گنجور

بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

خواجه اکافی درآمد در سخن
خلق میبالید ازو چون سرو بن
منبرش گوئی ورای عرش بود
آسمان در جنب او چون فرش بود
در بلندی سخن چندان برفت
کان زمان از خلق گوئی جان برفت
چون بلندی سخن میداد دست
مستمع بیهوش می افتاد پست
کرد بر مجلس مگر مردی گذر
گفت پیش آرید کار کفشگر
خواجه کان بشنود شد با درد جفت
گفت بشنو دید آنچ این مرد گفت
زین سخن الهام آمد در دلم
شد جهانی درد در دل حاصلم
ملهمم گفت این سخنهای بلند
نیست اندر خورد مشتی مستمند
این سخن پرندگان زنده راست
نه خر پالانی و خربنده راست
رهروان را همچو مرغان می مسوز
رهروان را پارهٔ بر کفش دوز
ره روانند اهل مجلس سر بسر
پاره دوزی کن چو مرد کفشگر
پشهٔ را قوت پیلی میدهی
مور را با جبرئیلی مینهی
راه رو را گر بخواهی دوخت کفش
بس طپانچه میزنی تو با درفش
کار چون از حد خویش افزون رود
صاحب آن کار را در خون رود
فی المثل عشق ار ز طاقت بیش شد
صاحبش در خون جان خویش شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجه اکافی درآمد در سخن
خلق میبالید ازو چون سرو بن
هوش مصنوعی: خواجه اکافی وارد گفتگو شد و به قدری در کلام خود مهارت داشت که مانند سرو بر افراشته و مغرور به نظر می‌رسید.
منبرش گوئی ورای عرش بود
آسمان در جنب او چون فرش بود
هوش مصنوعی: منبر او به نظر می‌رسد که بالاتر از عرش قرار دارد و آسمان در کنار او مانند فرش به نظر می‌رسد.
در بلندی سخن چندان برفت
کان زمان از خلق گوئی جان برفت
هوش مصنوعی: در بالایی کلام به قدری رفت که گویی زمانی دیگر از مردم، جانشان جدا شد.
چون بلندی سخن میداد دست
مستمع بیهوش می افتاد پست
هوش مصنوعی: وقتی سخن به زیبایی و بلندای خاصی بیان می‌شود، شنونده به قدری محو و متأثر می‌شود که از حال می‌رود و به زمین می‌افتد.
کرد بر مجلس مگر مردی گذر
گفت پیش آرید کار کفشگر
هوش مصنوعی: مردی به مجلس آمد و گفت که کار کفشگر را جلو ببرید.
خواجه کان بشنود شد با درد جفت
گفت بشنو دید آنچ این مرد گفت
هوش مصنوعی: خواجه که صدای درد و ناله را می‌شنود، بی‌اختیار به درد او پی می‌برد و می‌گوید: «بشنو، ببین چه چیزی را این مرد بیان می‌کند.»
زین سخن الهام آمد در دلم
شد جهانی درد در دل حاصلم
هوش مصنوعی: از این کلام الهاماتی به دلم خطور کرد و دلم پر از درد و رنج شد.
ملهمم گفت این سخنهای بلند
نیست اندر خورد مشتی مستمند
هوش مصنوعی: ملهمم گفت که این صحبت‌های عمیق و بلند، برای افرادی که در فقر و تنگدستی به سر می‌برند، قابل درک نیست.
این سخن پرندگان زنده راست
نه خر پالانی و خربنده راست
هوش مصنوعی: پرنده‌ها به بهشتی بودن و آزادی خود می‌بالند، اما آنهایی که در قفس هستند یا در زنجیر، نمی‌توانند از این حال و هوای آزادی و زندگی حقیقی بهره‌مند شوند.
رهروان را همچو مرغان می مسوز
رهروان را پارهٔ بر کفش دوز
هوش مصنوعی: مسافران را همانند پرندگان بسوزان، زیرا آن‌ها در ازای سختی‌های سفر، به چیزی بیشتر از پاره‌ای از لباسشان نمی‌رسند.
ره روانند اهل مجلس سر بسر
پاره دوزی کن چو مرد کفشگر
هوش مصنوعی: اهل مجلس در حال حرکت هستند و مانند یک دوزنده حرفه‌ای، در کار خود دقت و مهارت به خرج می‌دهند.
پشهٔ را قوت پیلی میدهی
مور را با جبرئیلی مینهی
هوش مصنوعی: تو به یک پشه قدرت یک فیل می‌دهی و به یک مور در شرایطی که مجبور است، مانند جبرئیل کمک می‌کنی. این جمله نشان‌دهنده‌ی تناقض یا غیر منطقی بودن این رفتار است؛ یعنی یک موجود کوچک را توانمند می‌کنی و موجودی دیگر را در شرایط خاص و بزرگتر از آنچه هست، یاری می‌رسانی.
راه رو را گر بخواهی دوخت کفش
بس طپانچه میزنی تو با درفش
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در یک مسیر پیشرفت کنی، باید با تلاش و پشتکار، موانع را از سر راه برداری و به هدف خود برسید.
کار چون از حد خویش افزون رود
صاحب آن کار را در خون رود
هوش مصنوعی: وقتی که کاری از اندازه و حدود خود فراتر می‌رود، فردی که مسئولیت آن کار را دارد، به شدت دچار مشکل یا ناامیدی می‌شود.
فی المثل عشق ار ز طاقت بیش شد
صاحبش در خون جان خویش شد
هوش مصنوعی: اگر عشق از حد طاقت فرد فراتر برود، مالک آن عشق به جان خود آسیب می‌زند و ممکن است به مرگ او منجر شود.

حاشیه ها

1388/04/13 18:07
رسته

بیت: 1
غلط: سر وبن
درست : سرو بن
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.