بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
پاک دینی گفت این نیکو مثل
کانکه دنیا جست هست او چون جعل
جمع میآرد نجاست را مدام
گرد میگرداند آن را بر دوام
در زحیر آن بود پیوسته او
دل درآن سرگین بصد جان بسته او
چون بگرداند گه از پس گه ز پیش
آردش تا بر سر سوراخ خویش
آن متاع او اگر بیند کسی
مهتر از سوراخ او باشد بسی
چون دران روزن نگنجد آن متاع
بر در روزن کند آن را وداع
آن همه جان کنده بگذارد برون
پس شود تنها بدان روزن درون
هرچه گرد آورده باشد چند گاه
جمله بگذارد شود در خاک راه
این مثال آدمیست و مال او
روشنت گردد از اینجا حال او
آنکه عمری سیم و زر آرد بچنگ
جمله بگذارد شود در گور تنگ
ای به همت از جعل کم آمده
نام جسته ننگ عالم آمده
تو شده دنیای دون را غرهٔ
و او وفاداری ندارد ذرهٔ
پشت روی افتاده هر مویت درو
برچه پشتی کردهٔ رویت درو
جمله را میآورد میپرورد
میکشد در خاک و خونش میخورد
چون ترا هم خون بخواهد خورد نیز
خون دنیا کم خور آخر ای عزیز
دل درین بیغولهٔ دیوان مبند
زار بگری و چو بیکاران مخند
چند باشی در عذاب خویشتن
چند خواهی برد آب خویشتن
تو دل پاک خود و جان عزیز
کردهٔ در قید یک یک ذره چیز
گر رهانی جانت را در رستخیز
بانگت آید کای فلان جان رست خیز
گر نباشد در همه دنیا جویت
میتوان گفتن بمعنی خسرویت
چون نباشی بستهٔ یک جو مدام
میتوان گفتن ترا خسرو تمام
هرچه تو در بند آنی مانده
بندهٔ آن تا بجانی مانده
ترک دنیا گیر تا سلطان شوی
ورنه گر چرخی تو سرگردان شوی
بخش ۱ - المقالة الحادیة عشر: سالک جان پرور عالم فروزبخش ۳ - الحكایة و التمثیل: وقت غز خلقی بجان درمانده
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پاک دینی گفت این نیکو مثل
کانکه دنیا جست هست او چون جعل
هوش مصنوعی: شخصی با ایمان بیان میکند که دنیا مانند یک سکه است؛ در حالی که ظاهرش جذاب به نظر میرسد، اما در حقیقت ممکن است فریبنده باشد.
جمع میآرد نجاست را مدام
گرد میگرداند آن را بر دوام
هوش مصنوعی: نجاست همیشه در حال جمع شدن است و به طور مداوم در حال چرخش و تکرار است.
در زحیر آن بود پیوسته او
دل درآن سرگین بصد جان بسته او
هوش مصنوعی: او همیشه دل خود را به ماجراهای سخت و دشوار پیوند زده و در آن زندگی کرده است.
چون بگرداند گه از پس گه ز پیش
آردش تا بر سر سوراخ خویش
هوش مصنوعی: وقتی که زمان به عقب و جلو میچرخد، هر کسی به سمت چاله و نقصهای خود میرود.
آن متاع او اگر بیند کسی
مهتر از سوراخ او باشد بسی
هوش مصنوعی: هرگاه کسی متوجه شود که ارزش و ارزشمندی او بیشتر از آن چیزی است که به نظر میرسد، در حقیقت او به احتمال زیاد دستاوردهای بیشتری دارد.
چون دران روزن نگنجد آن متاع
بر در روزن کند آن را وداع
هوش مصنوعی: زمانی که آن کالا در روزن جا نمیگیرد، از در روزن خارج میشود و با آن وداع میکند.
آن همه جان کنده بگذارد برون
پس شود تنها بدان روزن درون
هوش مصنوعی: تمام آن تلاشهایی که انسان برای زندگی و کسب مال و قدرت انجام میدهد، در نهایت او را به تنهایی و تنها ماندن در مقابل واقعیتها میرساند، مانند اینکه از یک روزنه کوچک به دنیای درونش نگاه کند.
