گنجور

بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

نصر احمد اندر ایام بهار
داشت عزم باغ و قصد سبزه زار
مطربان از پیش بفرستاده بود
همره ایشان سماع و باده بود
محتسب بود آن یکی الیاس نام
سخت در تقوی و در معنی تمام
پیش آمد قوم را دره بدست
وانچه دید او هم بریخت و هم شکست
نصر را زان حال حالی شد خبر
کرد نصر الیاس را حاضر مگر
گفت ای الیاسک شوریده دین
گفت ای نصرک چه افتادست هین
گفت این حسبت که فرمودت بگو
گفت این شاهی ز که بودت بگو
گفت از امر امیرالمؤمنین
گفت آن من ز رب العالمین
گفت گوئی مینترسی ذرهٔ
گفت از عالم منم وین درهٔ
نه طمع دارم بکس هرگز دمی
نه مرا در چشم آید عالمی
نه ز کشتن باشدم یک ذره بیم
نه بترسم از بلا چون تو سلیم
گر کسی خون ریزد و خون راندم
خوش بود کان خون بحق برساندم
خون ترا چون سوی حق رهبر بود
در جهان چیزی ازین بهتر بود
مشک هم خوش هم نکو آید ترا
زانکه بوی خون ازو آید ترا
نصر را الحق خوش آمد گفتنش
محو شد از گفت او آشفتنش
گفت شادم کردی اکنون شاد باش
حاجتی خواه از من و آزاد باش
گفت من حاجت ندارم بیش و کم
گفت البته بباید خواست هم
بر کنار حضرت شاه شریف
بود استاده غلامی بس ضعیف
کرد شیخ الیاس سوی او نگاه
گفت حاجت زوست نه از پادشاه
نصر گفتا پیش چون من شهریار
زوچه خواهی حاجت آخر شرم دار
گفت پس من شرم دارم این زمان
کز تو خواهم با خداوند جهان
کرد الحاحش که البته بخواه
گفت میباید که این دم پادشاه
بدهدم هژده کری گندم تمام
زانکه اینم در سمرقندست وام
نصر گفتا گندم به بنگرید
پس به اشتر با سمرقندش برید
بعد ازان الیاس گفت ای پادشاه
من چنان خواهم که این گندم براه
خود بگردن بر نهی بی سرکشی
در سمرقندش بری با دلخوشی
نصر گفتش تو ز من آگه نئی
زانکه با من در رهی همره نئی
گر روم در باغ خود افزون دو گام
آبله گیرد همه پایم تمام
چون توانم شد ز نیشابور من
بار بر سر تا بجای دور من
بعد از آن الیاس گفت این روشنست
کاین قدر بارت اگر بر گردنست
عاجزی گر تا سمرقندش بری
ور بری دانم که تا چندش بری
جملهٔ بار خراسان روز و شب
تا ابد بر گردن تست ای عجب
چون قیامت باز اندازد بساط
باچنین باری چه سازی بر صراط
بار بینم عالمی بر گردنت
تا بود یک گردهٔ نان خوردنت
با چنین باری چو دم نتوان زدن
بر صراط حق قدم نتوان زدن
نصر حالی توبه کرد و بازگشت
ترک شاهی گفت و اهل راز گشت
در تحمل هرکه او پاکی بود
گر بود بر آسمان خاکی بود
حلم او بار جهانی میکشد
میکند سود و زیانی میکشد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نصر احمد اندر ایام بهار
داشت عزم باغ و قصد سبزه زار
هوش مصنوعی: نصر احمد در روزهای بهار تصمیم گرفته بود به باغ برود و به تماشای چمنزار بیفتد.
مطربان از پیش بفرستاده بود
همره ایشان سماع و باده بود
هوش مصنوعی: موسیقی‌دانان را از قبل فرستاده بودند و همراهمان موسیقی و می‌بود.
محتسب بود آن یکی الیاس نام
سخت در تقوی و در معنی تمام
هوش مصنوعی: محتسب شخصی به نام الیاس بود که در تقوا و معنویات بسیار متین و قوی بود.
پیش آمد قوم را دره بدست
وانچه دید او هم بریخت و هم شکست
هوش مصنوعی: مردم به او نزدیک شدند و او با دقت به آنچه دید، تسلیم شد و آنچه را که مشاهده کرده بود، بی‌محابا بیان کرد و از هم پاشید.
