بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
نازنین شوریده میشد ناگهی
بود هم سرما و هم گل در رهی
آن یکی گفتش که گل بگرفت راه
خویش را بر خیز کفشی ژنده خواه
گفت چون پا را کنم کفشی طلب
خاصه اندر زیر میگیرند شب
تا که در شخص تو میماند دلت
هرگز آن دولت نیاید حاصلت
چون بجای دل رسی بی دل مدام
گردد این دولت ترا حاصل مدام
بخش ۶ - الحكایة و التمثیل: بود صاحب عزلتی در گوشهٔبخش ۸ - الحكایة و التمثیل: بود شوریده دلی دیوانهٔ
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نازنین شوریده میشد ناگهی
بود هم سرما و هم گل در رهی
هوش مصنوعی: نازنین به یکباره پرشور و هیجان میشود، در حالی که همسرما و هم گل در مسیرش حضور دارند.
آن یکی گفتش که گل بگرفت راه
خویش را بر خیز کفشی ژنده خواه
هوش مصنوعی: یکی به دیگری گفت که وقتی گل رو به راه خود میرود، بهتر است کفش کهنهای بپوشی و بر خیز.
گفت چون پا را کنم کفشی طلب
خاصه اندر زیر میگیرند شب
هوش مصنوعی: وقتی که پای خود را درون کفش کنم، مخصوصاً در زیر، به شب نزدیک میشود.
تا که در شخص تو میماند دلت
هرگز آن دولت نیاید حاصلت
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلت تو را ترک نکند، هرگز به آن خوشبختی که میخواهی نخواهی رسید.
چون بجای دل رسی بی دل مدام
گردد این دولت ترا حاصل مدام
هوش مصنوعی: زمانی که به جای دل، به سراغ بیدلی میروی، این نعمت و خوشبختی همیشگی برای تو به دست میآید.