوش مصنوعی: او این را گفت و پرده را از روی صورت کنار زد، همان‌طور که شکر به شکر پاسخ می‌دهد.
عاشقش گفتا شبت خوش باد رو
من شدم آزاد تو آزاد رو
هوش مصنوعی: عاشق به معشوقش می‌گوید که شب خوبی داشته باشی، این که من از قید و بند محبت رها شدم، به این معنی است که حالا تو نیز آزاد هستی.
عشق من بر تو ازآن بود ای پسر
کز جمال خویش بودی بیخبر
هوش مصنوعی: عشق من به تو از آن روست که تو از زیبایی خود بی‌خبر هستی، ای پسر.
نه ترا بر خود نظر افتاده بود
نه لبت ازخود فقع بگشاده بود
هوش مصنوعی: نه تو به خودت توجهی داشتی و نه لبانت از روی خودت چیزی گفتی.
چون تو این دم خویش را خوب آمدی
لاجرم معشوق معیوب آمدی
هوش مصنوعی: وقتی تو در این لحظه به خوبی ظاهر شدی، پس محبوب تو نیز به نقص و عیب خود آمده است.
من شدم فارغ تو هم با خویش ساز
عاشق خود باش و عشق خویش باز
هوش مصنوعی: من از وابستگی‌ها رهایی یافتم، حالا تو هم با خودت کنار بیا و به عشق خودت بپرداز.
شرط هر معشوق خود نادیدنست
شرط هر عاشق بخون گردیدنست
هوش مصنوعی: هر معشوقی انتظار دارد که عاشق او را نبیند و تنها به عشق او فکر کند. در عوض، عاشق باید آماده باشد که به خاطر عشقش خون بگرداند و مشکلات را تحمل کند.
شرط معشوقی چو بشنودی تمام
شرط عاشق چیست بی صبری مدام
هوش مصنوعی: وقتی تمام خواسته‌ها و معیارهای محبوبت را متوجه شدی، دیگر چه نیازی به صبر و استقامت از جانب عاشق باقی می‌ماند؟
عاشق آن بهتر که بی صبری بود
دل چو برق و دیده چون ابری بود
هوش مصنوعی: عاشق کسی است که بهتر است صبر نکند، دلش مانند آتش می‌سوزد و چشمانش مثل ابرها پر از اشک است.
ور بود در عشق یک ساعت صبور
نیست عاشق هست از معشوق دور
هوش مصنوعی: اگر در عشق حتی یک ساعت صبر نباشد، عاشق به شدت از محبوبش دور است.