گنجور

بخش ۶ - الحكایة ‌و التمثیل

بود صاحب عزلتی در گوشهٔ
از جهان نه زادی ونه توشهٔ
بر توکل روز و شب بنشسته بود
رشتهٔ دل در قناعت بسته بود
چون نمیپیچید هیچ از راه حق
بود گستاخیش با درگاه حق
گرسنه از ره رسیدندش دو کس
واو نداشت از دخل و خرج الا نفس
چو نشستند آن دو کس تادیرگاه
در نیامد هیچ معلومی ز راه
چون بسی گشت آن دو تن را انتظار
شیخ شد از شرم ایشان شرمسار
عاقبت بر جست از جای آن زمان
کرد چون دیوانهٔ سر بآسمان
گفت آخر من چه دارم بیش و کم
میهمانم میفرستی دم بدم
چون فرستادی دو روزی خواره را
روزنی باید من بیچاره را
گر فرستادی مرا روزی کنون
وارهی از جنگ هر روزی کنون
ورنه زین چوبی نهم برگردنم
جملهٔ قندیل مسجد بشکنم
چون بگفت این مرد دل برخاسته
شد زره خوانی پدید آراسته
در زمان آمد غلامی همچو ماه
کرد خدمت خوان نهاد آنجایگاه
چون شنودند آن دو تن گفتار او
در تعجب آمدند از کار او
هر دو گفتندش که گستاخی عظیم
مینیارد هیچ گستاخیت بیم
گفت دندانی بدو باید نمود
تا که ننمائی ندارد هیچ سود
عاشقانش پاک از نقص آمدند
چون درختان جمله در رقص آمدند
پاک همچون شاخ در گل میشدند
لاجرم در قرب کامل میشدند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود صاحب عزلتی در گوشهٔ
از جهان نه زادی ونه توشهٔ
هوش مصنوعی: در گوشه‌ای از جهان، فردی زندگی می‌کند که نه فرزندی دارد و نه برای خود مواد غذایی و دارایی‌ای اندوخته است.
بر توکل روز و شب بنشسته بود
رشتهٔ دل در قناعت بسته بود
هوش مصنوعی: مدام بر توکل خدا زندگی می‌کرد و دلش را به قناعت گره زده بود.
چون نمیپیچید هیچ از راه حق
بود گستاخیش با درگاه حق
هوش مصنوعی: در صورتی که هیچ انحرافی از مسیر درست نداشته باشد، نداشتن شرم او در برابر مقام الهی معنایی ندارد.
گرسنه از ره رسیدندش دو کس
واو نداشت از دخل و خرج الا نفس
هوش مصنوعی: دو نفر به او رسیدند که گرسنه بودند و جز نفسشان چیزی نداشتند که به خرج بیندازند.
چو نشستند آن دو کس تادیرگاه
در نیامد هیچ معلومی ز راه
هوش مصنوعی: وقتی آن دو نفر نشسته بودند، تا مدتی خبری از کسی نیامد.
چون بسی گشت آن دو تن را انتظار
شیخ شد از شرم ایشان شرمسار
هوش مصنوعی: وقتی آن دو نفر مدت زیادی منتظر ماندند، شیخ به خاطر شرم و خجالت آنها تحت تاثیر قرار گرفت.
عاقبت بر جست از جای آن زمان
کرد چون دیوانهٔ سر بآسمان
هوش مصنوعی: سرانجام، در جست‌وجو و تلاش برای یافتن راهی، به سمتی رفت که همچون دیوانه‌ها به آسمان خیره شده بود.
گفت آخر من چه دارم بیش و کم
میهمانم میفرستی دم بدم
هوش مصنوعی: من از خود چیزی ندارم که به آن میبالم و تو مدام میهمانان را به من می‌فرستی.
چون فرستادی دو روزی خواره را
روزنی باید من بیچاره را
هوش مصنوعی: وقتی که تو به دو روز از زندگی نیکو می‌گذری، باید کمی هم به من بادید کنی تا از رنج و سختی که دارم، کاسته شود.
گر فرستادی مرا روزی کنون
وارهی از جنگ هر روزی کنون
هوش مصنوعی: اگر امروز مرا به سفری فرستادی، پس حق داری هر روز از جنگ و درگیری رها باشی.
ورنه زین چوبی نهم برگردنم
جملهٔ قندیل مسجد بشکنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به این چوبی که در دست دارم، بر گردن خود بزنم، می‌توانم همهٔ چراغ‌های مسجد را بشکنم.
چون بگفت این مرد دل برخاسته
شد زره خوانی پدید آراسته
هوش مصنوعی: به محض اینکه این مرد کلامش را آغاز کرد، دل من بیدار شد و زره‌ای برای جنگ آماده گردید.
در زمان آمد غلامی همچو ماه
کرد خدمت خوان نهاد آنجایگاه
هوش مصنوعی: در زمانی که یک جوان خوش‌چهره و با وقار مانند ماه به وجود آمد، او به خدمت مشغول شد و نان و اطعمه را در آن مکان قرار داد.
چون شنودند آن دو تن گفتار او
در تعجب آمدند از کار او
هوش مصنوعی: زمانی که آن دو نفر صحبت‌های او را شنیدند، از کار او در شگفتی فرو رفتند.
هر دو گفتندش که گستاخی عظیم
مینیارد هیچ گستاخیت بیم
هوش مصنوعی: هر دو به او گفتند که این کار بسیار بی‌ادبانه است و هیچ دلیلی برای بی‌ادبی‌ات وجود ندارد.
گفت دندانی بدو باید نمود
تا که ننمائی ندارد هیچ سود
هوش مصنوعی: کسی گفت برای نشان دادن دندان باید دندان سالمی داشت و اگر چنین نکنیم، هیچ نتیجه‌ای نخواهیم گرفت.
عاشقانش پاک از نقص آمدند
چون درختان جمله در رقص آمدند
هوش مصنوعی: عاشقان او بدون هیچ عیبی به دنیا آمده‌اند، مانند درختانی که همه به رقص درآمده‌اند.
پاک همچون شاخ در گل میشدند
لاجرم در قرب کامل میشدند
هوش مصنوعی: آنها مانند شاخۀ گلی پاک و بی‌آلایش بودند و به همین دلیل به مرتبه‌ای کامل و نزدیک به قرب الهی دست می‌یافتند.