گنجور

بخش ۲۴ - الحكایة و التمثیل

آن امام دین چنین گفتست راست
کان چنان قربی که نزدیک خداست
اهل لطف و طبع را کس در جهان
آن نیابد آشکارا و نهان
از زفانها هر سخن بیرون رود
از زفان شاعران موزون رود
آنکه بود او سرور پیغامبران
گفت در زیر زفان شاعران
هست حق را گنجهای بیشمار
سر آن یک میندانند از هزار
هم قوافی کان خوش و یکسان بود
زان سخن بسیار در قرآن بود
گر قوافی را رواجی نیستی
بر سر هر خطبه تاجی نیستی
نظم ونثری کان میان امتست
از قوافی آن سخن را حرمتست
گر پیمبرمی نخواندی شعر راست
پادشا جولاهه گر نبود رواست
چون جهودان ساحرش میخواندند
بت پرستان شاعرش میخواندند
حق تعالی گفت این بس ظاهرست
کو بحق نه ساحر ونه شاعرست
شاعری در منصب پیغامبری
همچو حجامیست در اسکندری
آنکه باشد هر دو کونش ارزنی
خوشه چینی چون کند در خرمنی
حق چو گفتش نیست شاعر زان نبود
ورنه او را در سخن تاوان نبود
بود او هم در عرب هم در عجم
افصح الفصحاء فی کل الامم
شاعران را نطق او خاموش کرد
در لفظش حلقهشان در گوش کرد
هم فصیحان پیش او الکن شدند
هم ظریفان جهان کودن شدند
باز با جبریل گفت ای محترم
من نیم قاری نبود او لاجرم
هر دو عالم زیر پایش بود خاک
گر نبود او قاری و شاعر چه باک
شعر از طبع آید و پیغامبران
طبع کی دارند همچون دیگران
روح قدسی را طبیعت کی بود
انبیا را جز شریعت کی بود
در سخن آمد بسی و اندکی
گر بسنجی وزن گیرد بیشکی
شعر گفتن همچو زر پختن بود
در عروض آوردنش سختن بود
لیکن آن کس را که زر باشد بسی
کی تواند سختن آن هرگز کسی
گر بسنجی زر زر موزون بود
ور بسی باشد ز وزن افزون بود
زر چو در میزان نمیگنجد بسی
پس زر بسیار چون سنجد کسی
زر بسی سختن نه بس کاری بود
چون توان سختن چو بسیاری بود
چون پیمبر خواجه اسرار بود
در خور سرش سخن بسیار بود
چون بسختن در نمیآید زرش
همچنان ناسخته میشد از برش
گر زر سخته دهد مرد کریم
گرچه موزون باشد آن باشد سلیم
چون زر ناسخته او پخته بود
سخت اگر گفتی سخن هم سخته بود
حاتم طی را ترازو کی نکوست
لیک فرش بخل را زوطی نکوست
پادشا را زور بازو بس بود
دست زر پاشش ترازو بس بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن امام دین چنین گفتست راست
کان چنان قربی که نزدیک خداست
هوش مصنوعی: امام دین به درستی بیان کرده است که آن نزدیک‌ترین جایگاه به خداوند، به همین شکل است.
اهل لطف و طبع را کس در جهان
آن نیابد آشکارا و نهان
هوش مصنوعی: در دنیا کسی را نمی‌توان یافت که به دل‌نوازی و لطافت طبع اهل محبت و خوبی باشد، چه به‌صورت آشکار و چه به‌صورت پنهان.
از زفانها هر سخن بیرون رود
از زفان شاعران موزون رود
هوش مصنوعی: هر کلامی که از زبان‌ها خارج می‌شود، از زبان شاعران با نغمه‌ای موزون و زیبا خارج می‌گردد.
آنکه بود او سرور پیغامبران
گفت در زیر زفان شاعران
هوش مصنوعی: کسی که سرور و ارجمند پیامبران است، در سخنان شاعرانه قرار دارد.
