گنجور

بخش ۳ - الحكایة ‌و التمثیل

خواجهٔ مجنون شد و مبهوت گشت
بیدل و بی قوت و بی قوت گشت
در گدائی و اسیری اوفتاد
در بلا و رنج و پیری اوفتاد
کوه نتواند همی هرگز کشید
صد یک آن بار کان عاجز کشید
یک شبی در راز آمد با خدای
گفت ای هم رهبر و هم رهنمای
این که تو هستی اگر من بودمی
از خودت پیوسته میآسودمی
یک دمت اندوهگین نگذارمی
ای به از من به ازینت دارمی
بیدلان چون گرم در کار آمدند
از وجود خویش بیزار آمدند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجهٔ مجنون شد و مبهوت گشت
بیدل و بی قوت و بی قوت گشت
هوش مصنوعی: آدمی که به شدت عاشق شده و تحت تأثیر احساساتش قرار گرفته، از خود بی‌خود و ناتوان می‌شود. او در این حال، به شدت مبهوت و سردرگم است و توانایی‌های خود را از دست می‌دهد.
در گدائی و اسیری اوفتاد
در بلا و رنج و پیری اوفتاد
هوش مصنوعی: به گرفتارى و سختى در افتاد، در زحمت و درد و سالمندى گرفتار شد.
کوه نتواند همی هرگز کشید
صد یک آن بار کان عاجز کشید
هوش مصنوعی: کوه هرگز نتواند بار سنگینی را که یک فرد ناتوان به دوش کشیده است، به دوش بکشد.
یک شبی در راز آمد با خدای
گفت ای هم رهبر و هم رهنمای
هوش مصنوعی: یک شب به راز و راز و نیاز با خداوند پرداخت و گفت: «ای کسی که هم رهبر منی و هم راهنمای من.»
این که تو هستی اگر من بودمی
از خودت پیوسته میآسودمی
هوش مصنوعی: اگر من هم مثل تو بودم، به طور مداوم از خودت خوشحال و راضی می‌بودم.
یک دمت اندوهگین نگذارمی
ای به از من به ازینت دارمی
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم تو را غمگین ببینم، زیرا خوشحالی و آرامش تو برای من از هر چیز دیگر مهم‌تر است.
بیدلان چون گرم در کار آمدند
از وجود خویش بیزار آمدند
هوش مصنوعی: نفس‌های بی‌خود و عاشقان وقتی به فعالیت و تلاش مشغول شدند، از وجود و هویت خود فاصله گرفتند و از خودشان بریده شدند.