گنجور

بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

گفت چون مسعود آن شاه درشت
خشمگین شد از حسن زارش بکشت
پیش قصری سرنگونش آویختند
خون او با خاک می آمیختند
او وزیر نیک بُد محمود را
بد شد از بی دولتی مسعود را
کثرت دنیا و قلت بگذرد
در دمی دوران دولت بگذرد
آن همه دولت که در عهد حسن
بود از که بود از جهد حسن
باز این بی دولتی کاکنونش بود
زو نبود این هم که از گردونش بود
گر بسی خون پیش او میریختند
عاقبت او را بخون آویختند
کار دیوانم جنون آید همه
کز وزارت بوی خون آید همه
هم بیابی تو گدا اینجایگاه
گردهٔ بی آنکه گردی گرد شاه
شاه دنیا بر مثال آتش است
گرد او پروانه را کشتن خوش است
چون حسن شد کشته خلقی بر سرش
هر کسی میگفت عیبی دیگرش
کشته شد وز ننگ عالم می نرست
وز زفان مردمان هم می نرست
هرخری در خرمنش میکرد گاو
کشته را هرگز سگان ندهند تاو
چون بسی عیبش بگفتند آن زمان
ژنده پوشی بود برجست از میان
گفت او را بود یک عیب دگر
زین همه عیبی که بشنودم بتر
گفت خالص بود کاریزش هزار
پیش هر کاریز او را یک حصار
جمله را در آهنین در قبله روی
هر حصاری را دهی پرگفت و گوی
کارگاهش بود ملک خود هزار
جمله دیبا یافتندی چون نگار
در شمار او هزار آمد غلام
جمله در مردی و نیکوئی تمام
زان همه کاریز او در پیش و پس
پنج من آبش نصیب افتاد و بس
زان همه دیبا که بد بر اسم او
ده گزی کرباس آمد قسم او
زان همه نیکو غلام نیک نام
بود بی شک چار حمالش تمام
زان حصار و زان همه در آهنین
حصه ده خشت آمدش زیر زمین
زان همه دشت و زمین پست وبلند
چار گز خاک لحد بودش پسند
عیب او این بود کز فضل و بیان
خرده دانی کرد دعوی در جهان
گرچه جان در خرده دانی باخت او
ذرهٔ عیب جهان نشناخت او
خرده دان کو عیب دنیا ننگرد
در غرور افتد به عقبی ننگرد
لاجرم امروز خونش ریختند
سرنگونسارش ز قصر آویختند
او ندید و راه پیچاپیچ بود
عیبش این بود آن دگرها هیچ بود
گر بدیدی خوف ره بالغ شدی
برفکندی جمله و فارغ شدی
چون گلوی خود بدست خود فشرد
لاجرم عاجز ز دست خود بمرد
شکر کن کز حرص سرگردان نهٔ
روز تا شب بر در دکان نهٔ
در طریق حبه دزدیدن مدام
دانهٔ بنهادهٔ از بهر دام
دام جمله نه دکان داری بود
دام تو در خرقه متواری بود
آستین کوتاه کردی حیله ساز
تا توانی کرد خوش دستی دراز
شرع را از طبع نافرمان شدی
کور بودی در کبودی زان شدی
هرکه شد در خرقهٔ شد حیله ساز
پس دکان خویش را در کرد باز
خلق اگر ظلمت اگر نور آمدند
زین سخن بس دیر و بس دور آمدند
شکر کن حق را کز ایشان نیستی
خلوتی داری پریشان نیستی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت چون مسعود آن شاه درشت
خشمگین شد از حسن زارش بکشت
هوش مصنوعی: مسعود، آن پادشاه خشمگین و قدرتمند، زمانی که از زیبایی حسن به خشم آمد، او را به قتل رساند.
پیش قصری سرنگونش آویختند
خون او با خاک می آمیختند
هوش مصنوعی: در جلوی کاخی که سقوط کرده، خون او را با خاک مخلوط کرده‌اند.
او وزیر نیک بُد محمود را
بد شد از بی دولتی مسعود را
هوش مصنوعی: وزیر خوب محمود از بی‌قدرتی مسعود ناراحت و غمگین شد.
کثرت دنیا و قلت بگذرد
در دمی دوران دولت بگذرد
هوش مصنوعی: دنیا و نعمت‌هایش با فراوانی و کمی طولانی نمی‌مانند و همه چیز به زودی به سر می‌آید. دوران خوشی و قدرت هم به سرعت سپری می‌شود.
آن همه دولت که در عهد حسن
بود از که بود از جهد حسن
هوش مصنوعی: تمام آن نعمت‌ها و خوشبختی‌هایی که در دوران حسن وجود داشت، از تلاش و کوشش او ناشی می‌شد و به او بستگی داشت.
