بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
بس عجب دیوانهٔ فرتوت بود
دایمش نه جامه و نه قوت بود
عاشقی خوش بود و مجنونی شگرف
غرقهٔ دیرینهٔ این بحر ژرف
روز و شب میسوختی از عشق دوست
هرکه میسوزد ز عشق او نکوست
روزگاری بود تا در صد عنا
گرد او میگشت گرداب بلا
لاجرم در جملهٔ عمر دراز
شادمان دستی بدل ننهاد باز
از شراب نامرادی مست بود
زیر پای پیل محنت پست بود
دایماً میگفت با چشم پر آب
ای خدا بازت دهم آخر جواب
وقت مردن بیدلی را خواند او
پس وصیت کردش و بنشاند او
گفت چون جانم برآید از تنم
برکش از بهر کفن پیراهنم
پیش دل بشکاف از بیرون من
پس برون کن این دل پرخون من
برکفن بر سنگ گور و خشت و خاک
بر خط از خون دلم بنویس پاک
کآخر این بیدل جوابت باز داد
مرد و مشتی خاک و آبت باز داد
مینگنجیدی تو با او در جهان
با تو بگذاشت او جهان رفت از میان
جانش شب خوش کرد و تن ناشاد شد
وز جهان جان ستان آزاد شد
گر جهان و جان شود در مفلسی
دایماً جان و جهان را تو بسی
من چه خواهم کرد پیدا و نهان
بی تو ای جان و جهان جان و جهان
تامرا از عمر میماند نفس
مذهبم الجار ثم الدار بس
بخش ۳ - الحكایة و التمثیل: صوفئی رادید یک روزی نظامبخش ۵ - الحكایة و التمثیل: هندوئی بودست چون شوریدهٔ
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس عجب دیوانهٔ فرتوت بود
دایمش نه جامه و نه قوت بود
هوش مصنوعی: عجب است که این پیرمرد دیوانه هیچگونه لباس و امکاناتی ندارد.
عاشقی خوش بود و مجنونی شگرف
غرقهٔ دیرینهٔ این بحر ژرف
هوش مصنوعی: عشق احساس زیبایی است و مجنون بودن حالتی عمیق و حیرتانگیز است که در دریای عمیق عشق غرق شدهایم.
روز و شب میسوختی از عشق دوست
هرکه میسوزد ز عشق او نکوست
هوش مصنوعی: شخصی که از عشق معشوقش در طول روز و شب در آتش عشق میسوزد، نشان دهنده نیکی و خوبی اوست. عشق حقیقی موجب میشود آدمی در سختیها و مشکلات، پایدار بماند و این نشان از سرشت نیک او دارد.
روزگاری بود تا در صد عنا
گرد او میگشت گرداب بلا
هوش مصنوعی: زمانی بود که بسیاری از مشکلات و بلاها او را احاطه کرده بودند و او در میان آنها در حال گردش و تلاش بود.
لاجرم در جملهٔ عمر دراز
شادمان دستی بدل ننهاد باز
هوش مصنوعی: بنابراین در تمام طول زندگیام، هیچگاه به شادمانی واقعی دست نیافتهام.
از شراب نامرادی مست بود
زیر پای پیل محنت پست بود
هوش مصنوعی: او از شراب ناامیدی مست و غرق خواب بود و در زیر پاهای فیل مشکلات به سر میبرد.
دایماً میگفت با چشم پر آب
ای خدا بازت دهم آخر جواب
هوش مصنوعی: او همواره با چشمانی پر از اشک میگفت: ای خدا، آیا در نهایت پاسخی به من خواهی داد؟
وقت مردن بیدلی را خواند او
پس وصیت کردش و بنشاند او
هوش مصنوعی: در زمان مرگ بیدل، او را فراخواند و پس از آن وصیتش را بیان کرد و او را نشاند.
گفت چون جانم برآید از تنم
برکش از بهر کفن پیراهنم
هوش مصنوعی: گفت زمانی که جانم از بدنم جدا شود، پیراهنم را برای کفن از تنم درآورید.
پیش دل بشکاف از بیرون من
پس برون کن این دل پرخون من
هوش مصنوعی: دل را از بیرون بشکاف و خون دل مرا بیرون بیاور.
برکفن بر سنگ گور و خشت و خاک
بر خط از خون دلم بنویس پاک
هوش مصنوعی: بر روی تابوت و سنگ قبر، بر روی خاک و خشت، با خون دل من، به طور پاک بنویس.
کآخر این بیدل جوابت باز داد
مرد و مشتی خاک و آبت باز داد
هوش مصنوعی: در نهایت، این بیدل پاسخ تو را داد، مردی که فقط دستکم یک مشت خاک و آب به تو داد.
مینگنجیدی تو با او در جهان
با تو بگذاشت او جهان رفت از میان
هوش مصنوعی: در این دنیا تو با او زندگی میکردی، اما او اکنون از این دنیا رفته و دنیایت را ترک کرده است.
جانش شب خوش کرد و تن ناشاد شد
وز جهان جان ستان آزاد شد
هوش مصنوعی: روحش به شب خوشی پیوست و بدنش غمگین شد، و از این جهان که جان میستاند، رها گشت.
گر جهان و جان شود در مفلسی
دایماً جان و جهان را تو بسی
هوش مصنوعی: اگر جهان و زندگی همواره در فقر و نیاز باشد، اما تو وجود و زندگیات را بسیار میکنی.
من چه خواهم کرد پیدا و نهان
بی تو ای جان و جهان جان و جهان
هوش مصنوعی: بدون تو ای محبوب، نه در زندگیام معنایی میماند و نه در وجودم چیزی. تو برای من هم در دیدهها و هم در دل و روحام اساس همه چیز هستی.
تامرا از عمر میماند نفس
مذهبم الجار ثم الدار بس
هوش مصنوعی: هر قدر که عمر من باقی بماند، نفس من در پی مذهب و سپس در پی خانه خواهد بود.