گنجور

بخش ۵ - الحكایة ‌و التمثیل

بود دیوانه مزاجی گرسنه
در رهی میرفت سر پا برهنه
نان طلب میکرد از جائی بجای
هرکسی میگفت نان بدهد خدای
اوفتاد از جوع در رنجورئی
دید اندر مسجدی مغفورئی
زود در پیچید و پس بر سر گرفت
قصد بردن کرد و راه درگرفت
عاقبت در راه بگرفتش کسی
زجر کردش پس جفا گفتش بسی
زو ستد آن جامه و کردش سؤال
کاین چرا کردی بگو ای تیره حال
گفت هر جائی که میرفتم دمی
جمله میگفتند حق بدهد همی
چون شدم درمانده بی دستوریش
برگرفتم عاقبت مغفوریش
تا بسازد کار من یکبارگی
چند خواهم بود در بیچارگی
خنده آمد مرد را از کار او
برد نان و جامه را تیمار او
دید آن دیوانه را مردی براه
جامه در پوشید میآمد پگاه
گفت جامه از کجا آوردهٔ
کسب کردی یا عطا آوردهٔ
گفت این جامه خدای آورد راست
گفت هم اقبال و هم دولت تراست
زانکه تادولت نباشد ما حضر
این چنین جامه نبخشد دادگر
مرد مجنون گفت کو یک دولتم
کو نداد این جامه بی صد محنتم
تا که بر نگرفتمش ناگه گرو
نه شکم نان یافت نه تن جامه نو
در نمیگیرد خوشی با او بسی
تا گرو بر مینگیرد زو کسی
بی گرو کار تو کی گیرد نوا
جامه و نان بی گرو ندهد ترا
ور گرو می بر نگیری تن زند
آتشت در جان و در خرمن زند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود دیوانه مزاجی گرسنه
در رهی میرفت سر پا برهنه
هوش مصنوعی: مردی دیوانه و گرسنه در راهی در حال حرکت بود و پاهایش بی‌کفش بود.
نان طلب میکرد از جائی بجای
هرکسی میگفت نان بدهد خدای
هوش مصنوعی: در جایی به دنبال نان بود و به هرکس که می‌رسید می‌گفت که خداوند نان به او بدهد.
اوفتاد از جوع در رنجورئی
دید اندر مسجدی مغفورئی
هوش مصنوعی: در اثر گرسنگی دچار ضعف و بیماری شده بود و در یک مسجدی به حالت ناگواری افتاده بود.
زود در پیچید و پس بر سر گرفت
قصد بردن کرد و راه درگرفت
هوش مصنوعی: او به سرعت وارد شد و بعد از آن تصمیم گرفت که بخواهد چیزی را ببرد و راهی را در پیش گرفت.
عاقبت در راه بگرفتش کسی
زجر کردش پس جفا گفتش بسی
هوش مصنوعی: در نهایت، در طول مسیر، کسی او را به زحمت انداخت و به او سختی های زیادی را گفت.
زو ستد آن جامه و کردش سؤال
کاین چرا کردی بگو ای تیره حال
هوش مصنوعی: او آن لباس را گرفت و از او پرسید که چرا این کار را کردی، ای بی‌خبر از حال خود.
گفت هر جائی که میرفتم دمی
جمله میگفتند حق بدهد همی
هوش مصنوعی: هر جا که می‌رفتم، مردم مدام می‌گفتند که به من حق بدهند.
چون شدم درمانده بی دستوریش
برگرفتم عاقبت مغفوریش
هوش مصنوعی: زمانی که در شرایط سخت و ناامیدی قرار گرفتم و نتوانستم به راهی برسم، در نهایت به هدایت و رحمت او پناه بردم و از آن مدد جستم.
تا بسازد کار من یکبارگی
چند خواهم بود در بیچارگی
هوش مصنوعی: من برای اینکه کارهایم یکجا درست شود، چندین بار در زحمت و سختی خواهم بود.
خنده آمد مرد را از کار او
برد نان و جامه را تیمار او
هوش مصنوعی: مرد به قدری شاد و خندان شده که فراموش کرده به کارهایش رسیدگی کند و نیازهای اساسی‌اش مثل نان و لباس را نادیده می‌گیرد.
دید آن دیوانه را مردی براه
جامه در پوشید میآمد پگاه
هوش مصنوعی: مردی را دید که در صبح زود در حال حرکت بود و لباس بر تن داشت، اما به نظر می‌رسید دیوانه است.
گفت جامه از کجا آوردهٔ
کسب کردی یا عطا آوردهٔ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی از دیگری می‌پرسد که لباس یا جامه‌اش را از کجا به‌دست آورده است، آیا از راه کار و تلاش خود به‌دست آورده یا به‌عنوان عطا و هدیه‌ای دریافت کرده است.
گفت این جامه خدای آورد راست
گفت هم اقبال و هم دولت تراست
هوش مصنوعی: او گفت که این لباس از سوی خداوند آمده است و در حقیقت، هم شانس و هم خوشبختی به تو تعلق دارد.
زانکه تادولت نباشد ما حضر
این چنین جامه نبخشد دادگر
هوش مصنوعی: چون حکومت برقرار نباشد، عدالت‌گستر اجازه نمی‌دهد که ما در چنین وضعیتی زندگی کنیم.
مرد مجنون گفت کو یک دولتم
کو نداد این جامه بی صد محنتم
هوش مصنوعی: مرد مجنون می‌گوید: کجا هستی، ای سعادت و خوشبختی من؟ چرا این لباس بی‌درمانی و دردسر را به من ندادی؟
تا که بر نگرفتمش ناگه گرو
نه شکم نان یافت نه تن جامه نو
هوش مصنوعی: تا وقتی که به آن چیزی که می‌خواستم نرسیدم، نه نانی به سیر شدن داشتم و نه لباسی نو برای پوشیدن.
در نمیگیرد خوشی با او بسی
تا گرو بر مینگیرد زو کسی
هوش مصنوعی: خوشی و شادی به راحتی با او نمی‌ماند، تا زمانی که کسی از او دور نشود و دوباره نزدش برنگردد.
بی گرو کار تو کی گیرد نوا
جامه و نان بی گرو ندهد ترا
هوش مصنوعی: کار تو زمانی به نتیجه می‌رسد که به آن بهای لازم را بدهی. هیچ چیز ارزشمند بدون مقدمه و تلاش بدست نمی‌آید و برای به‌دست آوردن نیازهایت مانند لباس و نان، باید تلاشی انجام دهی.
ور گرو می بر نگیری تن زند
آتشت در جان و در خرمن زند
هوش مصنوعی: اگر از کسی شراب نگیری، آتش عشق تو را در وجودت و در زندگی‌ات شعله‌ور خواهد کرد.