هست حق را گنجهای بیشمار
سر آن یک میندانند از هزار
هوش مصنوعی: حق دارای گنجینه‌های فراوانی است، اما همه آن‌ها را در یک حقیقت جمع می‌کنند.
هم قوافی کان خوش و یکسان بود
زان سخن بسیار در قرآن بود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی قافیه‌ها اشاره می‌کند و می‌گوید که اگر قافیه‌ها هماهنگ و زیبا باشند، از آن سخنان می‌توان در قرآن نمونه‌های زیادی یافت.
گر قوافی را رواجی نیستی
بر سر هر خطبه تاجی نیستی
هوش مصنوعی: اگر قافیه‌ها و واژه‌های زیبا در شعر رایج نیستند، پس بر روی هر سخن و مطلبی، نشانه‌ای از شکوه و زیبایی نیز وجود نخواهد داشت.
نظم ونثری کان میان امتست
از قوافی آن سخن را حرمتست
هوش مصنوعی: سخن نظم و نثر که میان مردم و امت وجود دارد، به واسطه‌ی قافیه‌ها و وزن خود دارای ارزش و احترام است.
گر پیمبرمی نخواندی شعر راست
پادشا جولاهه گر نبود رواست
هوش مصنوعی: اگر پیامبر را نمی‌خوانی، پس این شعر راست است: پادشاهی که جولاهه است، آیا درست است؟
چون جهودان ساحرش میخواندند
بت پرستان شاعرش میخواندند
هوش مصنوعی: وقتی که یهودیان او را جادوگر لقب می‌دادند، بت‌پرستان او را شاعر می‌خواندند.
حق تعالی گفت این بس ظاهرست
کو بحق نه ساحر ونه شاعرست
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید که این موضوع بسیار روشن است که او نه جادوگر است و نه شاعر.
شاعری در منصب پیغامبری
همچو حجامیست در اسکندری
هوش مصنوعی: شاعر در مقام رساندن پیام خداوند، مانند حجامی است که در شهر اسکندری کار می‌کند. او وظیفه‌ای مهم دارد و باید به درستی و با دقت عمل کند تا رسالت خود را به خوبی انجام دهد.
آنکه باشد هر دو کونش ارزنی
خوشه چینی چون کند در خرمنی
هوش مصنوعی: کسی که در هر دو جهان تنها به چیزهای کم‌ارزش توجه می‌کند، چگونه می‌تواند در میان انبوهی از نعمت‌ها و دارایی‌ها چیزی ارزشمند پیدا کند؟
حق چو گفتش نیست شاعر زان نبود
ورنه او را در سخن تاوان نبود
هوش مصنوعی: اگر خداوند بگوید که چیزی وجود ندارد، شاعر نیز در این مورد چیزی نمی‌گوید. در غیر این صورت، او در سخنانش مجازات یا عذابی نمی‌بینید.
بود او هم در عرب هم در عجم
افصح الفصحاء فی کل الامم
هوش مصنوعی: او در میان عرب و عجم بود و فصاحتش در تمام ملت‌ها بی‌نظیر است.
شاعران را نطق او خاموش کرد
در لفظش حلقهشان در گوش کرد
هوش مصنوعی: شعرا را به دلیل سخنانی که گفت، زبانشان را بریده و به حرف زدن وادار کرد. در کلامش، طوری بود که آن‌ها را به حیرت واداشت.
هم فصیحان پیش او الکن شدند
هم ظریفان جهان کودن شدند
هوش مصنوعی: همه سخنوران بزرگ در مقابل او زبانشان بند آمده و ناتوان شده‌اند، همچنین افراد با ذکاوت و باهوش جهان هم در برابر او به نظر می‌رسند که ساده‌لوح و کم‌فهم هستند.
باز با جبریل گفت ای محترم
من نیم قاری نبود او لاجرم
هوش مصنوعی: باز با جبریل گفت:«ای بزرگوار، من هیچ‌گاه قاری نبوده‌ام، بنابراین او این چنین نیست.»
