گنجور

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

پیره زالی برد پیش بوسعید
کودکی را تا بود او را مرید
آن جوان در کار مرد آمد ولیک
زرد گشت و ناتوان از ضعف نیک
برگ بی برگی و بی خویشی نداشت
طاقت خواری و درویشی نداشت
خاست مرد و شیخ را گفت این زمان
صوفیم ناکرده کردی ناتوان
خواستم تا صوفئی گردانیم
همچو خویش از خویشتن برهانیم
تو مرا در دام مرگ انداختی
کار من جمله ز برگ انداختی
گفت چون صوفی نشاند بوسعید
صوفی او چون تو باشد ای مرید
لیک چون صوفی نشاند کردگار
لاجرم چون بوسعید آید بکار
هرچه آن از من رود چون من بود
دوست از من گر رود دشمن بود
راست ناید صوفئی هرگز بکسب
خر کجاگردد بجد و جهد اسب
لیک اگر دولت رسد ازجای خویش
یک خر عیسی بود صد اسب بیش
جد وجهدت را چو رای دیگرست
صوفئی کردن ز جای دیگرست
جد وجهدت بی ثوابی کی بود
لیک گنجشگی عقابی کی بود
گر همه عالم ثواب تو بود
تا تو باشی تو عذاب تو بود
صوفئی سنگیست مبهوت آمده
سنگ رفته لعل و یاقوت آمده
تا بذات اندر تبدل نبودت
جزو باشی ذات تو کل نبودت
در حقیقت گرچه توکل آمدی
لیک این ساعت همه ذل آمدی
گر شود ذل تودر کل ناپدید
تو بکلی کل شوی ذل ناپدید
ور بماند ذرهٔ از ذل تو
پس بود آن ذره ذلت غل تو
هست صوفی ذل در کل باخته
ذل و کل در کل کل انداخته
کل کل در کل کلات آمده
بی صفت بی فعل و بی ذات آمده
پای ناگاهی فرو رفتن بگنج
پیشهٔ نبود که آموزی برنج
هست صوفی مرد بی رنج آمده
پای او ناگاه در گنج آمده
صوفئی باید ترا اندیشه کن
تا که دانی گنج یابی پیشه کن
لیک جد و جهد میباید ترا
تادر این گنج بگشاید ترا
زانکه در راهی که سلطانان گنج
گنجها دیدند بی رنج و برنج
صد نشان دادند ازان ره پیش تو
تا بجنبد نفس کافر کیش تو
سر بدان راه آور و مردانه وار
گنج میجو با دلی پرانتظار
زانکه در راهی که گنج آنجا نهند
هیچ نبود شک که رنج آنجا نهند
گر تو در راهی دگر پویندهٔ
گنج نیست آنجا که تو جویندهٔ
در رهی رو کان نشانت داده اند
جهد کن تا سر بدانت داده اند
جهد میکن روز و شب در کوی رنج
بو که ناگاهی ببینی روی گنج
هان و هان گر گنج دین بینی تو مست
ظن مبر کز جهد تو آمد بدست
زانکه آنجا جهد را مقدار نیست
گنج را جز گنج کس بر کار نیست
هرکرا بنمود آن محض عطاست
وانکه را ننمود از حکم قضاست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیره زالی برد پیش بوسعید
کودکی را تا بود او را مرید
هوش مصنوعی: زنی سالخورده طفلی را به پیش بوسعید برد تا او نیز از مریدان او باشد.
آن جوان در کار مرد آمد ولیک
زرد گشت و ناتوان از ضعف نیک
هوش مصنوعی: آن جوان در تلاش و کار شجاع و نیرومند بود، اما به خاطر ضعف و عدم قدرت، چهره‌اش زرد و ناتوان به نظر می‌رسید.
برگ بی برگی و بی خویشی نداشت
طاقت خواری و درویشی نداشت
هوش مصنوعی: او طاقت تحمل خواری و بی‌قدر و منزلتی را نداشت، چرا که همچون برگی خشک و بی‌ریشه، هیچگونه پیوند و دوستی نداشت.
خاست مرد و شیخ را گفت این زمان
صوفیم ناکرده کردی ناتوان
هوش مصنوعی: مرد و شیخ بلند شدند و گفتند: اکنون زمان آن است که ما در این مسیر صوفیانه قدم برداریم، اما تو کار را به گونه‌ای انجام دادی که باعث ناتوانی ما شده است.
