بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
بامدادی رفت ابلیس لعین
تا به درگاه نبی العالمین
هم ز سلمان هم ز حیدر بارخواست
برنیامد کوژ رو را کار راست
گفت پیغامبر که او را بار نیست
گو برو کو را بر من کار نیست
کی بود ابلیس ملعون مرد من
یا تواند دید هرگز گرد من
عاقبت جبریل میآمد دوان
گفت ره ده آن لعین را یک زمان
تا غم مهجوری خود گویدت
حال درد دوری خود گویدت
راه دادش سید و صدر انام
چون درآمد کرد سید را سلام
گفت میدانم که نوشت باد نوش
این که تو رفتی سوی معراج دوش
سیدش گفتا که رفتم ای لعین
گفت دیدی عرش رب العالمین
گفت دیدم عرش و کرسی و فلک
جملهٔ اسرار و آیات ملک
گفت دیدی عرش را از دست راست
گفت دیدم عالم نور و نواست
گفت دیدی بر چپ عرش اله
وادی منکر بیابانی سیاه
گفت دیدم دور بود از راه من
گفت بود آن دشت مجلس گاه من
گفت دیدی آن علم را سرنگون
آن علم آن منست ای رهنمون
گفت دیدی منبر بشکسته را
حق نهاده بود این دل خسته را
منبرم آن بود مجلس گفتمی
خویش را زر خلق را مس گفتمی
از ملایک هفتصد ره صد هزار
زیر آن منبر گرفتندی قرار
من روایت از خدا میکردمی
یک بیک را آشنا میکردمی
من چه دانستم که بیگانه منم
عاقل ایشانند و دیوانه منم
ظن چنان بردم که هستم دولتی
بیخبر بودم ز طوق لعنتی
لعنتی را پنج حرف آمد شمار
لام و عین ونون و تا و یا کنار
دوش سلطانی که معراجت نهاد
از لعمرک بر سرت تاجت نهاد
پنج حرف آمد لعمرک ای عزیز
لام و عین و میم و راو کاف نیز
پنج آن تست و پنج آن منست
راحت آن تست و رنج آن منست
طوق من پنجست و تاج تست پنج
آن من خاکست و آن تست گنج
گرچه هستی هم رسول و هم امین
طوق من میبین و ایمن کم نشین
زانکه من هرچند هستم هیچ چیز
تاج تو بینم نیم نومید نیز
من نیم نومید تو ایمن مباش
بی نیازی مینگر ساکن مباش
منصبی کآغاز کار ابلیس داشت
قدر آن نشناخت ازآن سر میفراشت
چون ازان منصب بخاک افتاد خوار
قدر دان شد لیک داد از دست کار
دیدهٔ خورشید بین خیره بود
آب چون بر در رود تیره بود
بخش ۲ - الحكایة و التمثیل: آن شنودی تو که مردی از رجالبخش ۴ - الحكایة و التمثیل: صاحب اطفالی ز غم میسوختی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بامدادی رفت ابلیس لعین
تا به درگاه نبی العالمین
هوش مصنوعی: در صبحی، ابلیس شرور به سوی درگاه پیامبر بزرگوار رفت.
هم ز سلمان هم ز حیدر بارخواست
برنیامد کوژ رو را کار راست
هوش مصنوعی: از سلمان و حیدر هیچ یک نیامد که بار سنگین بر دوش کوژرو را راست کند.
گفت پیغامبر که او را بار نیست
گو برو کو را بر من کار نیست
هوش مصنوعی: پیامبر گفت که او (شخصی) مسئولیتی ندارد، پس برو، چون من کاری با او ندارم.
کی بود ابلیس ملعون مرد من
یا تواند دید هرگز گرد من
هوش مصنوعی: کیست آن ابلیس ملعون که بتواند مرا ببیند یا به من نزدیک شود؟
عاقبت جبریل میآمد دوان
گفت ره ده آن لعین را یک زمان
هوش مصنوعی: در نهایت، جبریل سریعاً آمد و گفت: برای مدتی، راه را به آن شخص رذل نشان بده.
تا غم مهجوری خود گویدت
حال درد دوری خود گویدت
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دوری و غم عشق خود فکری نکنی، از درد و رنج آن چیزی نخواهی فهمید.
راه دادش سید و صدر انام
چون درآمد کرد سید را سلام
هوش مصنوعی: سید و پیشوای مردم به او اجازه ورود داد و وقتی او وارد شد، سید او را سلام کرد.
گفت میدانم که نوشت باد نوش
این که تو رفتی سوی معراج دوش
هوش مصنوعی: گفت میدانم که نامهی خوشی از تو برایم فرستاده شده است، زیرا تو شب گذشته به سوی مقام بلند و معراج رفتی.
سیدش گفتا که رفتم ای لعین
گفت دیدی عرش رب العالمین
هوش مصنوعی: سیدش گفت: "رفتم، ای بدذات، آیا عرش پروردگار جهانیان را دیدی؟"
گفت دیدم عرش و کرسی و فلک
جملهٔ اسرار و آیات ملک
هوش مصنوعی: گفت من همهی آسمانها و نشانههای بزرگ و رازهای ملک را دیدم.
گفت دیدی عرش را از دست راست
گفت دیدم عالم نور و نواست
هوش مصنوعی: گفت آیا عرش را با دیدهی خود مشاهده کردی؟ پاسخ داد که بله، من جهانی پر از نور و صدای دلنشین دیدم.