هر دو عالم زیر پایش بود خاک
گر نبود او قاری و شاعر چه باک
هوش مصنوعی: تمام عالم زیر پای او بود، حتی اگر او خواننده یا شاعر نبود، چه تفاوتی داشت؟
شعر از طبع آید و پیغامبران
طبع کی دارند همچون دیگران
هوش مصنوعی: شعر از ذوق و احساس درونی برمی‌خیزد و پیامبران نمی‌توانند مانند دیگران دارای احساسات و ذوق‌های معمولی باشند.
روح قدسی را طبیعت کی بود
انبیا را جز شریعت کی بود
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که آیا روح پاک و قدسی که در وجود انبیاء است، از طبیعت ناشی می‌شود یا اینکه آنها تنها به شریعت و قوانین دینی وابسته‌اند. در واقع، این عبارت به ارتباط بین روح معنوی و اصول دینی اشاره دارد.
در سخن آمد بسی و اندکی
گر بسنجی وزن گیرد بیشکی
هوش مصنوعی: در صحبت‌ها بسیاری از مطالب وجود دارد و اگر به دقت آن‌ها را بسنجی، متوجه می‌شوی که وزن و اهمیت برخی از آن‌ها بیشتر است.
شعر گفتن همچو زر پختن بود
در عروض آوردنش سختن بود
هوش مصنوعی: شعر سرودن مانند طلا ذوب کردن است و کار در موسیقی و وزن آن دشوار است.
لیکن آن کس را که زر باشد بسی
کی تواند سختن آن هرگز کسی
هوش مصنوعی: اما کسی که دارای طلا و ثروت باشد، چگونه می‌تواند به راحتی از سختی‌ها و مشکلات چشم‌پوشی کند.
گر بسنجی زر زر موزون بود
ور بسی باشد ز وزن افزون بود
هوش مصنوعی: اگر طلا را با دقت بسنجی، متوجه می‌شوی که همواره تراز و معیاری دارد و اگر مقدار آن بیشتر از این میزان باشد، به خوبی به چشم نمی‌آید.
زر چو در میزان نمیگنجد بسی
پس زر بسیار چون سنجد کسی
هوش مصنوعی: اگر طلا در ترازوی سنجش جا نگیرد، پس طلاهای بسیار هم به راحتی سنجیده نمی‌شوند.
زر بسی سختن نه بس کاری بود
چون توان سختن چو بسیاری بود
هوش مصنوعی: سختی و زحمت زیاد ارزشی ندارد اگر توان تحمل آن را نداشته باشی.
چون پیمبر خواجه اسرار بود
در خور سرش سخن بسیار بود
هوش مصنوعی: چون پیامبر، صاحب رازها بود، در شأن او سخنان زیادی وجود داشت.
چون بسختن در نمیآید زرش
همچنان ناسخته میشد از برش
هوش مصنوعی: چون طلا به سختی ذوب نمی‌شود، بنابراین ناپخته و خام باقی می‌ماند.
گر زر سخته دهد مرد کریم
گرچه موزون باشد آن باشد سلیم
هوش مصنوعی: اگر حتی مرد نیکوکار و بزرگوار، طلا و زر سوخته را نیز بدهد، باز هم اگر به‌خوبی تنظیم شده باشد، قبول خواهد بود.
چون زر ناسخته او پخته بود
سخت اگر گفتی سخن هم سخته بود
هوش مصنوعی: او مانند طلا ناپختۀ خام است که با تلاش و تجربه به پختگی رسیده است، اگرچه اگر سخنی بگوید، در آن هم نشانه‌های ناپختگی وجود دارد.
حاتم طی را ترازو کی نکوست
لیک فرش بخل را زوطی نکوست
هوش مصنوعی: حاتم طی، شخصیتی بخیر و بزرگوار است و میزان خوبی‌های او قابل اندازه‌گیری نیست؛ اما افراد بخیل با نادانی خود نمی‌توانند ارزش واقعی را درک کنند.
پادشا را زور بازو بس بود
دست زر پاشش ترازو بس بود
هوش مصنوعی: پادشاه به قدرت و توانایی خود اکتفا می‌کند و نیازی به ثروت و مال ندارد؛ زیرا شایستگی و توانایی‌های او کافی است.