باز این بی دولتی کاکنونش بود
زو نبود این هم که از گردونش بود
هوش مصنوعی: این که دوباره بی‌دولتی و بی‌سبک‌ساری به سراغش آمده، از آن است که دیگر خبری از آن چیزهایی که از آسمان و سرنوشتش بوده وجود ندارد.
گر بسی خون پیش او میریختند
عاقبت او را بخون آویختند
هوش مصنوعی: اگرچه دشمنان زیادی بر او حمله کردند و خونی از او ریختند، در نهایت خود او به خون آغشته شد.
کار دیوانم جنون آید همه
کز وزارت بوی خون آید همه
هوش مصنوعی: کار من دیوانگی است، زیرا از همه جا بوی خون به مشام می‌رسد و این وضعیت باعث می‌شود که دیوانه‌وار رفتار کنم.
هم بیابی تو گدا اینجایگاه
گردهٔ بی آنکه گردی گرد شاه
هوش مصنوعی: اگر تو به این مکان بیایی، مانند یک گدا هستی که در اینجا حضور دارد، بدون اینکه به مقام و جایگاه شاه برسد.
شاه دنیا بر مثال آتش است
گرد او پروانه را کشتن خوش است
هوش مصنوعی: سلطانی که بر دنیا حکمرانی می‌کند به مانند آتش است و نزدیک شدن به او و فدای او شدن برای پروانه‌ها، امر شیرینی است.
چون حسن شد کشته خلقی بر سرش
هر کسی میگفت عیبی دیگرش
هوش مصنوعی: زمانی که حسن به قتل رسید، هر کس به نحوی از او انتقاد می‌کرد و عیب و ایرادی را بیان می‌کرد.
کشته شد وز ننگ عالم می نرست
وز زفان مردمان هم می نرست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی به خاطر ننگ و عیب‌های جهان از میان رفته و همچنین از رفتار و گفتار افراد دیگر نیز شرمنده و عذاب‌کشیده است.
هرخری در خرمنش میکرد گاو
کشته را هرگز سگان ندهند تاو
هوش مصنوعی: هر کسی که در کارش تلاش کند و زحمت بکشد، نمی‌تواند به راحتی به دانسته‌ها و تجارب دیگران دست یابد. سگان (کسانی که از خوبی‌ها و زیبایی‌ها دورند) هیچوقت نمی‌توانند به آنچه دیگران به دست آورده‌اند، دسترسی پیدا کنند.
چون بسی عیبش بگفتند آن زمان
ژنده پوشی بود برجست از میان
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه عیوب او را خیلی گفتند، در آن زمان شخصی با لباس پاره و کهنه به چشم می‌آمد که از میان جمعیت بیشتر به چشم می‌خورد.
گفت او را بود یک عیب دگر
زین همه عیبی که بشنودم بتر
هوش مصنوعی: او گفت که یک عیب دیگر دارد که از همه عیب‌هایی که شنیده‌ام بدتر است.
گفت خالص بود کاریزش هزار
پیش هر کاریز او را یک حصار
هوش مصنوعی: او گفت که آن کاریز کاملاً خالص و بی‌نقص است و برای هر یک از کاریزهایش یک دیوار محکم وجود دارد.
جمله را در آهنین در قبله روی
هر حصاری را دهی پرگفت و گوی
هوش مصنوعی: هر چیزی را که در یک مکان مشخص قرار دهی، گفت‌وگو و بحث‌های زیادی را به همراه خواهد داشت.
کارگاهش بود ملک خود هزار
جمله دیبا یافتندی چون نگار
هوش مصنوعی: کارگاه او مانند ملک خود بود، جایی که هزاران تکه دیبا (پارچهٔ نرم و نفیس) به زیبایی در کنار هم یافته می‌شدند، مانند نگاره‌ها و تصاویر زیبا.
در شمار او هزار آمد غلام
جمله در مردی و نیکوئی تمام
هوش مصنوعی: در میان او، هزاران نفر به عنوان خدمتگزار هستند، که همه در جوانمردی و نیکوکاری به کمال رسیده‌اند.
زان همه کاریز او در پیش و پس
پنج من آبش نصیب افتاد و بس
هوش مصنوعی: از تمام چشمه‌ها و آب‌راه‌ها که در جلو و پشت او وجود دارد، تنها پنج من آب به او رسید و بس.
زان همه دیبا که بد بر اسم او
ده گزی کرباس آمد قسم او
هوش مصنوعی: به خاطر همه ی زیبایی‌هایی که به نام او وجود دارد، کرباس به قسمتی از او تبدیل شده است.
