گنجور

بخش ۱ - المقالة ‌الثانیة عشره

سالک آمد با دو چشم خون فشان
چون زمین افتاد پیش آسمان
گفت ای سلطان عالم آمده
پای تا سر طاق و طارم آمده
جمله در تو گم تو بالای همه
جمله چون قطره تو دریای همه
هم قوی دل هم قوی همت توئی
خلق عالم را ولی نعمت توئی
چشم نگشادست کس چندین که تو
خود که گشت از پیش و پس چندین که تو
با هزاران دیده میگردیدهٔ
لاجرم پیوسته صاحب دیدهٔ
این همه گردیدنت مقصود چیست
دایمت آمد شدی محدود چیست
چند باشی ای فلک سرگشته تو
چند گردی در شفق آغشته تو
گرچه بسیاری بگردیدی مدام
سیر از سیرت نگردیدی تمام
چند آئی از زبر با زیر تو
زین شد آمد مینگردی سیر تو
هر شبی چون پر زاغت میبرند
زاختران چندین چراغت میبرند
زانچه میجوئی مرا آگاه کن
دست من گیر و مرا همراه کن
من چو تو سرگشته ام با من بساز
پرده کن از روی این مقصود باز
چون فلک بشنود گفت ای بی قرار
این همه با من ندارد هیچ کار
تو چنین دانی که بوئی برده ام
نی که من سر تا قدم در پرده ام
زآرزوی این نه سر دارم نه پای
نیست یک ساعت قرارم هیچ جای
روز در دود کبودم بی گناه
جملهٔ شب مانده در آب سیاه
زین طلب درخون همی گردم مدام
گر نمیبینی شفق بین والسلام
روز و شب چون حلقه میگردد سرم
تا که میگوید درون دل درم
همچو گوئی مانده در چوگان چنین
چند خواهم بود سرگردان چنین
حلقه ام گم شده پا و سرم
لاجرم چون حلقه مانده بر درم
دم به دم دست قضا میراندم
گوش من بگرفته میگرداندم
آنکه هر شب آسمان پر اخترست
آسمان نیست این که طشت اخگرست
چون ز قطران جامه سازد در برم
برفشاند طشت اخگر بر سرم
تا به کی چون صوفیان بی قرار
چرخ خواهم زد درین میدان کار
تا به کی سرگشتگی دین داشتن
جامه در طاق از پی این داشتن
قرنها گردیده ام شیب و فراز
عاقبت طی کرده خواهم ماند باز
گر بسی بنشینی ای سالک برم
من در این راه از تو سرگردان ترم
سالک آمد پیش پیر اوستاد
حال خود برگفت آنچش اوفتاد
پیر گفتش آسمان سرگشته است
وز شفق در خون دل آغشته است
آسیای او گر آوردی شکست
نیستی سرگشتگی را پای بست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک آمد با دو چشم خون فشان
چون زمین افتاد پیش آسمان
هوش مصنوعی: مسافر با چشمان اشک‌آلودی به زمین افتاد و به آسمان نگاه کرد.
گفت ای سلطان عالم آمده
پای تا سر طاق و طارم آمده
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، بدان که تمامی زیبایی و شکوه تو از سر تا پای تو به چشم می‌خورد.
جمله در تو گم تو بالای همه
جمله چون قطره تو دریای همه
هوش مصنوعی: تمام موجودات در تو گم شده‌اند، تو بالاتر از همه هستی. مانند این که قطره، نماد یک فرد است و دریا نشانه همه چیز.
هم قوی دل هم قوی همت توئی
خلق عالم را ولی نعمت توئی
هوش مصنوعی: تو هم دل مطمئن داری و هم اراده‌ای قوی، تو سرپرست و نعمت‌دهنده به همه موجودات هستی.
چشم نگشادست کس چندین که تو
