گنجور

بخش ۸ - الحكایة ‌و التمثیل

بود مجنونی بغایت گرسنه
سوی صحرا رفت سر پا برهنه
نانش میبایست چون نانش نبود
دردش افزون گشت درمانش نبود
گفت یا رب آشکارا و نهان
گرسنه تر هست از من در جهان
هاتفی گفتش که میآیم ترا
گرسنه تر از تو بنمایم ترا
همچنان در دشت میشد یک تنه
پیشش آمد پیر گرگی گرسنه
گرگ کو را دید غریدن گرفت
جامهٔ دیوانه دریدن گرفت
لرزه بر اندام مجنون اوفتاد
در میان خاک در خون اوفتاد
گفت یارب لطف کن زارم مکش
جان عزیزست این چنین خوارم مکش
گرسنه تر دیدم از خود این بسم
وین زمان من سیر تر از هر کسم
سیر شد امشب شکم بی نان مرا
نیست نان در خورد ترازجان مرا
بعد ازین جز جان نخواهم از تو من
تا توانم نان نخواهم از تو من
گرگ را تو بر سرم بگماشتی
گر بفرمائی کند گرگ آشتی
در چنین صحرا گرفتار بلا
این چنین گرگیم باید آشنا
این دمم با گرگ کردی در جوال
هین رهائی ده مرا زین بد فعال
این سخنها چون بگفت آن سرنگون
گرگ از پیشش بصحرا شد برون
گر تو خواهی تا بسر گرداندت
چون فلک زیر و زبر گرداندت
سرنگون نه پای در دریای او
در شکن با شیوه و سودای او

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود مجنونی بغایت گرسنه
سوی صحرا رفت سر پا برهنه
هوش مصنوعی: مجنون به شدت گرسنه‌ای بود که به سوی دشت رفت و پا برهنه البته.
نانش میبایست چون نانش نبود
دردش افزون گشت درمانش نبود
هوش مصنوعی: نان او باید به اندازه‌ی نیازش باشد، اما چون نان کافی نداشت، درد و رنجش بیشتر شد و درمانی هم برایش وجود نداشت.
گفت یا رب آشکارا و نهان
گرسنه تر هست از من در جهان
هوش مصنوعی: ای خدا، من می‌گویم که در این جهان، گرسنه‌تر از من کسی را پیدا نمی‌کنم، چه در جلو چشم‌ها و چه در دل و پنهانی.
هاتفی گفتش که میآیم ترا
گرسنه تر از تو بنمایم ترا
هوش مصنوعی: گوش کن، صدایی به او گفت که من نزد تو می‌آیم و تو را بیشتر از آنچه که هستی، گرسنه می‌کنم.
همچنان در دشت میشد یک تنه
پیشش آمد پیر گرگی گرسنه
هوش مصنوعی: در دشت، یک گرگ پیر و گرسنه تنها و بی‌پروا به سمت او نزدیک می‌شود.
گرگ کو را دید غریدن گرفت
جامهٔ دیوانه دریدن گرفت
هوش مصنوعی: وقتی گرگ او را دید، شروع به غریدن کرد و چنان وحشت زده شد که لباس دیوانگی را پاره کرد.
لرزه بر اندام مجنون اوفتاد
در میان خاک در خون اوفتاد
هوش مصنوعی: مجنون به شدت مشتاق و پریشان حال شده و در دل خاک به شدت غمگین و آغشته به خون افتاده است.
گفت یارب لطف کن زارم مکش
جان عزیزست این چنین خوارم مکش
هوش مصنوعی: ای خدا، به من رحم کن و مرا از پا نینداز که جانم بسیار عزیز است و این گونه ذلیل و خوارم مکن.
گرسنه تر دیدم از خود این بسم
وین زمان من سیر تر از هر کسم
هوش مصنوعی: بیشتر از خودم گرسنه‌ام را دیدم و الان احساس می‌کنم که از هر کس دیگری سیرتر هستم.
سیر شد امشب شکم بی نان مرا
نیست نان در خورد ترازجان مرا
هوش مصنوعی: امشب شکم من از گرسنگی سیر نمی‌شود، چرا که نانی در دسترس نیست و زندگی‌ام بدون نان ممکن نیست.
بعد ازین جز جان نخواهم از تو من
تا توانم نان نخواهم از تو من
هوش مصنوعی: پس از این دیگر هیچ چیزی جز جانم را از تو نمی‌خواهم و تا جایی که بتوانم از تو چیزی نمی‌خواهم.
گرگ را تو بر سرم بگماشتی
گر بفرمائی کند گرگ آشتی
هوش مصنوعی: اگر تو گرگ را بر سر من بگماری، اگر هم فرمان بدهی، گرگ نمی‌تواند صلح کند.
در چنین صحرا گرفتار بلا
این چنین گرگیم باید آشنا
هوش مصنوعی: در این بیابان که با مشکلات و مصائب رو به رو هستیم، باید با یکدیگر همدلی و آشنایی داشته باشیم، مانند گرگ‌ها که به صورت گروهی و هماهنگ عمل می‌کنند.
این دمم با گرگ کردی در جوال
هین رهائی ده مرا زین بد فعال
هوش مصنوعی: در اینجا، گوینده به حالتی اشاره می‌کند که در آن گرفتار و در زحمت قرار دارد. او خواستار رهایی از مشکلات و خطراتی است که او را احاطه کرده‌اند. احساس می‌کند که به نوعی در تاریکی و ناامیدی گرفتار شده و درخواست می‌کند تا از این وضعیت ناخوشایند آزاد شود.
این سخنها چون بگفت آن سرنگون
گرگ از پیشش بصحرا شد برون
هوش مصنوعی: وقتی آن شخص این حرف‌ها را زد، گرگی که از قبل در مشکل افتاده بود، از پیش او خارج شده و به بیابان رفت.
گر تو خواهی تا بسر گرداندت
چون فلک زیر و زبر گرداندت
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، چنان تو را بچرخاند که همچون فلک دنیا را زیر و رو کند.
سرنگون نه پای در دریای او
در شکن با شیوه و سودای او
هوش مصنوعی: فرورفتن در دل دنیای او، هم به زیبایی و هم با وسوسه‌ای خاص همراه است.