گفت دیدی بر چپ عرش اله
وادی منکر بیابانی سیاه
هوش مصنوعی: در اینجا به مشاهدهای اشاره میشود که در بالای آسمانها، در دنیای تاریکی و ناآشنا، چیزی رخ داده است. این تصویر نشاندهندهی یک واقعیت تیره و پیچیده است که دور از نور و روشنی قرار دارد.
گفت دیدم دور بود از راه من
گفت بود آن دشت مجلس گاه من
هوش مصنوعی: گفت: وقتی به دوردست نگاه کردم، متوجه شدم که آن دشت محل تجمع من است.
گفت دیدی آن علم را سرنگون
آن علم آن منست ای رهنمون
هوش مصنوعی: گفتی که آن پرچم افتاده است، آن پرچم که به من تعلق دارد، ای راهنمای من.
گفت دیدی منبر بشکسته را
حق نهاده بود این دل خسته را
هوش مصنوعی: گفتی که دیدی منبری شکسته را، حق بر دل خسته من قرار داده بود.
منبرم آن بود مجلس گفتمی
خویش را زر خلق را مس گفتمی
هوش مصنوعی: مجلس من جایی بود که با خودم صحبت میکردم و از طلای مردم به مس سخن میگفتم.
از ملایک هفتصد ره صد هزار
زیر آن منبر گرفتندی قرار
هوش مصنوعی: هفتصد فرشته زیر آن منبر به هزاران راه نشستهاند و آرام گرفتهاند.
من روایت از خدا میکردمی
یک بیک را آشنا میکردمی
هوش مصنوعی: من از خداوند داستانها و حکایتها را روایت میکردم و به هر فردی یکی یکی آشنا میشدم.
من چه دانستم که بیگانه منم
عاقل ایشانند و دیوانه منم
هوش مصنوعی: من نمیدانستم که من تنها بیگانه هستم و آنها عاقل و درستکارند، در حالی که من دیوانه هستم.
ظن چنان بردم که هستم دولتی
بیخبر بودم ز طوق لعنتی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که به خود میبالیدم و احساس قدرت میکردم، اما در واقع از سرنوشت و مشکلاتی که در اطرافم وجود دارد، بیخبر بودم.
لعنتی را پنج حرف آمد شمار
لام و عین ونون و تا و یا کنار
هوش مصنوعی: کلمه "لعنتی" پنج حرف دارد که شامل لام، عین، نون، تا و یاست.
دوش سلطانی که معراجت نهاد
از لعمرک بر سرت تاجت نهاد
هوش مصنوعی: شب گذشته، پادشاهی که مقام تو را بالا برد، تاجی بر سر تو نهاد.
پنج حرف آمد لعمرک ای عزیز
لام و عین و میم و راو کاف نیز
هوش مصنوعی: پنج حرف وجود دارد، ای عزیز، که میتوان به آنها اشاره کرد: لام، عین، میم، و البته کاف هم از آنهاست.
پنج آن تست و پنج آن منست
راحت آن تست و رنج آن منست
هوش مصنوعی: پنج قسمت از آن چیزی که تو داری، به من هم تعلق دارد. آرامش و آسودگی از آن توست، اما زحمت و مشکلات متعلق به من است.
طوق من پنجست و تاج تست پنج
آن من خاکست و آن تست گنج
هوش مصنوعی: طوق من پنج است و تاج تو هم پنج؛ من به خاک تبدیل میشوم و آنچه که تو داری، گنجینهای ارزشمند است.
گرچه هستی هم رسول و هم امین
طوق من میبین و ایمن کم نشین
هوش مصنوعی: اگرچه تو خود پیامبر و امین هستی، اما طوق من را ببین و در امنیت به آرامش ننشین.
زانکه من هرچند هستم هیچ چیز
تاج تو بینم نیم نومید نیز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هرچند که من خودم را هیچ چیز میدانم، اما وقتی تاج تو را میبینم، احساس میکنم که حتی در ناامیدی هم امیدی وجود دارد.
من نیم نومید تو ایمن مباش
بی نیازی مینگر ساکن مباش
هوش مصنوعی: من گمان نمیکنم که ناامید شوم، پس تو هم مطمئن نباش. به بینیازی خود تسلیم نشو و همیشه در حرکت و تلاش باش.
منصبی کآغاز کار ابلیس داشت
قدر آن نشناخت ازآن سر میفراشت
هوش مصنوعی: مقام و جایگاهی که آغازگر کار ابلیس بود، آن را نشناخت و به همین خاطر از آن دوری کرد.
چون ازان منصب بخاک افتاد خوار
قدر دان شد لیک داد از دست کار
هوش مصنوعی: زمانی که او از مقام وPosition خود به زمین افتاد و ذلیل شد، اما هنوز در دل خود به کار و تلاش ادامه داد.
دیدهٔ خورشید بین خیره بود
آب چون بر در رود تیره بود
هوش مصنوعی: چشم خورشید به زیباییهای دنیا خیره شده است، همانطور که آب در زمان جاری شدن در رودخانه تیره و تار به نظر میرسد.
حاشیه ها
1388/04/13 19:07
رسته
بیت: 3
غلط: کور ابر
درست : کو را بر
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.