گنجور

بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

بامریدان شیخی از راه دراز
آسیا سنگی همی آورد باز
از قضا بشکست آن سنگ گران
شیخ را حالت پدید آمد بر آن
جملهٔ اصحاب گفتند ای عجب
جان ازین کندیم ما در روز و شب
هم زر و هم رنج ما ضایع بماند
خود مگیر این آسیا ضایع بماند
این چه جای حالتست آخر بگوی
ما نمیدانیم این ظاهر بگوی
شیخ گفت این سنگ ازان این جا شکست
تا زسرگردانی بسیار رست
گر نبودی این شکستش اندکی
روز و شب سرگشته بودی بیشکی
چون شکستی آمد او را آشکار
دایماً آرام یافت آن بیقرار
چون ز سنگ این حالتم معلوم گشت
حالی از سنگم دلی چون موم گشت
چون بگوش دل شنیدم راز از او
اوفتاد این حالتم آغاز از او
هرکرا سرگشتگی پیوسته شد
چون شکست آورد کلی رسته شد
هرکه او سرگشته و حیران بماند
درد او جاوید بیدرمان بماند
از همه کار جهان نومید شد
کار او خون خوردن جاوید شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بامریدان شیخی از راه دراز
آسیا سنگی همی آورد باز
هوش مصنوعی: یک مرد از دور جاده‌ای طولانی را طی کرده و سنگی را از آسیا برمی‌گرداند.
از قضا بشکست آن سنگ گران
شیخ را حالت پدید آمد بر آن
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی، آن سنگ بسیار سنگین شیخ شکست و حالتی را بر او آشکار کرد.
جملهٔ اصحاب گفتند ای عجب
جان ازین کندیم ما در روز و شب
هوش مصنوعی: همهٔ دوستان گفتند، عجب است که ما در روز و شب مدام از این موضوع ناراحتیم.
هم زر و هم رنج ما ضایع بماند
خود مگیر این آسیا ضایع بماند
هوش مصنوعی: هم طلا و هم زحمت ما به هدر می‌رود، بنابراین خودت را ناتوان مگذار، که این آسیاب هم نابود خواهد شد.
این چه جای حالتست آخر بگوی
ما نمیدانیم این ظاهر بگوی
هوش مصنوعی: این کجا و چه حال و روزی است که ما در آن هستیم؟ آخر بگویید که ما نمی‌دانیم، فقط این جلوه و ظاهر را بیان کنید.
شیخ گفت این سنگ ازان این جا شکست
تا زسرگردانی بسیار رست
هوش مصنوعی: شیخ گفت این سنگ از همین جا به خاطر سرگردانی و بلاتکلیفی زیادی شکسته شده است.
گر نبودی این شکستش اندکی
روز و شب سرگشته بودی بیشکی
هوش مصنوعی: اگر این شکست وجود نداشت، قطعاً روز و شب بیشتر سرگردان و آشفته بودی.
چون شکستی آمد او را آشکار
دایماً آرام یافت آن بیقرار
هوش مصنوعی: زمانی که تو شکسته شدی، او را به وضوح دیدی، و همواره در حال آرامش یافتی، در حالی که آن شخص همیشه در درونش بی‌قراری داشت.
چون ز سنگ این حالتم معلوم گشت
حالی از سنگم دلی چون موم گشت
هوش مصنوعی: وقتی حالتم از سنگ بودنم مشخص شد، دلی شاداب و نرم مانند موم پیدا کردم.
چون بگوش دل شنیدم راز از او
اوفتاد این حالتم آغاز از او
هوش مصنوعی: وقتی که با گوش دل اسراری را از او شنیدم، این حالتی که در من به وجود آمد، با او آغاز شد.
هرکرا سرگشتگی پیوسته شد
چون شکست آورد کلی رسته شد
هوش مصنوعی: هر کسی که دائماً در بلاتکلیفی و سردرگمی باشد، وقتی به شکست برسد، تمام قید و بندها و مشکلات او از بین می‌رود.
هرکه او سرگشته و حیران بماند
درد او جاوید بیدرمان بماند
هوش مصنوعی: هر کسی که در وضعیت سرگردانی و گیجی باقی بماند، درد و رنج او دائمی و بی‌دارو خواهد بود.
از همه کار جهان نومید شد
کار او خون خوردن جاوید شد
هوش مصنوعی: او از تمامی کارهای دنیا ناامید شد و تنها مشغله‌اش در حال حاضر خوردن خون به عنوان کاری جاودان شده است.