خود که گشت از پیش و پس چندین که تو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس چشم باز نکرده که تو به تنهایی از پیش و پس بارها دیده‌ای.
با هزاران دیده میگردیدهٔ
لاجرم پیوسته صاحب دیدهٔ
هوش مصنوعی: با هزاران چشم به جستجوی چیزی می‌پردازد و به همین خاطر همیشه کسی است که بینایی دارد.
این همه گردیدنت مقصود چیست
دایمت آمد شدی محدود چیست
هوش مصنوعی: اینکه تو به دور خود می‌چرخیدی و مدام در حال جنب‌وجوش هستی، هدف اصلی‌ات چیست؟ چرا با وجود این همه تحرک، هنوز در یک چهارچوب محدود قرار داری؟
چند باشی ای فلک سرگشته تو
چند گردی در شفق آغشته تو
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر می‌خواهی بگردی و در غم و افسردگی غرق شوی؟
گرچه بسیاری بگردیدی مدام
سیر از سیرت نگردیدی تمام
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به طور مکرر در حال سفر و گشت و گذار هستی، اما هنوز نتوانسته‌ای به تمام صفات خود پی ببری.
چند آئی از زبر با زیر تو
زین شد آمد مینگردی سیر تو
هوش مصنوعی: چند بار از بالا سر می‌گذری و زیرتان تغییر می‌کند، در این هنگام به گردش چشمانت دقت کن.
هر شبی چون پر زاغت میبرند
زاختران چندین چراغت میبرند
هوش مصنوعی: هر شب مانند پرنده‌ی سیاه، ستاره‌ها تعداد زیادی از روشنی‌ات را به همراه می‌برند.
زانچه میجوئی مرا آگاه کن
دست من گیر و مرا همراه کن
هوش مصنوعی: هرچه که از من می‌خواهی، به من بگو و مرا راهنمایی کن. دستم را بگیر و در این مسیر یاریم کن.
من چو تو سرگشته ام با من بساز
پرده کن از روی این مقصود باز
هوش مصنوعی: من هم مانند تو در پریشانی و سردرگمی هستم، پس با من مدارا کن و از روی این هدف پرده بردار.
چون فلک بشنود گفت ای بی قرار
این همه با من ندارد هیچ کار
هوش مصنوعی: پیام این بیت این است که زمانی که آسمان (یا سرنوشت) صدای ما را بشنود و ببیند که ما در حال بی‌تابی و ناآرامی هستیم، به آن اهمیتی نمی‌دهد و به هیچ‌وجه مداخله‌ای در کار ما نمی‌کند. به عبارت دیگر، گاهی اوقات در مقابل مشکلات، باید خودمان را با شرایط سازگار کنیم، زیرا دنیا به تنهایی به ما پاسخ نمی‌دهد.
تو چنین دانی که بوئی برده ام
نی که من سر تا قدم در پرده ام
هوش مصنوعی: من می‌دانم که بویی از عشق و احساس را شنیده‌ام، اما باید بگویم که خودم کامل در پرده و پوشش این احساسات هستم.
زآرزوی این نه سر دارم نه پای
نیست یک ساعت قرارم هیچ جای
هوش مصنوعی: من نه می‌توانم سر بر زمین بگذارم و نه پای ثابت کنم، در آرزوی این وضعیت، حتی برای یک ساعت هم آرامشی ندارم.
روز در دود کبودم بی گناه
جملهٔ شب مانده در آب سیاه
هوش مصنوعی: در روز، در میان دود آبی رنگ، خود را بی‌گناه احساس می‌کنم و در عین حال تمام شب را که در آب تاریک مانده است، به یاد می‌آورم.
زین طلب درخون همی گردم مدام
گر نمیبینی شفق بین والسلام
هوش مصنوعی: از این طلب و خواسته، همواره در خون گرداب می‌زنم. اگر این را نمی‌بینی، به رنگ افق دقت کن، والسلام.