نصر را زان حال حالی شد خبر
کرد نصر الیاس را حاضر مگر
هوش مصنوعی: نصر از آن وضعیت باخبر شد و نصر الیاس را خواست تا حاضر شود.
گفت ای الیاسک شوریده دین
گفت ای نصرک چه افتادست هین
هوش مصنوعی: ای الیاس، تو که دیوانه‌وار به دنبال دین هستی، به من بگو چه اتفاقی افتاده است؟
گفت این حسبت که فرمودت بگو
گفت این شاهی ز که بودت بگو
هوش مصنوعی: سخن از وضعیت تو صحبت می‌کرد، پرسید که از کجا به این مقام رسیدی، و گفت که این مقام سلطنت از چه کسی به تو رسیده است؟
گفت از امر امیرالمؤمنین
گفت آن من ز رب العالمین
هوش مصنوعی: گفت که از فرمان امام علی صحبت می‌کنم، چون من از طرف پروردگار جهان آمده‌ام.
گفت گوئی مینترسی ذرهٔ
گفت از عالم منم وین درهٔ
هوش مصنوعی: من در این عالم به اندازهٔ ذره‌ای از گفت و گو می‌توانم صحبت کنم و این دره‌ای است که من در آن قرار دارم.
نه طمع دارم بکس هرگز دمی
نه مرا در چشم آید عالمی
هوش مصنوعی: من هیچ امیدی به دنیا ندارم و هیچ چیزی از آن برایم ارزشمند نیست.
نه ز کشتن باشدم یک ذره بیم
نه بترسم از بلا چون تو سلیم
هوش مصنوعی: من از کشتن هراسی ندارم و از بلا و مشکل هم نمی‌ترسم، زیرا تو در امنیت و سلامتی هستی.
گر کسی خون ریزد و خون راندم
خوش بود کان خون بحق برساندم
هوش مصنوعی: اگر کسی خون بریزد و من هم خون را به زمین بریزم، خوشحال خواهم بود زیرا آن خون به حق و به نفعی ابراز شده است.
خون ترا چون سوی حق رهبر بود
در جهان چیزی ازین بهتر بود
هوش مصنوعی: اگر خون تو به سمت حق و حقیقت هدایت شود، در دنیا هیچ چیز بهتر از این نخواهد بود.
مشک هم خوش هم نکو آید ترا
زانکه بوی خون ازو آید ترا
هوش مصنوعی: عطر مشک خوشبو و دلنواز است، اما این خوشبویی به خاطر بوی خون از آن به مشام می‌رسد.
نصر را الحق خوش آمد گفتنش
محو شد از گفت او آشفتنش
هوش مصنوعی: نصر با خوشحالی حق را مورد خطاب قرار داد و وقتی که به او پاسخ داد، همه چیز از شلوغی و آشفتگی او ناپدید شد.
گفت شادم کردی اکنون شاد باش
حاجتی خواه از من و آزاد باش
هوش مصنوعی: تو با گفتار خود مرا خوشحال کردی، حالا خوشحال باش و اگر خواسته‌ای داری، بخواه و آزاد باش.
گفت من حاجت ندارم بیش و کم
گفت البته بباید خواست هم
هوش مصنوعی: او گفت که نیازی به چیزی ندارد، نه زیاد و نه کم، و افزود که البته باید درخواست کرد.
بر کنار حضرت شاه شریف
بود استاده غلامی بس ضعیف
هوش مصنوعی: در کنار سلطانی بزرگ و محترم، بنده‌ای ضعیف و ناتوان ایستاده است.
کرد شیخ الیاس سوی او نگاه
گفت حاجت زوست نه از پادشاه
هوش مصنوعی: شیخ الیاس به سوی او نگاهی انداخت و گفت که نیاز من از اوست، نه از پادشاه.
نصر گفتا پیش چون من شهریار
زوچه خواهی حاجت آخر شرم دار
هوش مصنوعی: نصر گفت: پیش کسی مانند من که شهریار است، برای چه نیازی می‌خواهی؟ در نهایت شرم داشته باش.
گفت پس من شرم دارم این زمان
کز تو خواهم با خداوند جهان
هوش مصنوعی: پس من در این زمان از تو شرمنده هستم، چون می‌خواهم با خدای جهان صحبت کنم.
کرد الحاحش که البته بخواه
گفت میباید که این دم پادشاه
هوش مصنوعی: او با اصرار و خواهش از من خواست که بگویم، او همواره به دنبال این است که این لحظه را به یاد ماندنی کند.
