گنجور

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

بیدلی بودست جانی بیقرار
سربرآوردی و گفتی زار زار
کای خدا گر مینداند هیچکس
آنچه با من کردهٔ در هر نفس
باری این دانم که تو دانی همه
پس بکن چیزی که بتوانی همه
این چه با من میکنی در هر دمی
می برآید از دلت آخر همی
عزم جان داری ز من بربوده دل
اینچه کردی هرگزت نکنم بحل

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیدلی بودست جانی بیقرار
سربرآوردی و گفتی زار زار
هوش مصنوعی: مردی دچار اندوه و بیقراری بود، ناگهان از جایش بلند شد و با صدای بلند شروع به گریه و زاری کرد.
کای خدا گر مینداند هیچکس
آنچه با من کردهٔ در هر نفس
هوش مصنوعی: ای خدا، اگر هیچ‌کس از آنچه که بر من رفته و در هر لحظه با من کرده، آگاه نیست، تو این درد و رنج را می‌دانی.
باری این دانم که تو دانی همه
پس بکن چیزی که بتوانی همه
هوش مصنوعی: این را می‌دانم که تو هم می‌دانی، پس به کاری دست بزن که از دستت برمی‌آید.
این چه با من میکنی در هر دمی
می برآید از دلت آخر همی
هوش مصنوعی: تو در هر لحظه با من چه می‌کنی که از دلت همیشه یک چیزی بیرون می‌آید.
عزم جان داری ز من بربوده دل
اینچه کردی هرگزت نکنم بحل
هوش مصنوعی: عزم و اراده‌ای که از من گرفتی و دل مرا شکست، هرگز نمی‌توانم تو را ببخشم.