گنجور

بخش ۸ - الحكایة ‌و التمثیل

بود شوریده دلی دیوانهٔ
روی کرده در بن ویرانهٔ
همچو باران زار برخود میگریست
سایلی گفتش که این گریه ز چیست
که بمردت گفت دور از تو دلم
دل بمرد و سخت تر شد مشکلم
گفت دل چون مردت و چون شد زجای
گفت چون اندوه بودش با خدای
خوش بمرد و دور گشت از من نهان
شد بر او و برون رفت از جهان
تا به تنهائی مرا حیران گذاشت
وین چنین افکنده سر گردان گذاشت
ای عجب جائی که آنجا شد دلم
رفتن آنجا مینماید مشکلم
آرزوی من بدآنجا رفتن است
لیک ره در قعر دریا رفتن است
گر رسم آنجایگه یک روز من
وارهم از گریه و از سوز من
هر کرا این درد عالم سوز نیست
در شبست و هرگز او را روز نیست
درد میباید که بی درمان بود
تا اگر درمان کنی آسان بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود شوریده دلی دیوانهٔ
روی کرده در بن ویرانهٔ
هوش مصنوعی: دل شیدایی وجود دارد که دیوانه‌وار به چهره‌ای خیره شده و در دل ویرانی‌ها زندگی می‌کند.
همچو باران زار برخود میگریست
سایلی گفتش که این گریه ز چیست
هوش مصنوعی: مثل باران، از شدت اندوه بر خود می‌گریست. کسی به او گفت: چرا این‌قدر غمگین هستی و می‌گریی؟
که بمردت گفت دور از تو دلم
دل بمرد و سخت تر شد مشکلم
هوش مصنوعی: به کسی که از او دور شده‌ام، گفتم که دل من به خاطر دوری تو، بسیار غمگین و آزرده است و این مشکل برای من بیشتر شده است.
گفت دل چون مردت و چون شد زجای
گفت چون اندوه بودش با خدای
هوش مصنوعی: دل گفت: وقتی تو را ترک کرد و از جای خود رفت، بدان که اندوه او در برابر خداوند بود.
خوش بمرد و دور گشت از من نهان
شد بر او و برون رفت از جهان
هوش مصنوعی: او به خوشی از دنیا رفت و از من دور شد، نه تنها از دید من پنهان گشت بلکه از این جهان نیز بیرون رفت.
تا به تنهائی مرا حیران گذاشت
وین چنین افکنده سر گردان گذاشت
هوش مصنوعی: او به گونه‌ای مرا حیران و سردرگم کرده است که به تنهایی احساس گیجی و بلاتکلیفی می‌کنم.
ای عجب جائی که آنجا شد دلم
رفتن آنجا مینماید مشکلم
هوش مصنوعی: عجب جایی است که دل من می‌خواهد به آنجا برود، و این نشان‌دهنده‌ی درد و مشکل من است.
آرزوی من بدآنجا رفتن است
لیک ره در قعر دریا رفتن است
هوش مصنوعی: آرزو دارم به جایی بروم، اما راهی که به آنجا می‌برد، در عمق دریا گم شده است.
گر رسم آنجایگه یک روز من
وارهم از گریه و از سوز من
هوش مصنوعی: اگر روزی در آنجا بیفتم، در حالی که از گریه و درد رنج می‌برم، چه خواهد شد؟
هر کرا این درد عالم سوز نیست
در شبست و هرگز او را روز نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که این درد عاطفی و عمیق را تجربه نکند، در واقع به خواب رفته و هرگز شعور واقعی و روشنی ندارد.
درد میباید که بی درمان بود
تا اگر درمان کنی آسان بود
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی مشکلی را به‌راحتی حل کنی، باید اول به وجود آن مشکل و درد پی ببری و آن را بپذیری. اگر درد و مشکل وجود نداشته باشد، درمان هم ضروری نیست و بنابراین کار آسان‌تری نخواهد بود.