بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
هست مرغی همچو آتش بیقرار
روز و شب گردنده گرد شاخسار
میزند منقار در شاخ درخت
شاخ خواهی نرم باش و خواه سخت
این چنین مرغی بشوق و شدتی
بر سلیمان گشت عاشق مدتی
هر زمانش بیقراری تازه شد
هر دمش بی صبری از اندازه شد
آمدی پیش سلیمان از پگاه
سوی او دزدیده میکردی نگاه
بال و پر از عشق او میسوختی
پس بحیلت باز بر میدوختی
خواند یک روزی سلیمان در برش
کرد از آن یک خواندن عاشق ترش
گفت میدانم که بر من عاشقی
چون توئی عشق مرا کی لایقی
گر نشان میباید از وصل منت
تا ز وصلم چشم گردد روشنت
حاجتی دارم روا کن بعد ازآن
تو مرا و من ترا تا جاودان
ور نگردانی تو آن حاجت روا
نه مرا باشی تو و نه من ترا
گفت من یک چوب خواهم از تو خواست
نه تر و نه و خشک ونه کوژ و نه راست
روز و شب آن مرغ عاشق بیقرار
مست میگردد بگرد شاخسار
میزند در شاخ منقار ای عجب
میکند آن چوب هرجائی طلب
گر هزاران قرن گردد در جهان
از چنین چوبی کجا یابد نشان
خلق عالم جمله در شیب و فراز
این چنین چوبی همی جوینده باز
این چنین چوبی نشان هرگز نداشت
هیچ چوبی درجهان این عز نداشت
این طلب در آب بحر انداز تو
کاین چنین چوبی نیابی باز تو
از چنین چوبی ترا نامی بس است
سوی تو یک ذره پیغامی بس است
چون بدست آوردنش کس را نبود
تا ابد جز نام ازو کس را چه سود
بخش ۵ - الحكایة و التمثیل: کاملی گفتست از پیران راهبخش ۷ - الحكایة و التمثیل: پادشاهی دختری دلبند داشت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هست مرغی همچو آتش بیقرار
روز و شب گردنده گرد شاخسار
هوش مصنوعی: پرندهای وجود دارد که چون آتش، بیقرار و ناآرام است و در روز و شب به دور شاخههای درخت پرسه میزند.
میزند منقار در شاخ درخت
شاخ خواهی نرم باش و خواه سخت
هوش مصنوعی: پرندهای به درخت میزند و با نوکش به شاخ آن میکوبد. اگر میخواهی در زندگی برای خود استقامت داشته باشی، باید در برابر سختیها نرم و انفعال برگزینی و در عین حال آمادهی چالشهای سخت نیز باشی.
این چنین مرغی بشوق و شدتی
بر سلیمان گشت عاشق مدتی
هوش مصنوعی: این پرنده به خاطر شوق و هیجان، مدتی عاشق سلیمان شد.
هر زمانش بیقراری تازه شد
هر دمش بی صبری از اندازه شد
هوش مصنوعی: هر زمان که بیقراری او تازهتر میشود، هر لحظه صبرش به اندازهای بیشتر از حد معمول میرسد.
آمدی پیش سلیمان از پگاه
سوی او دزدیده میکردی نگاه
هوش مصنوعی: تو از صبح زود به سمت سلیمان آمدی و با احتیاط به او نگاه میکردی.
بال و پر از عشق او میسوختی
پس بحیلت باز بر میدوختی
هوش مصنوعی: در اثر عشق او، وجودت را میسوزاندی و بعد به طرز زیرکانهای دوباره به او نزدیک میشدی.
خواند یک روزی سلیمان در برش
کرد از آن یک خواندن عاشق ترش
هوش مصنوعی: روزهایی پیش سلیمان در دلش دلی عاشقانه را خواند و از آن یک آواز دلنشین سر داد که از هر عشق دیگری عاشقتر بود.