بدهدم هژده کری گندم تمام
زانکه اینم در سمرقندست وام
هوش مصنوعی: من هجدهمین خوشه گندم را به تو می‌دهم، چون این مزه‌اش برای من در سمرقند است.
نصر گفتا گندم به بنگرید
پس به اشتر با سمرقندش برید
هوش مصنوعی: نصر می‌گوید که ابتدا به گندم نگاه کنید، سپس با شتر به سمت سمرقند حرکت کنید.
بعد ازان الیاس گفت ای پادشاه
من چنان خواهم که این گندم براه
هوش مصنوعی: بعد از آن، الیاس به پادشاه گفت: من می‌خواهم که این گندم به روش خاصی پردازش شود.
خود بگردن بر نهی بی سرکشی
در سمرقندش بری با دلخوشی
هوش مصنوعی: با شجاعت و بدون ترس، بر دوش خود بار سنگینی را بگذار و با شادی به سمرقند برو.
نصر گفتش تو ز من آگه نئی
زانکه با من در رهی همره نئی
هوش مصنوعی: نصر به او گفت: تو از حال من بی‌خبر هستی، زیرا که در مسیر من همراهی نداری.
گر روم در باغ خود افزون دو گام
آبله گیرد همه پایم تمام
هوش مصنوعی: اگر در باغ خودم چند قدم بیشتر بروم، تمام پایم دچار آبله خواهد شد.
چون توانم شد ز نیشابور من
بار بر سر تا بجای دور من
هوش مصنوعی: وقتی که از نیشابور خارج شوم، بارم را بر دوش می‌زنم تا به مقصدی دور بروم.
بعد از آن الیاس گفت این روشنست
کاین قدر بارت اگر بر گردنست
هوش مصنوعی: بعد از آن، الیاس گفت که این موضوع واضح است که اگر این مقدار بار بر دوش تو سنگینی می‌کند، پس به وضوح نشان‌دهنده وضعیت تو است.
عاجزی گر تا سمرقندش بری
ور بری دانم که تا چندش بری
هوش مصنوعی: اگر توانایی‌ام باعث شود که به سمرقند بروم، می‌دانم که تا چه زمانی می‌توانم به این سفر ادامه دهم.
جملهٔ بار خراسان روز و شب
تا ابد بر گردن تست ای عجب
هوش مصنوعی: تمام مسئولیت و سنگینی بار خراسان تا همیشه بر دوش تو است، واقعاً جای تعجب دارد.
چون قیامت باز اندازد بساط
باچنین باری چه سازی بر صراط
هوش مصنوعی: زمانی که روز قیامت فرارسد و دنیا به پایان برسد، با این بار سنگینی که بر دوش داری، بر روی صراط چه کار می‌توانی بکنی؟
بار بینم عالمی بر گردنت
تا بود یک گردهٔ نان خوردنت
هوش مصنوعی: من می‌بینم که جهانی از مسئولیت‌ها و بارها بر دوش توست تا در ازای آن فقط یک تکه نان برای سیر کردن خودت به دست آوری.
با چنین باری چو دم نتوان زدن
بر صراط حق قدم نتوان زدن
هوش مصنوعی: با چنین بار سنگینی، نمی‌توان نفس کشید و بر راه راست قدم گذاشت.
نصر حالی توبه کرد و بازگشت
ترک شاهی گفت و اهل راز گشت
هوش مصنوعی: نصر به سوی خدا بازگشت و از بلند پروازی دست برداشت و به جمع رازداران پیوست.
در تحمل هرکه او پاکی بود
گر بود بر آسمان خاکی بود
هوش مصنوعی: هر کسی که پاک و پاکیزه باشد، می‌تواند در برابر مشکلات و سختی‌ها مقاومت و تحمل کند، حتی اگر از نظر جسمی در شرایط سختی قرار داشته باشد.
حلم او بار جهانی میکشد
میکند سود و زیانی میکشد
هوش مصنوعی: خویشتن‌داری و بردباری او، به مانند بار سنگینی است که بر دوش جهان گذاشته شده و بر اساس این صفت، او به انسان‌ها نفع و ضرر می‌رساند.

حاشیه ها

1388/04/12 19:07
رسته

بیت: 29
غلط: نیسابور
درست: نیشابور
بیت: 33
غلط: انداز
درست: اندازد
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.