گنجور

بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

بود مجنونی چو در کار آمدی
گاه گاهی سوی بازار آمدی
در نظاره آمدی حیران و مست
چست بگرفتی سر بینی بدست
آن یکی گفتش که ای شوریده دین
بینی از بهر چه میگیری چنین
گفت این شمغندی بازاریان
سخت میدارد دماغم را زیان
گفت در بازار پس کم کن نشست
گفت نتوان چون مهم کاریم هست
جمله آن خواهم که بینم روز روز
مردم بازار را در تفت و سوز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود مجنونی چو در کار آمدی
گاه گاهی سوی بازار آمدی
هوش مصنوعی: مجنونی وجود داشت که وقتی به کار مشغول می‌شد، هر از گاهی به سمت بازار می‌رفت.
در نظاره آمدی حیران و مست
چست بگرفتی سر بینی بدست
هوش مصنوعی: تو در حالی که مبهوت و شگفت‌زده بودی، به نظاره آمدی و با چابکی و سرزندگی، بینی‌ات را با دست گرفتی.
آن یکی گفتش که ای شوریده دین
بینی از بهر چه میگیری چنین
هوش مصنوعی: یکی به او گفت: ای دیوانه! برای چه این‌گونه به خود می‌پیچی و به شدّت نگران هستی؟
گفت این شمغندی بازاریان
سخت میدارد دماغم را زیان
هوش مصنوعی: او می‌گوید که این مسائل تجاری و شغلی، به شدت ذهنم را آزار می‌دهد و باعث می‌شود احساس ضرر کنم.
گفت در بازار پس کم کن نشست
گفت نتوان چون مهم کاریم هست
هوش مصنوعی: گفت در بازار کمترین کار را انجام بده، اما جواب داد که چون کارهای مهمی داریم، نمی‌توانیم همین‌طور کم اهمیت برسم.
جمله آن خواهم که بینم روز روز
مردم بازار را در تفت و سوز
هوش مصنوعی: می‌خواهم که هر روز مردم بازار را در حال تلاش و زحمت ببینم.