بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
شد بر دیوانهٔ آن مرد پاک
دید او را در میان خون و خاک
همچو مستی واله و حیرانش دید
سرنگونش یافت و سرگردانش دید
گفت ای دیوانهٔ بی روی و راه
در چه کاری روز و شب اینجایگاه
گفت هستم حق طلب در روز وشب
مرد گفتش من همین دارم طلب
مرد مجنون گفت پس پنجاه سال
همچو من در خون نشین در کل حال
کاسهٔ پرخون تو میخور ای عزیز
بعد از آن می ده بمن یک کاسه نیز
تاکه این دریا شود پرداخته
یا نه کار ما شود برساخته
این گره را چون گشادن روی نیست
هم بمردن هم بزادن روی نیست
این قدر دانم که با این پیچ پیچ
می ندانم می ندانم هیچ هیچ
بخش ۲ - الحكایة و التمثیل: بامریدان شیخی از راه درازبخش ۴ - الحكایة و التمثیل: آن یکی دیوانهٔ میگفت زار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد بر دیوانهٔ آن مرد پاک
دید او را در میان خون و خاک
هوش مصنوعی: آن مرد نیکوکار، دیوانهاش کرد، زیرا او را در میان خون و خاک دید.
همچو مستی واله و حیرانش دید
سرنگونش یافت و سرگردانش دید
هوش مصنوعی: او را مانند فردی مست و گیج مشاهده کرد که به سرنگونی و سردرگمی دچار شده است.
گفت ای دیوانهٔ بی روی و راه
در چه کاری روز و شب اینجایگاه
هوش مصنوعی: ای دیوانه، بدون چهره و مسیر، در چه چیزی مشغول هستی که روز و شب در اینجا به سر میبری؟
گفت هستم حق طلب در روز وشب
مرد گفتش من همین دارم طلب
هوش مصنوعی: در روز و شب، من به دنبال حقیقت هستم و مردی که من را میبیند، میگوید که تنها همین حقیقت را جستجو میکنم.
مرد مجنون گفت پس پنجاه سال
همچو من در خون نشین در کل حال
هوش مصنوعی: مرد مجنون گفت پس پنجاه سال مثل من در عذاب و رنج زندگی کردهای، در هر شرایطی.
کاسهٔ پرخون تو میخور ای عزیز
بعد از آن می ده بمن یک کاسه نیز
هوش مصنوعی: ای عزیز، کاسهٔ پر از خون تو را میخورم و بعد از آن هم از تو میخواهم که یک کاسه دیگر به من بدهی.
تاکه این دریا شود پرداخته
یا نه کار ما شود برساخته
هوش مصنوعی: تا زمانی که این دریا آماده شود یا نه، کار ما باید ساخته و به انجام برسد.
این گره را چون گشادن روی نیست
هم بمردن هم بزادن روی نیست
هوش مصنوعی: این گره را نمیتوان مانند یک عقده ساده گشود. نه در زندگی و نه در مرگ، هیچ راه حلی برای آن وجود ندارد.
این قدر دانم که با این پیچ پیچ
می ندانم می ندانم هیچ هیچ
هوش مصنوعی: من مطمئن هستم که در این درگیری و پیچیدگی، چیزی نمیدانم و در واقع هیچ چیزی نمیدانم.