گنجور

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

میشد ابراهیم ادهم در رهی
پیش اوآمد سواری ناگهی
گفت آبادانی ای رهرو کجاست
اوبگورستان اشارت کرد راست
شد سوار از قول اودر خشم سخت
تازیانه کرد بر وی لخت لخت
خون روان شد از سر واز روی او
تا زخون گل گشت خاک کوی او
چون بنزد شهر آمد آن سوار
دید خلقی را دوان و بیقرار
گفت این تعجیل چیست ای مردمان
گفت ابراهیم ادهم این زمان
میرود در پیش آگاهی رسید
اسب داری گر درو خواهی رسید
هرکه او رادید پیدا و نهان
گشت ایمن از عذاب آن جهان
زو صفت پرسید آن مرد سوار
چون صفت گفتند او بگریست زار
حال خودبرگفت کو را چون زدم
جامه و دستم ازو در خون زدم
شد خجل آن مرد و زانجا گشت باز
دید او راجامه شستن کرده ساز
خون زخود میشست پیشش شد سوار
گشت درخاک و بسی بگریست زار
عفو خواست او عفو دادش در زمان
گفت آخر آن چرا گفتی چنان
گفت آبادانی ای مرد تمام
نیست جز در کوی گورستان مدام
گورها هر روز آبادان ترست
لیک هر دم شهرها ویران ترست
گر همه آفاق آبادان کنند
عاقبت می دان که گورستان کنند
پس من آنچت گفتم ای نیکو سوار
راست گفتم تو خیال کژ مدار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میشد ابراهیم ادهم در رهی
پیش اوآمد سواری ناگهی
هوش مصنوعی: ابراهیم ادهم در مسیری که می‌رفت، ناگهان سواری را دید که به سمت او می‌آمد.
گفت آبادانی ای رهرو کجاست
اوبگورستان اشارت کرد راست
هوش مصنوعی: آبادانی از نظر او در جایی دیگر است؛ به همین دلیل به مکان قبرستان اشاره می‌کند و می‌گوید که آنجا در واقع نشان‌دهنده آبادانی واقعی است.
شد سوار از قول اودر خشم سخت
تازیانه کرد بر وی لخت لخت
هوش مصنوعی: سوار از سمت او با خشم و عصبانیت، به شدت بر او ضربه زد و به وضوح آسیب رساند.
خون روان شد از سر واز روی او
تا زخون گل گشت خاک کوی او
هوش مصنوعی: خون از سر و چهره‌اش جاری شد و به خاطر عشقش، خاک کوی او به رنگ گل درآمد.
چون بنزد شهر آمد آن سوار
دید خلقی را دوان و بیقرار
هوش مصنوعی: زمانی که آن سوار به شهر نزدیک شد، مردم را دید که با عجله و اضطراب در حال حرکت هستند.
گفت این تعجیل چیست ای مردمان
گفت ابراهیم ادهم این زمان
هوش مصنوعی: ابراهیم ادهم می‌گوید: "این عجله و شتاب برای چیست ای مردم؟"
میرود در پیش آگاهی رسید
اسب داری گر درو خواهی رسید
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به دانایی و آگاهی دست پیدا کنی، باید آماده و مجهز باشی، مانند اسبی که برای رسیدن به هدفش باید خوب تربیت شده باشد.
هرکه او رادید پیدا و نهان
گشت ایمن از عذاب آن جهان
هوش مصنوعی: هرکس که خداوند را با دیدهٔ دل ببیند، در ظاهر و باطن خود از عذاب آن دنیا در امان خواهد بود.
زو صفت پرسید آن مرد سوار
چون صفت گفتند او بگریست زار
هوش مصنوعی: مرد سوار از ویژگی‌های فردی سوال کرد، و زمانی که جواب را شنید، به شدت واماند و گریه‌اش گرفت.
حال خودبرگفت کو را چون زدم
جامه و دستم ازو در خون زدم
هوش مصنوعی: حال خود را برای کسی بازگو می‌کنم که وقتی لباسش را درآوردم، دستم از خون ملتهب شد.
شد خجل آن مرد و زانجا گشت باز
دید او راجامه شستن کرده ساز
هوش مصنوعی: آن مرد خجالت‌زده شد و از آنجا برگشت، چون دید که او لباس‌هایش را می‌شوید.
خون زخود میشست پیشش شد سوار
گشت درخاک و بسی بگریست زار
هوش مصنوعی: او از درد و غم، اشک‌هایش را ریخت و به خاک افتاد و بسیار زاری کرد.
عفو خواست او عفو دادش در زمان
گفت آخر آن چرا گفتی چنان
هوش مصنوعی: او از خداوند عفو خواست و خداوند هم او را بخشید. اما در نهایت، زمانی که صحبت به آن موضوع رسید، چرا اینگونه صحبت کردی؟
گفت آبادانی ای مرد تمام
نیست جز در کوی گورستان مدام
هوش مصنوعی: آدمی نمی‌تواند به طور کامل در زندگی‌اش آرامش و سعادت را بیابد مگر اینکه با یاد مرگ و حقیقت آن در مکان‌هایی که یادآور دنیای گذرا هستند، مواجه شود.
گورها هر روز آبادان ترست
لیک هر دم شهرها ویران ترست
هوش مصنوعی: گورستان‌ها هر روز بیشتر ساخته و آباد می‌شوند، اما شهرها هر لحظه رو به ویرانی و خرابی می‌روند.
گر همه آفاق آبادان کنند
عاقبت می دان که گورستان کنند
هوش مصنوعی: اگر همه جهان را آباد کنند، در نهایت می‌دانند که سرنوشت همه انسان‌ها به سمت مرگ و آرامگاه می‌رود.
پس من آنچت گفتم ای نیکو سوار
راست گفتم تو خیال کژ مدار
هوش مصنوعی: من آنچه را که به تو گفتم، ای سوار نیکو، راست گفتم؛ تو نباید به خاطر خیال‌های نادرست نگران باشی.