بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
صوفئی را گفت مردی از رجال
کای جهان گردیده چون داری تو حال
گفت سی سال ای اخی بشتافتم
نه جوی زر دیدم و نه یافتم
وی عجب کردم من این ساعت نشست
تا مرا صد گنج زر آید بدست
آنکه در عمری جوی هرگز نیافت
دور نبود گر ز گنجی عز نیافت
نیست رویت یک جو زر یافتن
چون توانی گنج گوهر یافتن
آنکه او را هیچ در ده راه نیست
مه دهی گر جوید او آگاه نیست
گر همه شب روز میباید ترا
درد درمان سوز میباید ترا
من که درد عشق در جان منست
وی عجب این درد درمان منست
مینیابم آنچه میجویم همی
وین طلب ساکن نمیگردد دمی
در میان این و آن درمانده ام
تا که جان دارم بجان درمانده ام
هست دریای محبت بی کنار
لاجرم یک تشنگی شد صد هزار
بخش ۷ - الحكایة و التمثیل: پادشاهی دختری دلبند داشتبخش ۹ - الحكایة و التمثیل: داشت اندر خانه اسحق ندیم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صوفئی را گفت مردی از رجال
کای جهان گردیده چون داری تو حال
هوش مصنوعی: مردی به یک صوفی گفت: تو که در این دنیا سفر کردهای، حال و احوالت چگونه است؟
گفت سی سال ای اخی بشتافتم
نه جوی زر دیدم و نه یافتم
هوش مصنوعی: سی سال عمرم را گذراندهام، اما نه به ثروتی دست یافتهام و نه چیزی از آن پیدا کردهام.
وی عجب کردم من این ساعت نشست
تا مرا صد گنج زر آید بدست
هوش مصنوعی: من در این لحظه شگفتزدهام که چطور او نشسته است تا من صد گنج زر را به دست بیاورم.
آنکه در عمری جوی هرگز نیافت
دور نبود گر ز گنجی عز نیافت
هوش مصنوعی: کسی که در تمام عمرش به هر تلاشی که کرده، هیچ چیزی به دست نیاورده و از گنج و ثروت بیبهره است، دور از آن گنج نیست.
نیست رویت یک جو زر یافتن
چون توانی گنج گوهر یافتن
هوش مصنوعی: وجود تو مانند طلا ارزشمند است و یافتن کسی مانند تو به آسانی ممکن نیست، همچنان که پیدا کردن یک گنج ارزشمند نیز دشوار است.
آنکه او را هیچ در ده راه نیست
مه دهی گر جوید او آگاه نیست
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی خود هیچ هدف و مسیری ندارد، حتی اگر به دنبال یافتن هدایت و راهنمایی باشد، از آن بیخبر است و نمیداند چه چیزی را جستجو میکند.
گر همه شب روز میباید ترا
درد درمان سوز میباید ترا
هوش مصنوعی: اگر تمامی شب را روز بشماری، لازم است که برای آرامش و درمان دردهایت، آتش سوزانی در وجودت داشته باشی.
من که درد عشق در جان منست
وی عجب این درد درمان منست
هوش مصنوعی: من با درد عشق زندگی میکنم و جالب اینجاست که همین درد، خود به نوعی درمان من محسوب میشود.
مینیابم آنچه میجویم همی
وین طلب ساکن نمیگردد دمی
هوش مصنوعی: من همیشه در پی چیزی هستم که به دنبالش میگردم و این خواسته هرگز برای لحظهای هم آرام نمیگیرد.
در میان این و آن درمانده ام
تا که جان دارم بجان درمانده ام
هوش مصنوعی: من در بین دو حالت متفاوت بلاتکلیف هستم و تا زمانی که زندهام در این وضعیت گیجی و سرگشتگی به سر میبرم.
هست دریای محبت بی کنار
لاجرم یک تشنگی شد صد هزار
هوش مصنوعی: محبت مانند دریایی بیپایان است و به همین خاطر، احساس تشنگی و نیاز به آن، بسیار زیاد و گسترده شده است.