گفت میدانم که بر من عاشقی
چون توئی عشق مرا کی لایقی
هوش مصنوعی: میگوید که میداند که عاشقانی چون تو به او عشق میورزند، اما شایستگی عشق او را ندارند.
گر نشان میباید از وصل منت
تا ز وصلم چشم گردد روشنت
هوش مصنوعی: اگر نشانهای از پیوند و وصال تو باید، پس انتظار میرود که چشم تو از وصال من روشن و منور شود.
حاجتی دارم روا کن بعد ازآن
تو مرا و من ترا تا جاودان
هوش مصنوعی: من یک خواسته دارم که آن را برآورده کن، و پس از آن من نیز خواسته تو را برآورده میکنم تا همیشه و ابد.
ور نگردانی تو آن حاجت روا
نه مرا باشی تو و نه من ترا
هوش مصنوعی: اگر تو نیاز من را برآورده نکنی، نه من برای تو خواهانی میباشم و نه تو برای من اهمیتی خواهی داشت.
گفت من یک چوب خواهم از تو خواست
نه تر و نه و خشک ونه کوژ و نه راست
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که از تو چوبی میخواهم که نه خیلی نرم باشد و نه خیلی سخت، نه خمیده باشد و نه راست.
روز و شب آن مرغ عاشق بیقرار
مست میگردد بگرد شاخسار
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، آن پرنده عاشق و بیقرار به دور درختان میچرخد و در حال شور و هیجان است.
میزند در شاخ منقار ای عجب
میکند آن چوب هرجائی طلب
هوش مصنوعی: پرندهای با منقار خود بر شاخه میزند و شگفتانگیز است که آن چوب، هر جا که بخواهد، را جستجو میکند.
گر هزاران قرن گردد در جهان
از چنین چوبی کجا یابد نشان
هوش مصنوعی: اگر هزاران سال هم در دنیا بگذرد، این چوب دایم از نشانهاش پنهان خواهد ماند.
خلق عالم جمله در شیب و فراز
این چنین چوبی همی جوینده باز
هوش مصنوعی: جهان پر از تغییرات و نوسانات است و در این میان، انسانها نیز به دنبال راهی برای ادامه زندگی و پیشرفت هستند. در این مسیر، گاهی با سختیها و چالشها روبرو میشوند که نیازمند تلاش و صبر است.
این چنین چوبی نشان هرگز نداشت
هیچ چوبی درجهان این عز نداشت
هوش مصنوعی: این چوب هیچگاه نشانهای به این بزرگی نداشت و در دنیا هیچ چوبی به این اندازه مقدس و محترم نیست.
این طلب در آب بحر انداز تو
کاین چنین چوبی نیابی باز تو
هوش مصنوعی: این خواستهی خود را در آب دریا بینداز، زیرا با این روش دیگر نمیتوانی به چنین چوبی دست پیدا کنی.
از چنین چوبی ترا نامی بس است
سوی تو یک ذره پیغامی بس است
هوش مصنوعی: از این چوب کهن و باارزش، برای تو یک نام و آوازه خوب کافی است و حتی یک اشاره کوچک از من به تو کافی است.
چون بدست آوردنش کس را نبود
تا ابد جز نام ازو کس را چه سود
هوش مصنوعی: وقتی چیزی را به دست میآوریم، اگر هیچکس دیگری نتواند آن را به دست آورد، تنها چیزی که از آن باقی میماند، نام آن است و در واقع برای هیچکس فایدهای ندارد.
حاشیه ها
1402/12/27 11:02
Elham Khani
پیام حکایت ؛بیقراری بنده در جهت رسیدن به حقیقت است.
1402/12/27 11:02
Elham Khani
من شکارچیم میخام اهوشکار کنم؛تنها راه شکار اهو دویدن دنبالش هست دراین بین این سوال پیش میاد که ایا من آهو میرسم یا خیر؟مولانا به این حقیقت رسیده شمس رسیده و...هرکسی در مرحله ای از پله آگاهی هست ؛هرکس به مقداری از حقیقت دست پیدا میکند.