بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
صوفئی رادید یک روزی نظام
در وفا و عهد و در صفوت تمام
گفت از من هرچه میخواهی بخواه
زآنکه تو محتاجی و من پادشاه
گفت چون از حق نخواهم هیچ چیز
از تو هم الحق نخواهم هیچ نیز
گفت اگر چیزی نمیباید ترا
حاجتی کن آن من باری روا
آن نفس خالص که با حق باشدت
کان نفس ملکی محقق باشدت
آن نفس گر یاد آری از نظام
آن نفس جاوید او را میتمام
صوفیش گفت اینت مرد بی خبر
آن نفس گر با خدای دادگر
نقد من گردد مرا بیرون کند
آنکه نبود هیچ یادت چون کند
چون من آنجا در نگنجم بیشکی
چون توانم رفت آنجا اندکی
گنج موئی نیست کس را آن زمان
گر همه موئی نگنجی در میان
من چو برخیزم در آن ساعت ز راه
دیگری را چون برم آنجایگاه
بخش ۲ - الحكایة و التمثیل: طالبی مطلوب را گم کرده بودبخش ۴ - الحكایة و التمثیل: بس عجب دیوانهٔ فرتوت بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صوفئی رادید یک روزی نظام
در وفا و عهد و در صفوت تمام
هوش مصنوعی: یک روز نظام به مردی صوفی برخورد که در وفاداری و پایبندی به عهد و همچنین در پاکی و خلوص کامل بود.
گفت از من هرچه میخواهی بخواه
زآنکه تو محتاجی و من پادشاه
هوش مصنوعی: بگو هرچه از من میخواهی، زیرا تو نیازمندی و من در جایگاه قدرت هستم.
گفت چون از حق نخواهم هیچ چیز
از تو هم الحق نخواهم هیچ نیز
هوش مصنوعی: گفت اگر من از خدا چیزی نخواهم، پس از تو هم چیزی نمیخواهم.
گفت اگر چیزی نمیباید ترا
حاجتی کن آن من باری روا
هوش مصنوعی: اگر به چیزی نیاز نداری، پس هیچ انتظار و خواهشی از من نداشته باش.
آن نفس خالص که با حق باشدت
کان نفس ملکی محقق باشدت
هوش مصنوعی: نفس پاک و خالصی که در ارتباط با خداوند قرار دارد، همچون نفس ملائکهای است که حقیقت را درک کرده و به آن دست یافته است.
آن نفس گر یاد آری از نظام
آن نفس جاوید او را میتمام
هوش مصنوعی: اگر به یاد آن نفس بیفتی که جاودان است، در نظام وجود او را به کمال خواهد شناخت.
صوفیش گفت اینت مرد بی خبر
آن نفس گر با خدای دادگر
هوش مصنوعی: صوفی به او گفت: تو مردی هستی که از حقیقت بیخبر هستی. اگر آن نفس (دل و روح) تو با خداوند دادگر (عادل) ارتباط داشته باشد، ماجرای دیگری خواهد بود.
نقد من گردد مرا بیرون کند
آنکه نبود هیچ یادت چون کند
هوش مصنوعی: اگر کسی که هیچ یاد و خاطرهای از تو ندارد، نقد و بررسیام کند، من را از خود بیرون خواهد راند.
چون من آنجا در نگنجم بیشکی
چون توانم رفت آنجا اندکی
هوش مصنوعی: وقتی من در آنجا جا نمیشوم، چطور میتوانم کمی به آنجا بروم؟
گنج موئی نیست کس را آن زمان
گر همه موئی نگنجی در میان
هوش مصنوعی: هیچکس در آن زمان نمیتواند گنجی پیدا کند، حتی اگر همه موها را در کنار هم بگذارد و به جستجو بپردازد.
من چو برخیزم در آن ساعت ز راه
دیگری را چون برم آنجایگاه
هوش مصنوعی: زمانی که من بلند میشوم، مسیر دیگری را در پیش میگیرم تا به آن مکان برسم.