خواستم تا صوفئی گردانیم
همچو خویش از خویشتن برهانیم
هوش مصنوعی: خواستم که مثل خودم، انسانی را به سویی بکشانم که از خود واقعی‌اش رها شود.
تو مرا در دام مرگ انداختی
کار من جمله ز برگ انداختی
هوش مصنوعی: تو مرا در پیچیدگی مرگ گرفتار کردی و تمام کارهای من را به پایان رساندی.
گفت چون صوفی نشاند بوسعید
صوفی او چون تو باشد ای مرید
هوش مصنوعی: وقتی که صوفی، بوسعید را به نشستن دعوت کرد، مرید باید بداند که او هم به اندازه تو صوفی است.
لیک چون صوفی نشاند کردگار
لاجرم چون بوسعید آید بکار
هوش مصنوعی: اما وقتی خداوند، صوفی را برمی‌گزیند، بنابراین او نیز مانند بوسعید آماده‌ی خدمت خواهد شد.
هرچه آن از من رود چون من بود
دوست از من گر رود دشمن بود
هوش مصنوعی: هر چیزی که از من برود، اگر شبیه من باشد، برایم دوست است؛ اما اگر از من برود و شبیه من نباشد، دشمن به حساب می‌آید.
راست ناید صوفئی هرگز بکسب
خر کجاگردد بجد و جهد اسب
هوش مصنوعی: صوفی هرگز نمی‌تواند با کار و تلاش جدی به نتیجه واقعی دست یابد، زیرا او به سادگی مشغول پرستش و رویاپردازی است و به سخت‌کوشی لازم برای موفقیت در زندگی نمی‌پردازد.
لیک اگر دولت رسد ازجای خویش
یک خر عیسی بود صد اسب بیش
هوش مصنوعی: اگر بخت و اقبال به جای خود بیفتد، یک الاغ به ارزش عیسی است و بیش از صد اسب ارزش دارد.
جد وجهدت را چو رای دیگرست
صوفئی کردن ز جای دیگرست
هوش مصنوعی: تلاش و کوشش شما ممکن است به نتیجه‌ای متفاوت از آنچه انتظار دارید، بیانجامد. در واقع، مشغولیت‌های صوفیانه و روحانی نیازمند نگرشی متفاوت و عمیق‌تر هستند.
جد وجهدت بی ثوابی کی بود
لیک گنجشگی عقابی کی بود
هوش مصنوعی: تمام تلاش و زحمت تو بدون پاداش و ثواب نخواهد بود؛ پس از چه زمانی گنجشک به مقام عقاب خواهد رسید؟
گر همه عالم ثواب تو بود
تا تو باشی تو عذاب تو بود
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا به پاداش تو داده شود، تا زمانی که تو هستی، عذاب تو نیز بر جا خواهد بود.
صوفئی سنگیست مبهوت آمده
سنگ رفته لعل و یاقوت آمده
هوش مصنوعی: صوفی مانند سنگی است که حیرت‌زده و مبهوت به نظر می‌رسد و در این حالت، از دنیای مادی جدا شده و به جواهرات ارزشمندی چون لعل و یاقوت دست نیافته است.
تا بذات اندر تبدل نبودت
جزو باشی ذات تو کل نبودت
هوش مصنوعی: تا زمانی که در ذاتت تغییری ایجاد نشده، تو جزئی از کل هستی. وقتی که تغییر کنی، دیگر نمی‌توانی جزئی از آن کل باقی بمانی.
در حقیقت گرچه توکل آمدی
لیک این ساعت همه ذل آمدی
هوش مصنوعی: در واقع، هرچند به توکل و اعتماد به خدا روی آوردی، اما در این لحظه فقط احساس حقارتی را تجربه می‌کنی.
گر شود ذل تودر کل ناپدید
تو بکلی کل شوی ذل ناپدید
هوش مصنوعی: اگر در ذلت و خواری به سر ببری، تمام وجودت ناپدید می‌شود؛ تو به طور کامل ذلیل خواهی شد و آن ذلت از بین می‌رود.
ور بماند ذرهٔ از ذل تو
پس بود آن ذره ذلت غل تو
هوش مصنوعی: اگر حتی ذره‌ای از ذلت تو باقی بماند، آن ذره باز هم به خاطر غل و زنجیر تو خواهد بود.
هست صوفی ذل در کل باخته
ذل و کل در کل کل انداخته
هوش مصنوعی: صوفی در حالت خضوع و افتادگی قرار دارد و تمامی وجودش را به این حالت سپرده است، به گونه‌ای که به طور کلی در این وضعیت غرق شده است.