هرچه گرد آورده باشد چند گاه
جمله بگذارد شود در خاک راه
هوش مصنوعی: هر چیزی که انسان در طول زندگی خود جمع کرده باشد، در نهایت باید به خاک بسپارد و از دنیا میرود.
این مثال آدمیست و مال او
روشنت گردد از اینجا حال او
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وجود و شخصیت انسان مشابه یک نمونه است که از طریق داراییهایش روشن میشود و وضعیت او را نشان میدهد. به عبارت دیگر، کیفیت و تجربههای آدمی از طریق داشتههای مادی و معنویاش نمایان میشود.
آنکه عمری سیم و زر آرد بچنگ
جمله بگذارد شود در گور تنگ
هوش مصنوعی: کسی که تمام عمرش را در جمع کردن پول و ثروت صرف کند، همه آن riches را ترک کرده و در نهایت در یک قبر کوچک و تنگ قرار میگیرد.
ای به همت از جعل کم آمده
نام جسته ننگ عالم آمده
هوش مصنوعی: ای کسی که با تلاش خود نامی بر سر زبانها آوردهای، در حالی که از دروغ و ساختگی بودن دوری کردهای، به راستی که ننگ و شرم برای دنیا به ارمغان آوردهای.
تو شده دنیای دون را غرهٔ
و او وفاداری ندارد ذرهٔ
هوش مصنوعی: تو دنیای پست و حقیر را به خود مشغول کردهای و در عین حال او به هیچ چیز وفادار نیست.
پشت روی افتاده هر مویت درو
برچه پشتی کردهٔ رویت درو
هوش مصنوعی: هر تار موی تو بر روی زمین افتاده، نشاندهنده این است که چقدر زیبایی و جاذبهات در دلها جا دارد.
جمله را میآورد میپرورد
میکشد در خاک و خونش میخورد
هوش مصنوعی: همه چیز را به وجود میآورد، پرورش میدهد و در نهایت آن را در خاک و خون خود مدفون میکند.
چون ترا هم خون بخواهد خورد نیز
خون دنیا کم خور آخر ای عزیز
هوش مصنوعی: اگر دوست تو هم خون بهشتی بخواهد، باید با وجود این، از خوردن خون دنیا کم بکنی، ای عزیز.
دل درین بیغولهٔ دیوان مبند
زار بگری و چو بیکاران مخند
هوش مصنوعی: دل خود را در این مکان دیوانگی نبند، چرا که میتوانی با گریه و اندوه همراه شوی و نباید مانند بیخیالها بخندی.
چند باشی در عذاب خویشتن
چند خواهی برد آب خویشتن
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی خودت را در رنج نگهداری؟ چقدر از خودت آزار میکشی؟
تو دل پاک خود و جان عزیز
کردهٔ در قید یک یک ذره چیز
هوش مصنوعی: تو باید دل پاک و جان ارزشمند خود را از وابستگی به هر چیز جزئی آزاد کنی.
گر رهانی جانت را در رستخیز
بانگت آید کای فلان جان رست خیز
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت جانت را نجات دهی، صدای تو شنیده میشود که میگویی: ای فلانی، جانم نجات یافت!
گر نباشد در همه دنیا جویت
میتوان گفتن بمعنی خسرویت
هوش مصنوعی: اگر در تمام دنیا، مانند تو کسی نباشد، میتوان گفت که تو مانند یک پادشاهی.
چون نباشی بستهٔ یک جو مدام
میتوان گفتن ترا خسرو تمام
هوش مصنوعی: اگر تو نباشی، من به اندازهی یک جو (اندازهای بسیار کم) ارزش نخواهم داشت و میتوان گفت که تو، پادشاه تمام هستی.
هرچه تو در بند آنی مانده
بندهٔ آن تا بجانی مانده
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو به آن وابستهای و در آن گرفتار هستی، من هم به همان چیز وابستهام تا زمانی که جان دارم.
ترک دنیا گیر تا سلطان شوی
ورنه گر چرخی تو سرگردان شوی
هوش مصنوعی: اگر دنیای فانی را رها کنی و به دنیای معنوی بپردازی، به مقام والایی خواهی رسید. اما اگر همچنان در جست و جوی لذات دنیا باشی، در سرگشتگی و سردرگمی باقی خواهی ماند.