گنجور

بخش ۱۰ - الحكایة ‌و التمثیل

در رهی میرفت مجنونی عجب
بود پای و سر برهنه خشک لب
شد ز سرما و گل ره بیقرار
سر ببالا کرد و گفت ای کردگار
یا دلم ده باز تا چند از بلا
یا نه باری ژنده کفشی ده مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در رهی میرفت مجنونی عجب
بود پای و سر برهنه خشک لب
هوش مصنوعی: در راهی مجنونی در حال عبور بود که جالب اینجا بود که پایش و سرش برهنه بود و لب‌هایش خشک شده بود.
شد ز سرما و گل ره بیقرار
سر ببالا کرد و گفت ای کردگار
هوش مصنوعی: به خاطر سرمای هوا و بی‌قراری، گل سر خود را بلند کرد و گفت: ای خالق!
یا دلم ده باز تا چند از بلا
یا نه باری ژنده کفشی ده مرا
هوش مصنوعی: یا دلم را دوباره پر از امید کن تا چند وقت دیگر از سختی‌ها و مشکلات رهایی یابم، یا اینکه به من یک کفش کهنه بده تا از این وضعیت خارج شوم.