بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
خانهٔ داشت ای عجب خالی جنید
دزد در شد مینیافت او هیچ صید
عاقبت پیراهنی یافت وببرد
روز دیگر را بدلالی سپرد
پیرهن را چون خریداری رسید
آشنا میخواست در وقت خرید
میگذشت آنجا جنید راهبر
گفت این را آشناام من بخر
در تحمل بازگفتم حال خاک
خاک شو تا درنماند جان پاک
همچو بادی عمر تو بگذشت زود
خاک شو چون خاک خواهی گشت زود
گر ز بی آبی تیمم ساختی
خاک خود مردیست تو خم ساختی
از تیمم گر ترا گردی رسید
بیشک از فرق جوانمردی رسید
هیچ گردی نیست کان خاکی نبود
هیچ خاکی نیست کان پاکی نبود
هیچ پاکی نیست تا اوجان نداشت
هیچ جانی نیست تا جانان نداشت
این ببین تا تو قدم چون مینهی
نیستی آگاه و در خون مینهی
ذره ذره خاک شخص خفتگانست
قطره قطره خون جان رفتگانست
خاک را صد بار بر هم بیختند
تا همه با خون دل آمیختند
از زمین هرچ آن برون می آیدت
از میان خاک و خون می آیدت
هرچه یابی همچو آتش میخوری
وز میان خاک و خون خوش میخوری
خفتگان در خاک و خون چون میکنند
خاک وخون گوئی که معجون میکنند
کاشکی یک تن بر آوردی سری
یک سخن گفتیّ و بگشادی دری
هست این سر هر زمان پوشیده تر
خون جانها زین سبب جوشیده تر
نیست از خون یک ذراع خاک پاک
زانکه گورستانست سر تا پای خاک
بخش ۴ - الحكایة و التمثیل: جاهلی میگفت احنف را متاببخش ۶ - الحكایة و التمثیل: میشد ابراهیم ادهم در رهی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خانهٔ داشت ای عجب خالی جنید
دزد در شد مینیافت او هیچ صید
هوش مصنوعی: جنید دزد به خانهای وارد شد که به طرز عجیبی خالی بود، اما او هیچ چیز ارزشمندی پیدا نکرد که دزدیده شود.
عاقبت پیراهنی یافت وببرد
روز دیگر را بدلالی سپرد
هوش مصنوعی: سرانجام پیراهنی پیدا کرد و آن را به یک دلال سپرد تا روز بعد بفروشد.
پیرهن را چون خریداری رسید
آشنا میخواست در وقت خرید
هوش مصنوعی: زمانی که خریدار به سمت خرید پیراهن میرفت، به دنبال کسی بود که با او آشنا باشد.
میگذشت آنجا جنید راهبر
گفت این را آشناام من بخر
هوش مصنوعی: جنید، راهنمای سفر، اشاره کرد که در آنجا شخصی را میشناسد و از او خواست که این چیز را خریداری کند.
در تحمل بازگفتم حال خاک
خاک شو تا درنماند جان پاک
هوش مصنوعی: اگر بتوانی سختیها را تحمل کنی، خود را به خاک بسپار تا روح پاکت در امان بماند و دچار آسیب نشود.
همچو بادی عمر تو بگذشت زود
خاک شو چون خاک خواهی گشت زود
هوش مصنوعی: عمر تو مانند یک باد به سرعت میگذرد، پس مانند خاک شو؛ چون به زودی به خاک میمانی.
گر ز بی آبی تیمم ساختی
خاک خود مردیست تو خم ساختی
هوش مصنوعی: اگر در بی آبی دست به تیمم زدی، یعنی خاک را برای عبادت و زنده نگهداشتن خود انتخاب کردی، تو از سرزمین خویش دور شده و تسلیم نشدهای.
از تیمم گر ترا گردی رسید
بیشک از فرق جوانمردی رسید
هوش مصنوعی: اگر با تیمم به آب برسی، مطمئناً از سر جوانمردی به تو نائل میشود.
هیچ گردی نیست کان خاکی نبود
هیچ خاکی نیست کان پاکی نبود
هوش مصنوعی: هیچ ذرهای نیست که از خاک تشکیل نشده باشد و هیچ خاکی وجود ندارد که از پاکی بهرهمند نباشد.
هیچ پاکی نیست تا اوجان نداشت
هیچ جانی نیست تا جانان نداشت
هوش مصنوعی: هیچ چیز پاک و خالی از عیب نیست که معنای خودش را نداشته باشد و هیچ انسانی وجود ندارد که معشوقی نداشته باشد.
این ببین تا تو قدم چون مینهی
نیستی آگاه و در خون مینهی
هوش مصنوعی: به طور کلی، این بیان به این معناست که وقتی که میخواهی قدمی برداری، باید بدانستی که در واقع چه کاری انجام میدهی، زیرا ممکن است بیخبر از عواقب کار خود به خطر بیفتی. در اینجا به آگاهی و دقت در انجام کارها اشاره شده است.
ذره ذره خاک شخص خفتگانست
قطره قطره خون جان رفتگانست
هوش مصنوعی: هر ذره از خاک متعلق به کسانی است که در خواب ابدی به سر میبرند و هر قطره از خون نشاندهنده جان کسانی است که از دنیا رفتهاند.
خاک را صد بار بر هم بیختند
تا همه با خون دل آمیختند
هوش مصنوعی: خاک را بارها به هم زدند تا اینکه همه چیز با درد و رنج آمیخته شد.
از زمین هرچ آن برون می آیدت
از میان خاک و خون می آیدت
هوش مصنوعی: هر چیزی که از زمین بیرون میآید، از درون خاک و خون شکل میگیرد.
هرچه یابی همچو آتش میخوری
وز میان خاک و خون خوش میخوری
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست میآوری، مانند آتش آن را مصرف میکنی و از میان مشکلات و رنجها لذت میبری.
خفتگان در خاک و خون چون میکنند
خاک وخون گوئی که معجون میکنند
هوش مصنوعی: کسانی که در خاک و خون خوابیدهاند، چگونه میتوانند خاک و خون را با هم ترکیب کنند، مثل اینکه چیزی درست میکنند؟
کاشکی یک تن بر آوردی سری
یک سخن گفتیّ و بگشادی دری
هوش مصنوعی: ای کاش کسی بود که از دل و جان، یک کلمه سخن میگفت و در را به روی ما میگشود.
هست این سر هر زمان پوشیده تر
خون جانها زین سبب جوشیده تر
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که در هر زمان، اصل و جوهر وجود انسانها که همان زندگی و جان آنهاست، بیشتر و بیشتر پنهان میشود. این پنهان شدن باعث ظهور و بروز احساسات و دردهای عمیقتری در آنها میشود.
نیست از خون یک ذراع خاک پاک
زانکه گورستانست سر تا پای خاک
هوش مصنوعی: هیچ قسمتی از زمین پاک نیست، زیرا هر جا که بروی، در واقع قبرستانی است که تمامش پر از خاک است.