گنجور

بخش ۲۵ - الحكایة و التمثیل

گفت شهزادی مگر پیش پدر
خواند یک روزی غلامی را بدر
گفت برخیز ای غلام چست کار
نیم جو زر تره خر پیش من آر
شاه گفت ای مدبر و ای هیچکس
تو خسیسی هیچ ناید از تو خس
شاه را کز نیم جو اندیشه است
گو ترا تره فروشی پیشه است
زین قدر آنرا که آگاهی بود
کی سزاوار شهنشاهی بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت شهزادی مگر پیش پدر
خواند یک روزی غلامی را بدر
هوش مصنوعی: شاهزاده گفت که آیا یک روز غلامی را پیش پدر خوانده‌ای؟
گفت برخیز ای غلام چست کار
نیم جو زر تره خر پیش من آر
هوش مصنوعی: برخیز ای خدمتکار زر را جستجو کن و کاهو و تره را برای من بیاور.
شاه گفت ای مدبر و ای هیچکس
تو خسیسی هیچ ناید از تو خس
هوش مصنوعی: پادشاه گفت: ای فرد باهوش و ای کسی که به دیگران اهمیت نمی‌دهی، تو آدم بخیلی هستی و از تو هیچ چیز خوب و با ارزش نخواهد آمد.
شاه را کز نیم جو اندیشه است
گو ترا تره فروشی پیشه است
هوش مصنوعی: شاهی که فقط به اندازه‌ی نصف یک سکه فکر می‌کند، باید بداند که تو به کار تره‌فروشی مشغولی.
زین قدر آنرا که آگاهی بود
کی سزاوار شهنشاهی بود
هوش مصنوعی: هر کسی که به اندازه‌ای آگاهی و دانایی داشته باشد، شایسته مقام و جایگاه پادشاهی خواهد بود.