گنجور

بخش ۷ - الحكایة ‌و التمثیل

سوی آن دیوانه شد مردی عزیز
گفت هستت آرزوی هیچ چیز
گفت ده روزست تا من گرسنه
مانده ام لوتیم باید ده تنه
گفت دل خوش کن که رفتم این زمانت
از پی حلوا و بریانی و نانت
گفت غلبه میمکن ای ژاژ خای
نرم گو تا نشنود یعنی خدای
گر نیم آهسته کن آواز را
زانکه گر حق بشنود این راز را
هیچ نگذارد که نانم آوری
لیک گوید تا بجانم آوری
دوست را زان گرسنه دارد مدام
تا ز جان خویش سیر آید تمام
چون زجان سیرآید او در درد کار
گرسنه گردد بجانان بی قرار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوی آن دیوانه شد مردی عزیز
گفت هستت آرزوی هیچ چیز
هوش مصنوعی: مردی محترم به سوی آن دیوانه رفت و گفت: "تو هیچ آرزویی نداری؟"
گفت ده روزست تا من گرسنه
مانده ام لوتیم باید ده تنه
هوش مصنوعی: گفت: «مدت ده روز است که من گرسنه‌ام، بنابراین باید ده نفر را سیر کنم.»
گفت دل خوش کن که رفتم این زمانت
از پی حلوا و بریانی و نانت
هوش مصنوعی: گفتین که قلبت را شاد کن، چون من اینجا به دنبال شیرینی و غذایی خوشمزه و نان هستم.
گفت غلبه میمکن ای ژاژ خای
نرم گو تا نشنود یعنی خدای
هوش مصنوعی: گفت: اگر می‌خواهی بر دشمنان غلبه کنی، نمی‌توانی با نرمی و لحن ملایم صحبت کنی. باید طوری صحبت کنی که آنها نشنوند و قدرت تو را درک نکنند.
گر نیم آهسته کن آواز را
زانکه گر حق بشنود این راز را
هوش مصنوعی: اگر آهنگ را آهسته کنی، چون ممکن است حقیقت این راز را بشنود.
هیچ نگذارد که نانم آوری
لیک گوید تا بجانم آوری
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نگذارد که تو را به یاری خودم بیاورم، اما می‌گوید تا زمانی که جانم را به خطر نیندازم.
دوست را زان گرسنه دارد مدام
تا ز جان خویش سیر آید تمام
هوش مصنوعی: دوست همیشه از اینکه با ناراحتی و کمبود مواجه است، در درونش احساس گرسنگی می‌کند، تا زمانی که به طور کامل از زندگی و از وجود خودش سیر شود.
چون زجان سیرآید او در درد کار
گرسنه گردد بجانان بی قرار
هوش مصنوعی: وقتی انسان از زندگی خسته می‌شود و در درد و رنج قرار می‌گیرد، به شدت به عشق و محبت نیاز پیدا می‌کند و بی‌قرار می‌شود.

حاشیه ها

1396/10/16 13:01
محمدعلی

در ابتدای بیت پنجم بنظر می رسد “ کر “ درست باشد.