بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
کرد در کشتی یکی گبری نشست
موج برخاست و شد آن کشتی ز دست
سخت میترسید گبر هیچ کس
گفت ای آتش مرا فریاد رس
گفت ملاحش خموش ای ژاژ خای
آتش اینجا کی شناسد سر ز پای
موج چون هم مردکش هم سرکش است
در چنین موجی چه جای آتش است
گر کند اینجایگه آتش قرار
تا زند یک دم برآید زو دمار
گبر گفت ای مرد پس تدبیر چیست
گفت تسلیم است تا تقدیر چیست
چون برآید بحر تقدیرش بجوش
شیر گردد همچو مور آنجا خموش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کرد در کشتی یکی گبری نشست
موج برخاست و شد آن کشتی ز دست
هوش مصنوعی: یکی از زرتشتیان در کشتی نشسته بود که ناگهان امواج بالا آمدند و باعث شدند کشتی از کنترل خارج شود.
سخت میترسید گبر هیچ کس
گفت ای آتش مرا فریاد رس
هوش مصنوعی: او به شدت از آتش میترسید و از هیچکس کمک نمیخواست؛ فقط به آتش گفت: «ای آتش، به دادم برس!»
گفت ملاحش خموش ای ژاژ خای
آتش اینجا کی شناسد سر ز پای
هوش مصنوعی: ملا به آرامی گفت: ای بیهودهگو، در اینجا کی از داستان آتش باخبر است؟ کسی نمیداند که بالا سر یا پایین پایش چه میگذرد.
موج چون هم مردکش هم سرکش است
در چنین موجی چه جای آتش است
هوش مصنوعی: موج دریا هم میتواند آرام و هم طغیانی باشد. در چنین شرایطی که دریایی بیقرار و پرتلاطم وجود دارد، چه معنایی دارد که بخواهیم از آتش سخن بگوییم یا به آن فکر کنیم؟
گر کند اینجایگه آتش قرار
تا زند یک دم برآید زو دمار
هوش مصنوعی: اگر آتش در این مکان استقرار یابد، تا یک لحظه شعلهور شود، از آن دودی بر میخیزد که همهچیز را نابود میکند.
گبر گفت ای مرد پس تدبیر چیست
گفت تسلیم است تا تقدیر چیست
هوش مصنوعی: گبر گفت: ای مرد، پس راهکار چیست؟ گفت: تسلیم شدن است، چون سرنوشت چه خواهد شد.
چون برآید بحر تقدیرش بجوش
شیر گردد همچو مور آنجا خموش
هوش مصنوعی: وقتی سرنوشت او به اوج میرسد، مانند آبی که به جوش میآید، شیرها در آن مکان ساکت میمانند و از خود هیچ اعتراضی نشان نمیدهند.