بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
آن یکی دیوانه را میتاختند
کودکانش سنگ میانداختند
درگریخت او زود در قصر عمید
بود او در صدر آن قصر مشید
دید در پیشش نشسته چند کس
باز میراندند از رویش مگس
بانگ بر وی زد عمید از جایگاه
گفت « ای مدبر که داد این جات راه ؟»
گفت « بود از دیدهٔ من خون چکان
زانکه سنگم میزدند این کودکان
آمدم کز کودکان بازم خری
خود تو صد باره ز من عاجزتری
چون ترا در پیش باید چند کس
تا ز رویت باز میراند مگس
کودکان را چون ز من داری تو باز ؟
سرنگونی تو به حق نه سرفراز
تو نهای میری اسیری دایمی
زانکه محکومی بحق نه حاکمی »
میر آن باشد که با او در کمال
دیگری را نبود از میری مجال
نیست باقی سلطنت بر هیچکس
تا بدانی تو که یک سلطانست بس
بخش ۶ - الحكایة و التمثیل: پیش آن دیوانهٔ شد پادشابخش ۸ - الحكایة و التمثیل: کودکی با خویش تنها ساختی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن یکی دیوانه را میتاختند
کودکانش سنگ میانداختند
هوش مصنوعی: یک دیوانه را عدهای از کودکان تعقیب میکردند و به او سنگ میزدند.
درگریخت او زود در قصر عمید
بود او در صدر آن قصر مشید
هوش مصنوعی: او به سرعت از آنجا دور شد و در قصر عمید بود و در بالاترین نقطه آن قصر قرار داشت.
دید در پیشش نشسته چند کس
باز میراندند از رویش مگس
هوش مصنوعی: چند نفر در جلوی او نشسته بودند و مگسها را از روی او دور میکردند.
بانگ بر وی زد عمید از جایگاه
گفت « ای مدبر که داد این جات راه ؟»
هوش مصنوعی: صدای عمید از جایگاه بلند شد و گفت: «ای تدبیرکننده! چه کسی این مقام را به تو داد؟»
گفت « بود از دیدهٔ من خون چکان
زانکه سنگم میزدند این کودکان
هوش مصنوعی: او گفت: «من از چشمم خون میریزد، زیرا این کودکان مانند سنگ به من میزنند.»
آمدم کز کودکان بازم خری
خود تو صد باره ز من عاجزتری
هوش مصنوعی: من به دنیا آمدهام و از کودکی خود را باز میشناسم. تو بارها و بارها از من ناتوانتری.
چون ترا در پیش باید چند کس
تا ز رویت باز میراند مگس
هوش مصنوعی: وقتی که در حضور تو افرادی هستند، مگسها از روی تو دور میشوند.
کودکان را چون ز من داری تو باز ؟
سرنگونی تو به حق نه سرفراز
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی کودکان را از من بگیری؟ سقوط تو به حقیقت به معنای افتخاری نیست.
تو نهای میری اسیری دایمی
زانکه محکومی بحق نه حاکمی »
هوش مصنوعی: تو کسی نیستی که آزاد باشی، چون همیشه در بند و اسیری. دلیلش هم این است که نه حق داری و نه در موقعیتی هستی که بتوانی بر دیگران تسلط داشته باشی.
میر آن باشد که با او در کمال
دیگری را نبود از میری مجال
هوش مصنوعی: آن که در کمال خود میتواند به دیگران کمک کند، باید از مقام و جایگاه برتری برخوردار باشد؛ در غیر این صورت، فرصتی برای هدایت دیگران نخواهد داشت.
نیست باقی سلطنت بر هیچکس
تا بدانی تو که یک سلطانست بس
هوش مصنوعی: سلطنت و قدرت برای هیچکس پایدار نیست، تا زمانی که درک کنی که تنها یک سلطان واقعی وجود دارد.