گنجور

بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل

عهد پیشین را یکی استاد بود
چارصد صندوق علمش یاد بود
کار او جز علم و جز طاعت نبود
فارغ او زین هر دو یکساعت نبود
بود اندر عهد او پیغامبری
وحی حق بگشاد بر جانش دری
گفت با آن مرد گوی ای بی قرار
گرچه هستی روز وشب در علم وکار
چون تو دنیا دوستی حق ذرهٔ
از تو نپذیرد چه باشی غرهٔ
چون ز دل دنیات دور افکنده نیست
جای تو جز دوزخ سوزنده نیست
صد جهان با علم و با معنی بهم
دوزخ آرد بار با دنیا بهم
تا بود یک ذره دنیا دوستی
با تن دوزخ بهم هم پوستی
میروی در سرنگونساری که چه
دشمن مادوست میداری که چه
چند نازی زین سرای خاکسار
همچو مرداری و کرکس صد هزار
هست دنیا گنده پیری گوژپشت
صد هزاران شوی هر روزی بکشت
هر زمان گلگونهٔ دیگر کند
هر نفس آهنگ صد شوهر کند
از طلسم او نشد آگه کسی
در میان خاک و خون دارد بسی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عهد پیشین را یکی استاد بود
چارصد صندوق علمش یاد بود
هوش مصنوعی: در گذشته، معلمی وجود داشت که چهارصد صندوق علم و دانش او را به یادگار گذاشته‌اند.
کار او جز علم و جز طاعت نبود
فارغ او زین هر دو یکساعت نبود
هوش مصنوعی: کار او تنها در علم و اطاعت بود، و یک لحظه هم از این دو خالی نبود.
بود اندر عهد او پیغامبری
وحی حق بگشاد بر جانش دری
هوش مصنوعی: در زمان او، پیامبری وجود داشت که وحی حق را بر دلش گشوده بود.
گفت با آن مرد گوی ای بی قرار
گرچه هستی روز وشب در علم وکار
هوش مصنوعی: به او بگو ای ناآرام، هرچند که در علم و فعالیت خود مشغول هستی، اما هنوز هم دچار تلاطم هستی.
چون تو دنیا دوستی حق ذرهٔ
از تو نپذیرد چه باشی غرهٔ
هوش مصنوعی: وقتی که تو به دنیای فانی وابسته‌ای، حق از تو به اندازهٔ یک ذره هم چیزی قبول نخواهد کرد، پس تو چه چیزی هستی که خود را فریب می‌زنی؟
چون ز دل دنیات دور افکنده نیست
جای تو جز دوزخ سوزنده نیست
هوش مصنوعی: وقتی که از دل و قلبت دنیای مادّی را دور کرده‌ای، جایی برای تو جز آتش دوزخ وجود ندارد.
صد جهان با علم و با معنی بهم
دوزخ آرد بار با دنیا بهم
هوش مصنوعی: یک دنیا با دانش و معانی عمیق می‌تواند برای انسان عذاب و رنجی بزرگ ایجاد کند، همان‌طور که دنیا و مسائل آن نیز می‌تواند بار سنگینی بر دوش انسان بگذارد.
تا بود یک ذره دنیا دوستی
با تن دوزخ بهم هم پوستی
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دل انسان کمی عشق به دنیا وجود دارد، رابطه او با جسم و دنیای مادی شبیه به دوستی با آتش جهنم خواهد بود.
میروی در سرنگونساری که چه
دشمن مادوست میداری که چه
هوش مصنوعی: به جایی می‌روی که در آن خطر و مشکلات زیادی وجود دارد، در حالی که دشمنی که باید با او مقابله کنی، چیزی نیست که تو را نگران کند.
چند نازی زین سرای خاکسار
همچو مرداری و کرکس صد هزار
هوش مصنوعی: بیش از حد به زیبایی‌ها و جذابیت‌های دنیای خاکی اینجا می‌نازیم، در حالی که مانند چیزی بی‌ارزش و زشتی همچون لاشه و کفتار هستیم.
هست دنیا گنده پیری گوژپشت
صد هزاران شوی هر روزی بکشت
هوش مصنوعی: دنیا مانند پیرمردی کج‌راست است که هر روز عده‌ای را به دلیل مشکلات و سختی‌هایش می‌کشد.
هر زمان گلگونهٔ دیگر کند
هر نفس آهنگ صد شوهر کند
هوش مصنوعی: هر زمان که او چهره‌ای جدید و زیبا به خود بگیرد، هر لحظه مانند این است که دل‌ها را به سوی خود جلب می‌کند و می‌تواند توجه بسیاری از مردان را به خود جلب کند.
از طلسم او نشد آگه کسی
در میان خاک و خون دارد بسی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از راز او آگاه نشد، در حالی که در میان خاک و خون، نشانه‌های زیادی وجود دارد.