گنجور

بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

گفت ایاز آمد بر سلطان پگاه
چهرهٔ گلناریش مانند کاه
نه طراوت مانده در رخسار او
نه حلاوت مانده در گفتار او
گفت شاه آخر چه بودت ای ایاس
کاتشم در دل فکندی بیقیاس
بود پیش شاه خلقی بیشمار
هر یکی از بهر کاری بیقرار
گفت خلق بی حسابند این همه
چون بگویم چون حجابند این همه
شاه خالی کرد حالی جایگاه
تا ایاز آنجا بماند و پادشاه
گفت اکنون راز برگوی این زمان
چون حجاب خلق برخاست از میان
گفت شاها من حجابم چون کنم
خویش را بو کز میان بیرون کنم
چون حجاب خویش در عالم منم
خلق بود آن دم حجاب این دم منم
تا که میماند ز من یک موی باز
نیست روی آنکه بتوان گفت راز
چون نمانم من تو مانی جمله پاک
راز من آنگه برون جو شد ز خاک
پاکبازانی که درویش آمدند
هر نفس در محو خود بیش آمدند
در حقیقت جمله او را خواستند
لاجرم خصمی خود را خاستند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت ایاز آمد بر سلطان پگاه
چهرهٔ گلناریش مانند کاه
هوش مصنوعی: ایاز در صبح زود به حضور سلطان آمد و چهره‌اش مانند گل سرخ می‌درخشید.
نه طراوت مانده در رخسار او
نه حلاوت مانده در گفتار او
هوش مصنوعی: نه نشانی از زیبایی در چهره‌اش باقی مانده و نه لذتی در سخنانش احساس می‌شود.
گفت شاه آخر چه بودت ای ایاس
کاتشم در دل فکندی بیقیاس
هوش مصنوعی: شاه از ایاس می‌پرسد که در آخر چه بر سر تو آمده است، ای ایاس، که افسوس و غم را در دل تو به وجود آورده و تو را به شدت نگران کرده است.
بود پیش شاه خلقی بیشمار
هر یکی از بهر کاری بیقرار
هوش مصنوعی: در حضور شاه، جمعیتی فراوان حضور داشتند، و هر یک به دنبال کار خاصی بودند و نگران بودند.
گفت خلق بی حسابند این همه
چون بگویم چون حجابند این همه
هوش مصنوعی: مردم به طور نامحدود در مورد این موضوع صحبت می‌کنند، اما چطور می‌توانم بگویم که همه این مسائل پنهان و مخفی هستند؟
شاه خالی کرد حالی جایگاه
تا ایاز آنجا بماند و پادشاه
هوش مصنوعی: پادشاه به طور عمدی جایگاه خود را خالی کرد تا ایاز بتواند آنجا بماند و خود را به عنوان پادشاه احساس کند.
گفت اکنون راز برگوی این زمان
چون حجاب خلق برخاست از میان
هوش مصنوعی: اکنون که حجاب و موانع از میان برداشته شده است، رازها را بگو و از حقایق این زمان پرده بردار.
گفت شاها من حجابم چون کنم
خویش را بو کز میان بیرون کنم
هوش مصنوعی: شخصی به پادشاه می‌گوید: من چه کار باید بکنم تا خودم را از این محدودیت‌ها آزاد کنم و از میان آن‌ها بیرون بیایم؟
چون حجاب خویش در عالم منم
خلق بود آن دم حجاب این دم منم
هوش مصنوعی: در زمانی که من در عالم وجود داشتم، تمام مخلوقات پشت حجاب من بودند. اما اکنون که حجاب خود را کنار زده‌ام، خودم تبدیل به آن حجاب شده‌ام.
تا که میماند ز من یک موی باز
نیست روی آنکه بتوان گفت راز
هوش مصنوعی: تا زمانی که حتی یک موی از من باقی مانده باشد، نمی‌توان راز کسی را گفت.
چون نمانم من تو مانی جمله پاک
راز من آنگه برون جو شد ز خاک
هوش مصنوعی: وقتی من دیگر نیستم، تو همچنان رازهای پاک من را حفظ می‌کنی و سپس آن رازها از خاک بیرون خواهند آمد.
پاکبازانی که درویش آمدند
هر نفس در محو خود بیش آمدند
هوش مصنوعی: مردان پاک و وارسته‌ای که به ساده‌زیستی و عدم وابستگی به دنیا مشهورند، هر لحظه که نفس می‌کشند بیشتر در حال از دست دادن خود و غرق شدن در حالت معنوی و روحانی‌شان هستند.
در حقیقت جمله او را خواستند
لاجرم خصمی خود را خاستند
هوش مصنوعی: در واقع، همه به دنبال او بودند و به همین دلیل دشمنی که داشتند، برخواست و اعتراض کرد.