کل کل در کل کلات آمده
بی صفت بی فعل و بی ذات آمده
هوش مصنوعی: در همه جا، وجود بی‌چون و چرای او حاضر است، بدون ویژگی، بدون عمل و بدون ماهیت خاصی.
پای ناگاهی فرو رفتن بگنج
پیشهٔ نبود که آموزی برنج
هوش مصنوعی: کسی که بی‌توجهی و نداشتن آگاهی دارد، به گنجی نخواهد رسید؛ زیرا برای به دست آوردن آن، لازم است که دانش و تجربه داشته باشد.
هست صوفی مرد بی رنج آمده
پای او ناگاه در گنج آمده
هوش مصنوعی: صوفی انسانی است که بدون زحمت و تلاش، به ثروت و خوشبختی دست پیدا کرده است.
صوفئی باید ترا اندیشه کن
تا که دانی گنج یابی پیشه کن
هوش مصنوعی: برای اینکه به حقیقت و رازهای گرانبها پی ببری، لازم است که به تفکر و تعمق بپردازی و در این مسیر تلاش کنی.
لیک جد و جهد میباید ترا
تادر این گنج بگشاید ترا
هوش مصنوعی: اما برای دستیابی به موفقیت و به دست آوردن آنچه می‌خواهی، باید تلاش و کوشش زیادی از خود نشان دهی تا درهای بزرگی به روی تو باز شود.
زانکه در راهی که سلطانان گنج
گنجها دیدند بی رنج و برنج
هوش مصنوعی: چون که در مسیری که پادشاهان گنج‌های فراوانی را بدون زحمت و سختی مشاهده کردند، می‌دانیم که تنها تلاش و کوشش به ما امکانات و کامیابی می‌دهد.
صد نشان دادند ازان ره پیش تو
تا بجنبد نفس کافر کیش تو
هوش مصنوعی: برای تو صد نشانه از آن راه نشان دادند تا نفس کافر مذهب تو بتواند به حرکت درآید.
سر بدان راه آور و مردانه وار
گنج میجو با دلی پرانتظار
هوش مصنوعی: به سمت هدف خود با اراده و شجاعت گام بردار، و در جستجوی گنجی باش که با دلی پر از امید و انتظار به دست می‌آید.
زانکه در راهی که گنج آنجا نهند
هیچ نبود شک که رنج آنجا نهند
هوش مصنوعی: چون در مسیری که گنجی قرار دارد، هیچ شکی نیست که زحمت و رنج نیز آنجا وجود دارد.
گر تو در راهی دگر پویندهٔ
گنج نیست آنجا که تو جویندهٔ
هوش مصنوعی: اگر در راهی دیگر بروی، در آنجا گنجی نمی‌یابی، چون تو جستجوگر واقعی نیستی.
در رهی رو کان نشانت داده اند
جهد کن تا سر بدانت داده اند
هوش مصنوعی: در مسیری که تو را به هدف نشان داده‌اند، تلاش کن تا به سرمنزل مطلوب برسی.
جهد میکن روز و شب در کوی رنج
بو که ناگاهی ببینی روی گنج
هوش مصنوعی: سخت کوش و م تلاش کن چه روز و چه شب در جایی که رنج و سختی وجود دارد، چرا که شاید ناگهان چهره ثروت و سعادت را ببینی.
هان و هان گر گنج دین بینی تو مست
ظن مبر کز جهد تو آمد بدست
هوش مصنوعی: اگر به گنج واقعی دین دست یابی، بدان که نباید به خودت مغرور شوی، زیرا این به دست آوردن از تلاش و کوشش تو ناشی نمی‌شود.
زانکه آنجا جهد را مقدار نیست
گنج را جز گنج کس بر کار نیست
هوش مصنوعی: در آنجا که تلاش و کوشش ارزش ندارد، تنها گنج و ثروت اهمیت دارد و هیچ‌کس جز صاحب گنج نمی‌تواند بر کار بپردازد.
هرکرا بنمود آن محض عطاست
وانکه را ننمود از حکم قضاست
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی خود اتفاقات خوب و نعمت‌های فراوانی را تجربه کند، این نشان‌دهنده‌ی لطف خداوند است. اما اگر کسی چنین نعمت‌هایی را نبیند، به دلیل تقدیر و سرنوشت اوست.