زان همه نیکو غلام نیک نام
بود بی شک چار حمالش تمام
هوش مصنوعی: از تمام خوبی‌ها، غلام بااخلاق و نیک نامی وجود دارد که بدون تردید چهار بار سنگینی کار را به دوش می‌کشد.
زان حصار و زان همه در آهنین
حصه ده خشت آمدش زیر زمین
هوش مصنوعی: از آن دیوار و همه درهای آهنین، آن خشت‌ها به زیر زمین رسید.
زان همه دشت و زمین پست وبلند
چار گز خاک لحد بودش پسند
هوش مصنوعی: از تمام دشت‌ها و زمین‌های پست و بلند، تنها چهار گز خاک قبر، برای او مورد پسند بود.
عیب او این بود کز فضل و بیان
خرده دانی کرد دعوی در جهان
هوش مصنوعی: او از آنجا که فقط به اندازه‌ای از هنر و بیان آگاهی داشت، در دنیا ادعای بزرگی می‌کرد که ایرادی بزرگ بود.
گرچه جان در خرده دانی باخت او
ذرهٔ عیب جهان نشناخت او
هوش مصنوعی: هرچند او در دنیای کوچک خود زندگی می‌کند و مشکلات شخصی‌اش را می‌شناسد، اما از عیوب بزرگ‌تر و کمبودهای جهان آگاه نیست.
خرده دان کو عیب دنیا ننگرد
در غرور افتد به عقبی ننگرد
هوش مصنوعی: کسی که فقط به عیب‌های دنیا نگاه می‌کند، در دام غرور می‌افتد و به حقیقت پشت می‌کند.
لاجرم امروز خونش ریختند
سرنگونسارش ز قصر آویختند
هوش مصنوعی: امروز به ناچار خون او را ریختند و جسدش را از قصر آویزان کردند.
او ندید و راه پیچاپیچ بود
عیبش این بود آن دگرها هیچ بود
هوش مصنوعی: او توجهی نکرد و در نتیجه در مسیر دچار پیچ و خم شد، و این نقطه ضعف او بود در حالی که دیگران هیچ مشکلی نداشتند.
گر بدیدی خوف ره بالغ شدی
برفکندی جمله و فارغ شدی
هوش مصنوعی: اگر وحشت راه را می‌دیدی، به بلوغ می‌رسیدی و همه ترس‌هایت را دور می‌افکنده و آزاد می‌شدی.
چون گلوی خود بدست خود فشرد
لاجرم عاجز ز دست خود بمرد
هوش مصنوعی: وقتی کسی گلوی خودش را به زور فشار می‌دهد، در نتیجه نمی‌تواند از دست خود نجات پیدا کند و جانش را از دست می‌دهد.
شکر کن کز حرص سرگردان نهٔ
روز تا شب بر در دکان نهٔ
هوش مصنوعی: سپاسگزار باش که به خاطر حرص و طمع، دایم در حالت سردرگمی نیستی و شب و روز در کنار دکان نیستی.
در طریق حبه دزدیدن مدام
دانهٔ بنهادهٔ از بهر دام
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، به طور مداوم دانه‌ای که به منظور فریب گذاشته شده را می‌دزدند.
دام جمله نه دکان داری بود
دام تو در خرقه متواری بود
هوش مصنوعی: دام تو را نه می توان به دکان و محل خاصی محدود کرد؛ زیرا دام تو در لباس و زوایای مختلف پنهان است.
آستین کوتاه کردی حیله ساز
تا توانی کرد خوش دستی دراز
هوش مصنوعی: آستین کوتاه کردی یعنی خودت را برای کارهای دشوار آماده کردی تا بتوانی به راحتی و با مهارت بیشتری کار کنی.
شرع را از طبع نافرمان شدی
کور بودی در کبودی زان شدی
هوش مصنوعی: تو به خاطر فرار از قوانین دین، از طبیعت خود سرپیچی کردی و به خاطر نداشتن بصیرت، به مشکلات و دردسرها دچار شدی.
هرکه شد در خرقهٔ شد حیله ساز
پس دکان خویش را در کرد باز
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیرکی و نیرنگ دست پیدا کند، در واقع در را به سوی کار خود باز کرده است.
خلق اگر ظلمت اگر نور آمدند
زین سخن بس دیر و بس دور آمدند
هوش مصنوعی: اگر مردم از ظلمت و تاریکی به روشنی و نور برسند، این امر بسیار دیر و با فاصله زمانی بالا اتفاق می‌افتد.
شکر کن حق را کز ایشان نیستی
خلوتی داری پریشان نیستی
هوش مصنوعی: از نعمت‌هایی که خدا به تو داده قدردانی کن، زیرا با وجود این نعمت‌ها، در تنهایی و اضطراب نیستی.