روز و شب چون حلقه میگردد سرم
تا که میگوید درون دل درم
هوش مصنوعی: روز و شب مانند حلقه‌ای به دور من می‌چرخد تا زمانی که درون دلم سخن می‌گوید.
همچو گوئی مانده در چوگان چنین
چند خواهم بود سرگردان چنین
هوش مصنوعی: مانند مهره‌ای در بازی چوگان، باز هم چند روزی در بلاتکلیفی و سردرگمی به سر می‌برم.
حلقه ام گم شده پا و سرم
لاجرم چون حلقه مانده بر درم
هوش مصنوعی: حلقه‌ام گم شده و حالا با پا و سرم در این وضعیت، مانند حلقه‌ای مانده به در، در انتظارم.
دم به دم دست قضا میراندم
گوش من بگرفته میگرداندم
هوش مصنوعی: هر لحظه در حال حرکت و تغییر هستم و به سرنوشت خود تسلیم می‌شوم، اما در عین حال، از این وضعیت آگاه هستم و سعی می‌کنم خود را رها کنم.
آنکه هر شب آسمان پر اخترست
آسمان نیست این که طشت اخگرست
هوش مصنوعی: آن کس که هر شب آسمان پر از ستاره را می‌بیند، در واقع نمی‌تواند به درستی آسمان واقعی را بشناسد، زیرا این آسمان در واقع تشت پر از ذرات داغ و سوزان است.
چون ز قطران جامه سازد در برم
برفشاند طشت اخگر بر سرم
هوش مصنوعی: زمانی که مانند قطران (ماده‌ای سیاه و چسبناک) جامه‌ای بر تنم ساخته شود، برف بر من می‌بارد و آتش درونم را مانند طشتی بر سرم می‌ریزد.
تا به کی چون صوفیان بی قرار
چرخ خواهم زد درین میدان کار
هوش مصنوعی: من تا کی باید مانند صوفیان بی‌قرار در این میدان زندگی بچرخم و بگردم؟
تا به کی سرگشتگی دین داشتن
جامه در طاق از پی این داشتن
هوش مصنوعی: تا کی باید با گیجی و سرگردانی به دنبال حقیقت دین باشیم و در عین حال ظاهری بی‌توجه به آن اختیار کنیم؟
قرنها گردیده ام شیب و فراز
عاقبت طی کرده خواهم ماند باز
هوش مصنوعی: مدت‌های طولانی در زندگی بالا و پایین‌های زیادی را تجربه کرده‌ام، اما در نهایت تصمیم دارم همچنان به زندگی ادامه دهم.
گر بسی بنشینی ای سالک برم
من در این راه از تو سرگردان ترم
هوش مصنوعی: اگر تو سالکِ این راه باشی و مدت زیادی در آن بمانی، من باز هم از تو سرگردان‌تر خواهم بود.
سالک آمد پیش پیر اوستاد
حال خود برگفت آنچش اوفتاد
هوش مصنوعی: سالک به پیش استاد خود آمد و حال و وضعیتش را که بر او گذشته بود، بیان کرد.
پیر گفتش آسمان سرگشته است
وز شفق در خون دل آغشته است
هوش مصنوعی: پیر به او گفت که آسمان در حال بلاتکلیفی و سردرگمی است و رنگ‌های غروب آفتاب به خاطر غم و اندوه، شبیه به خون دل است.
آسیای او گر آوردی شکست
نیستی سرگشتگی را پای بست
هوش مصنوعی: اگر آسیای او را بشکنی، دیگر سرگشتگی و سردرگمی وجود نخواهد داشت.

حاشیه ها

1397/05/10 17:08
زهره نامدار

*همچو گوی) در تصحیح استاد شفیعی کدکنی(گویی) آمده
**در بیت (حلقه ام گم شده )در تصحیح استاد شفیعی کدکنی به این شکل آمده"(حلقه ای ام گم شده )

***مصرع(عاقبت طی کرده خواهم ماند باز )اشاره به آیه 104 سوره 21 انبیا دارد.

1397/05/12 11:08
زهره نامدار

بیت آخر در تصحیح دکتر شفیعی نیست.