گنجور

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

پیش آن دیوانهٔ شد پادشا
گفت از من حاجتی خواه ای گدا
گفت دارم من دو حاجت در جهان
بو که از شاهم برآید این زمان
اول از دوزخ چو خوش برهانیم
در بهشتم آری و بنشانیم
پادشاهش گفت ای حیران راه
هست این کار خدا از من مخواه
بود مجنون را یکی خم پیش در
شاه آن خم را ستاده بر زبر
گفت دور از پیش خم تا نرم نرم
خم شود از تابش خورشید گرم
زانکه شب تا روز در خم میشوم
گرم و خوش میخسبم و گم میشوم
جامهٔ خوابم خمست ای نامور
دور ازان سر تا نگردد سردتر
نه مرا شد از تو یک حاجت روا
نه ز تو درد مرا آمد دوا
چون نکردی داروی این درد تو
جامه خوابم را مگردان سرد تو
آنکه صد تیمار دارش نیست بس
چون تواند داشتن تیمار کس

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش آن دیوانهٔ شد پادشا
گفت از من حاجتی خواه ای گدا
هوش مصنوعی: پیش آن دیوانه که پادشاه شده بود، گفت: ای گدای درگاه، هر چه می‌خواهی از من بخواه.
گفت دارم من دو حاجت در جهان
بو که از شاهم برآید این زمان
هوش مصنوعی: دو خواسته دارم از زندگی که امیدوارم این بار از سوی پادشاه به آنها پاسخ داده شود.
اول از دوزخ چو خوش برهانیم
در بهشتم آری و بنشانیم
هوش مصنوعی: نخست باید از عذاب و ناراحتی‌ها رهایی یابیم، آن‌گاه می‌توانیم به شادی و آرامش دست پیدا کنیم.
پادشاهش گفت ای حیران راه
هست این کار خدا از من مخواه
هوش مصنوعی: پادشاه به او گفت: ای گیج و سردرگم، این کار راهی دارد و از من درخواست نکن. این کار به اراده خدا وابسته است.
بود مجنون را یکی خم پیش در
شاه آن خم را ستاده بر زبر
هوش مصنوعی: مجنون در برابر در شاه، خمیده‌ای را مشاهده می‌کند که بالای آن ایستاده است.
گفت دور از پیش خم تا نرم نرم
خم شود از تابش خورشید گرم
هوش مصنوعی: گفت اگر از پیش این وضعیت تنگ و سخت را رها کنی، به آرامی و با تأثیر گرمای خورشید تغییر خواهد کرد و انعطاف‌پذیرتر می‌شود.
زانکه شب تا روز در خم میشوم
گرم و خوش میخسبم و گم میشوم
هوش مصنوعی: چون شب تا صبح در حال نشئه و لذت هستم، غرق در خواب و خیال می‌شوم و از همه چیز غافل.
جامهٔ خوابم خمست ای نامور
دور ازان سر تا نگردد سردتر
هوش مصنوعی: لباس خوابم در دستان توست، ای مشهور و معروف، دور از تو سرما به سراغم نمی‌آید.
نه مرا شد از تو یک حاجت روا
نه ز تو درد مرا آمد دوا
هوش مصنوعی: نه از تو هیچ نیازی برآورده شد، نه درد و رنج من با تو درمان یافت.
چون نکردی داروی این درد تو
جامه خوابم را مگردان سرد تو
هوش مصنوعی: چون نتوانستی این درد را درمان کنی، لطفاً در خوابم را به سردی نچرخان.
آنکه صد تیمار دارش نیست بس
چون تواند داشتن تیمار کس
هوش مصنوعی: کسی که خود از پس اداره و مراقبت از خودش برنمی‌آید، چگونه می‌تواند مراقب و حامی دیگری باشد؟